تلخ اما واقعی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی از هرات میآمدیم، در نزدیکیهای قندهار همسرم خواهش کرد که برای چند لحظه چادری/برقعهاش را بردارد. دلیلش را نمیدانستم، ولی میشد فشار و حرارت زیاد داخل ماشین را حدس زد. چیزی نگفتم و بیخیال این حرف شدم. او پافشاری کرد و گفت:«نفسم بند میایه…»
در صندلی عقبی و پهلوی ما رقم رقم مردان ریش بلند نشسته بودند که در تمام مسیر متوجه نشدم با زنان خود حرف بزنند، انگار درکنارشان اصلا کسی حضور نداشت. زنان همه مطیع بودند، مطیعتر از یک ماشین، عاجزتر از هر زندهجانی. برایش گفتم که این کار درستی نیست؛ هیچ زنی اینجا از زیر برقع خود بیرون نمیشود. اجازه ندارند. ببین، گفت:« فقط آب مینوشم، حالم خوب نیست» به گوشش گفتم نوشیدن چند قطره آب بهانهای نیست که خودش را به مردهای داخل ماشین نشان بدهد. دیگر جواب بیتابی و درد و هرچیزی که زیر این برقع جریان داشت را ندادم!
به نماز پیاده شدیم، از بازارها و بازارکهای زیادی عبور کردیم، چهار و چند ساعت دیگر راه آمدیم و در تمام مسیر زنم چیزی نگفت. آب هم ننوشید. وقتی به کابل رسیدیم هوا تاریک شده بود. همه از ماشین پیاده شدند!
هنگامی که از چوکی برخواستم، او از دنبالم نیامد. سرش را به شیشه تکیه داده بود. با این کارش، با این قهر و لج و ماندنش عصبانی شدم. از اینکه توانسته باشم زخم زبان بزنم، آهسته ولی با خشم گفتم:« از موتروان خوشت آمده؟» باز چیزی نگفت و تکان نخورد. فکر کردم بابت اینکه نگذاشتهام چادریاش را بردارد، قهر کرده است. برگشتم و همینکه دست به بازویش زدم، محکم روی چوکی افتاد. ترسیدم. با عجله چادری از صورتش برادشتم. صورتش سفید شده بود و نفس نمیکشید. مرده بود، خشک شده بود، تا آن زمان نمیدانستم یک زن به همین سادگی میمیرد....
به نوبت جیم لام میم قاف گاف، دهانِ لقِ لحافِ پنجره که بویِ هجیِ مادونِ سرخ میدهد پایِ پلک بر مینِ گوجهای جا میگذارم، وَ این یعنی: معنایِ ماهی که پریود میشود شیرِ حوضِ چشم چکّه میکند باران، بله! پشتنویسیِ باران بی پینوشت، بی برو برگشت!
حرفی دیگر به سرعتِ باد کم یا زیاد مبآد زبانم لال! شعری دیگر چشمی را نخواهد خورد، نخواهد خاراند
گاهی انفجار از انتحار باورش قرمزگوتر، راستجوترست!
درود دکتر لاهیجی بسیار زیبا وزیباتر تمام ضرب المثلهای که نگاشتید بر دل صفحه که فکر را متحول می کند و اندیشه را باز دستمریزاد وخسته نباشید استاد هندی تبار که از تمام فارسی زبانان بهتر قلم می زنید
و هر آنکسی که از دیگران زبان وطنشان را بهتربداند یقینا مطلق به همان خاک است حتی اگر ریشه در خاک دیگر داشته باشد
بنده در حد این تعاریف نیستم و آنچه نوشته شده ضرب المثل نیست، ضرب المثل از اشعار بزرگان بلند نظر صادر شده، حقیر فقط چند خط از افکار و اعتقاداتم را ذیل پست مشق کردم!
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
بسیار زیباست و سرشار از احساس ناب