شبی در خواب بودم
لحظه ای دیدم ک او
آمده از راه دور
کردم از دور نگاهی و صدایی که چه هستی و که هستی؟
آمدی راهم ببندی؟ آمدی جانم بگیری؟
دیدمش در راه نور
همتی کرد ک نزدیکم شود
دست هایش را که دیدم
همان لحظه ک نه
بعد از اندکی تردید
یکی از چشم هایم شد عقیق دست او
چشم دیگر چرخ زد شد دانه های دست او
سرم را صاف کردم
دیدم آن مرد خدا را
او همان بود
همان سردار دلها
همان فرمانده نیروی قدس پاسداران
همان جانباز این راه پر از سختی
همان میثاق پاکی ها
همان یل قهرمان کودکی ها
شد کمی گریه و خنده
تلفیق سخن هایم
ای سردار خوبی ها
راستی این تویی آقا؟
غنچه ی لبش کرد شکوفه
آری این منم بانو
سردار که نه سرباز
آقا که نه بنده
چرا راهت ببندم؟ چرا جانت بگیرم؟
آمدم راهت بسازم
آمدم جانت ببخشم
بندگی و خادمی از آن ماست
اما میتوانیم
میتوانیم پرچمی بالا بریم روی آن باشد اسم یا الله
میتوانیم حکمتی جاری کنیم
شیوه اش باشد ره آقای ما آن ولی لله
شد بخش عظیمی از رسالت های من در آن جهان جاری
حال که دیگر شد تمام این رسالت های من
پس رسیده وقت آن راه رسالت هایتان
بروید در پی حق و نشوید باطل
آن جهانی که در آنید مکتب دنیایی است
اما این جهان
این جهان مکتب عرفان شماست
نرسد روزی که دیگر دیر شود
نرسد روزی که زشتی هایمان نزدیک شود
گر رسد آن روز گریزان میشوید از مال این دنیا
گر رسد آن روز پریشان میشوید از حال این دنیا
زیباست با موضوع و محتوایی زیبا تر چون اجازه نقد داده اید در کمال اختصار و احترام نظرم تقدیم مینمایم و به فرمایش استاد عباس خوش عمل
" نظر هم همان نقد است "
قالب این اثر را نیمایی دانسته اید وحال آنکه ازدو ویژگی مهم شعر نیمایی خالی است یعنی از وزن و قافیه چون تفاوت شعر نیمایی با سنتی یکی در این است که طول مصراعها برابر نیست و دیگری هم قافیه جایگاه مشخصی ندارد ولی هم وزن دارد و هم قافیه و این اثر از این دو ویژگی اگر نگویم بی بهره است بسیار کم بهره است نکته دیگر اینکه ویژگی اصلی شعر عنصر خیال و بهره مندی از آرایه های ادبی است که در این اثر بسیار ناچیز است رگه هایی از استعاره را میتوان یافت مثلا چشم در جایی به انگشتر و در دیگری جای شاید استعاره از مهره های تسبیح باشد به جز اینها کمتر میتواه این عناصر را در این اثر مشاهده کرد دیگر اینکه در بعضی جاها نه تنها به نثر نزدیک شده است بلکه نثر است مانند این جملات
"چرا راهت ببندم؟ چرا جانت بگیرم؟
آمدم راهت بسازم
آمدم جانت ببخشم"
اطاله کلامم را حتما به بزرگواریها و سعه صدرتان بخشیده اید
توفیق رفیق راهتان باد