چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
راهِ خانه، کمی شلوغ شده
باد گرم و نَفَس، گلاویزند
از دلِ ازدحام سنگینی
بر سرم بوق و دود، می بارد
خودروی من که سخت فرسوده
در پس سرفه های پی در پی
آمپرش تا به انتها رفته
احتمالاً کمی عطش دارد
می زنم روی شانۀ جاده
تا بداند که سخت، خسته شدم
غافل از این که افسری آنجا
روی شیشه، جریمه می کارد
می روم رو به جاده ای فرعی
تا از آن مهلکه، خلاص شوم
می دَوَد کودکی به سویم تا،
مبلغِ اندکی به دست آرَد
خنده هایش ملیح و ارزان است
قدرِ یک فالبرگ، از حافظ
خسته از التماس و بی تابی
گوش خود را مدام می خارد
می شوم غرق چشمِ بی خوابش
محوِ لحن و نگاهِ بی تابش
می خرم فال و نازِ او را تا
روحِ خود را دگر نیازارد
روزهایی گذشته از آن روز
خودرواَم روبراه گشته ولی
چشمِ آن کودکِ نحیف، هنوز
از سرم دست بر نمی دارد
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام استادارجمند
زیباسرودید و پرمحتوا
و پندآموز و عبرت سار
برای نوعِ بشر دراین روزگارِ درمَلال
به نظرم به پایان شعرتان می شود این جملاتِ بداهه را نیز افزود که :
( زندگی ، آهِ سردِ غفلتِ ماست )
و اینکه :
غافل شدی از کودکی که فالَش برایت دلخوشی بود
روحِ غروراندودَت اما مَست همچنان در سرکشی بود
سلامت باشید و سرافراز