پنجشنبه ۲۸ فروردين
هماورد شعری از سیدیحیی حسینی
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۹ آبان ۱۴۰۱ ۲۳:۰۵ شماره ثبت ۱۱۴۸۶۹
بازدید : ۹۸۹ | نظرات : ۴۵
|
آخرین اشعار ناب سیدیحیی حسینی
|
درتداول عامه
نرودمیخ آهنین بر
سنگ..
به نرمی چکه ی
آب،
سوراخ بزرگی
دردل سنگ...
آغازگر بهمن.
به کوچک ترین
سنگ..
سونامی ها
به تشدیدامواج
....... آکنده ازچکه...
_____________
( هاشور)
باامتنان سیدیحیی..
|
|
نقدها و نظرات
|
باسلام ودردی بهجت افزا
استاد ازحاجت دلتان بیخبر به قداست واژه ها که ازآسمان می بارند.. زیباترین هارا ازخدا هدیه بگیرید.. بهترین هارابرایت طالبم
🤲🏼✌💎🙏🏻🌷🌷🌷
| |
|
بادرودوسلام بهجت افزا🙏🏻
درود بر شما ادیبان صاحب قلم بسی خرسندازحضور زرین خامگان ارج نهم بوی خوش وجودفرتان باامتنان ازتفقدنازنین استاد سیدبزرگوارهادی محمدی راهنماییهای تان را به دیده ی منت پذیرام
🌹🌹🌹🌹🌹🌹✊✌
| |
|
سلام واحترام
استادفرزانه پاینده به مهر استادگرامی ممنون . برقصاندخداوند. جهانت را به سازتو... خورشیدزندگی تان پرنورباد 🌹🌹🌹🌹
| |
|
باسلام ودرودها
استادفرزانه باامتنان ازتفقد
برقصاندخداوند. جهانت را به سازتو... خورشیدزندگی تان پرنورباد 🌹✌🤲🏼
بسم الله الرحمن الرحیم🌼 من از تبارِ مجانینِ سیصد و اندی شکوهِ شوکتِ جغرافیایِ مِهر اَفروز حکایتِ شبِ سرما ،تولدِ خورشید هزاره ی غمِ پنهانِ صد عمو نوروز **** نشسته رویِ اجاقِ همیشه کورِ زمان به شب نشینیِ اوهامِ بی سَر و سَربند حقیقتی که برایش خیال می بافم پناه برده به دیوارِ ترس هایِ بلند **** دلم شبیهِ عروسی که درد می زاید اسیرِحجله ی دامادِ کورِ افیونی تمامِ هستی خود را در آخر پاییز سپرده دست به دستِ دو گویِ اَریونی **** قسم که خاک نشسته به پیکرِ تقدیر هنوز حادثه سازِ هزار دیروز است نگاهِ منتظرم در بهارِ سینوسی هنوز ماتمِ هجرانِ تو جهان سوز است **** و باز آخر قصه، هَوا ،هَوای تو شد از این تَبانی عشق و شعور بیزارم شِکن شِکن شده های کلافِ مغزم را میانِ بطنِ چپِ قلبِ خویش میکارم
| |
|
سلام بزرگوار
قلمتان نوبسا
🌹🌹🌹🌹🌹🌻🌻🌻🌻🌺🌺🌺🌺 | |
|
درود ها
استادوادیب فرزانه علامیان جـوهر قلم زنـدگی شماصاحب قلم را بازيباتـريـن شكل، درتصوير شكوه، بــالندگی و بـا نـاب ترين رنگ ها درفراسوی همه نـورها و نيكي ها و هماهنگ با نظم هستی اتفاق بیفتاد .
🌹👍🙏🏻🙏🏻🙏🏻 | |
|
باسلام
استادگرانقدرحسین احسانی ازحضورتان درصفحه حقیرانه خوشحال وخرسند م ازمشایعت ونگاه زیباوپر محبت همیشگی که به مهرونوازش نگریستید
لحظه هات غرق درآرامش 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
| |
|
سلام استاد فتحی ازتفقددائمتان هربارنورانی شوداین صفحه ام
قدومت ارج نهم استاددوست استادان را درتلمذدست بوس
✊✌🌹🙏🏻 | |
|
سلام شاعره محترمه بانوآرزوعباسی باامتنان ازتفقد ونوازش قلم حقیر. ودرودی وافربراعضا مدیران مدبرو زرین خامگان سرافراز ____________ استاداحمدی زاده (مطلق) استادشاعره آرزو عباسی استادوادیب حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی) استاد فرهیخته سید هادی محمدی استادوشاعرفرزانه محمد حسین اخباری استادگرانقدرمهرداد عزیزیان استادبزرگوارعلیرضاحكيم
باتوفیقات روز افزون ازمشایعت ونگاه زیباو محبت همیشگی تان که به مهرنگریستید باحضور فرتان برحقیرانه ام محظوظ وخرسندم منت گذاردیدبرسرم سرورانم مویدومنصورباشید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
| |
|
سلام
استادفرزانه شاعروادیب صادقی( بیدل) باحضوروزین ونگاه محبت آمیزبه سروده ام محظوظم بمانید به آزادگی و سرافرازی بهترین هارابرایت طالبم
🤲🏼🌹🙏🏻 🌹🌹🌹🌹🌹🌹
| |
|
سلام
باامتنان ازتقفد 🌹🌹🌹 صحبت از گفت و شنودی کرده ای نقل از اهل شهودی کرده ای لیک بشنو ای رفیق و یار من بعد برگیر تو قلم را تن به تن نیستی واقف از این اسرار ها این تغافل کرده سر بر دارها آن شنیدستی که مولانا چه گفت عین این گفتار را گویا شنفت پس چنین نالید آن مرد سخن «هرکسی از ظن خود شد یار من» آری ای زیبا کلام شاه نشان اندکی تحقیق بنما یک زمان ما که می نالیم زجور نارفیق آه و ناله گرکشیم از دل عمیق خصم جان گشتند هر روز با وفا چون مگس گشتند به وقت خواب ما بی سبب هی وز وز و پر می کشند با شعف بر طبل جنگ هی می زنند می خورند خون همچو خون خواران دهر این مگس نبوَد بود کژدم به شر ما گریزان نیستیم از گفتمان خود شناسی نسلهای جفتمان صحبت امروز و دیروز نیست عزیز سالها این نارفیق گشته مریض هی نشستیم و بگفتیم از غزا بهر هم کردیم به تن رخت عزا لیک آن سو چون رسید یار شما باز شمشیرش کشیده بهر ما رقص شمشیرش مگر پیدا نبود قصه های پر رجز معنا نبود از چه خود را هی به خواب افکنده ای یا برای حال ما شرمنده ای شاهدان شهدی بود در کام کس هست در راهش بسی گر خار و خس اتحاد و اتفاق و گفتمان هست چراغ راه ما در شاهدان شاهد شمعیم که چون پروانه سوخت هم رفیق آن که را کاشانه سوخت دور گشتند گر رفیقان زین دیار یاد آریم روزگار پر شمار تا غریبانه نگویند از وطن یا نبارد اشک غم آن بی محن قصه ی هجران دوری سخت نیست چون که تاریخ مزینان گفتنی است این حسودان را حسد بیچاره کرد شرشان بند مسد را پاره کرد آتش افروزی شده گر کارشان از چه رو گشتید شما اغفال شان؟ تو نخواندی شعر جان افراز را از لسان الغیب در شیراز را؟ «ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم» با مزینانی مگو از اتفاق راه خود را تو جدا کن از نفاق حضرت مولا که خیبر را گشود خصم دون خون در دل او می نمود نیمه شب نالید و سر در چاه کرد شکوه ها با درد و هم صد آه کرد جنگ صفین را به یاد آور رفیق تا شناسی رنج مولا را دقیق در سقیفه شور شورایی چه کرد با علی آن قوم یغمایی چه کرد جور نامردان در جنگ جمل جامه ی عثمان کشیده در بغل پس کشیدند نقشه های انتقام تیغ خود را هم کشیدند از نیام این همه گفتم که تو بیدار شوی نی ز این گفتار دگر بیمار شوی می شود رسوای عالم آن که او با حقیقت گر که گردد روبرو این سخن بشنو به رحمان و رحیم شو رها از بند شیطان رجیم | |
|
باسلام
استادوادیب شاعربزرگ بسیارمعززعلی معصومی ازاستادان صاحب قلم سایت شعرنو
جناب معصومی ازحُسن نظروهمدلی بزرگ سرورم کمال تشکر زنده ومالامال ازالطاف لایزال الهی
ارجمندم _____________ که نیست من فقط یک دشت بی پائیز می خواهم که نیست شاخه ای از غنچه ها لبریز می خواهم که نیست گرچه مانند مترسک ها به بادم داده اند سبزه ای در پهنه جالیز می خواهم که نیست مثل هر آئینه مشتاق نگاهم ای دریغ گوشه ای از چشم سحرآمیز می خواهم که نیست ای فدای تیر مژگانی که مستم می کند دشنه ای از ناوک خونریز می خواهم که نیست آتشم زد هق هق صوت شبآویزان شب نکته ای از خنده های ریز می خواهم که نیست در کویر آباد حسرت زندگانی تا به کی آبشار و دره ای مهریز می خواهم که نیست کفتری را سمت آزادی رها کردم ولی بال پروازی برایش نیز می خواهم که نیست
درودها 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 | |
|
سلام
استادشاعروادیب رحیم فخوری ازحضور صمیمی تان محظوظ و به خودمیبالم ....اوستا کریم
کودکش را به کول بسته بود با صلیب چادرش زنی که تا کمر رفته بود درون شکم آشغالدون دنبال لقمه نانی نالید نگه گریست کودکش اززخم تیغی که خورد به دستش اول بزحمت ، سرش آمد بالا بعد دستش با دسته گلی لهیده برق نگاهش جلائی داد به گلهای سفید و بنفش از رهگذری پرسید؟ : امروز چندم برج است؟ : بیستم : کدوم ماه؟ : ماه مهر : گلفروشی کجاست؟ : نمی خرن خانم! : نمی فروشم : پس چی؟ : می خوام نو نواش کنم : برای چی؟ : شب شوهرم خوشحال میشه ماهم آدمیم مثلن صبحم میدم دست دخترم ببره واسه خانم معلم رهگذر غش کرد زن خندید اوستا کریم گریست # اوستا رحیم اوستا کریم شا خوب اومدی#👍 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
| |
|
همینکه شما را زیارت کردم می ارزید حتی به جریمه اش . داداش با مرام خیلی مخلصیم ⚘🙏واقعیتش استاد ملحق باخودم گفتم اخر شبه همه خوابند نگو خود ارباب بیدار است ⚘⚘⚘ | |
|
سلام وعرض ادب
و
درود برقلندران شب که موهبت ی دربرابرناحق
استاداگرسایت کمک مالی به شاعران ضعیف و برای خرید خانه و لوازم جهیزه و ...
یک اعلامیه یااطلاع یاشماره کارت که بعضی بنده های خداهم شایدبخوان سهمی داشته باشند
ازاین کارخداپسندانه شما بزرگ مردان بسیارخرسند شدم بشدت👍
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
| |
|
سلام
درودبرشما شاعره مکرمه شبنم حکیم هاشمی که قلب شاعرو روح فرشته دارید هرگزبلدنیستیدبدباشید.
درودها 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌹🌹🌹
| |
|
سلام
استادفاضلی نژاد باامتنان ازتفــــــــــــــــــــقد وامدارار کلک زرینـــتانم
💙💙💙💙💙💙💙💙🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 خداوند در سایه سار امنش شما را سرفراز و پاینده نگهدارد زنده مانید به عشق وبسراییـــــــــــد
| |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.