جمعه ۷ دی
|
آخرین اشعار ناب لیلا سهندی
|
چکمه ای افتاده بود
بین تیر و تانک و دود
از سرش خون می چکید
اشک هایش همچو رود
صاحب این چکمه بود
مردی از جنس عقاب
دشمنان از ترس او
در گریز و در شتاب
روزی از آن روزها
رفت پایش روی مین
با صدای انفجار
پرت شد روی زمین
چکمه شد تنها و زار
قلبش از غصه شکست
در سکوت لحظه ها
رفت و یک گوشه نشست.
|
نقدها و نظرات
|
عرض ادب و سلام حضور سبزتان را ارج می نهم. شاد باشید و سلامت | |
|
سلام استاد بزرگوار سپاسگزارم از محبت بیکران شما. سلامت باشید. | |
|
سلام و سپاس بانوی مهربانم زنده باشید و پاینده به مهر | |
|
سلام و عرض ادب کلامتان شیوا و نگاهتان همیشه پر مهر. آرزوی حقیر سلامتی شماست. سپاسگزارم | |
|
درود استاد ارجمند ابراز محبت شما مایه دلگرمی حقیر است. ممنونم بزرگوار. | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
زیبا بود 🌺🌺🌺
یاد و خاطرهی تمامی عزیزانی که برای میهن تن و جان دادهاند گرامی باد