سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 10 آذر 1403
  • شهادت آيت الله سيد حسن مدرس، 1316 هـ ش و روز مجلس
29 جمادى الأولى 1446
    Saturday 30 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      شنبه ۱۰ آذر

      حاکم و سارق

      شعری از

      علیرضا محمودی

      از دفتر درد دلهای خودمانی نوع شعر مثنوی

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۳ مهر ۱۴۰۱ ۱۰:۴۶ شماره ثبت ۱۱۳۹۷۱
        بازدید : ۲۱۷   |    نظرات : ۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر علیرضا محمودی

      حاکم و سارق
      پادشاهی بود در اعماق دور
      سلطنت می کرد ایامی به زور
      داشت در هر کوچه ای یک پاسبان
      بر در هر خانه یک مامور جان
      هر که می نالید از اوضاع شهر
      یا که شاکی می شد از دنیا و دهر
      چند روزی بود در زندان تنگ
      تا شود طاهر تن و جانش ز ننگ
      سارقی افتاد در بند مَلَک
      می زدند هر روز او را با فلک
      روزی حاکم وارد هر بند شد
      هم سخن با مردم دربند شد
      گفت سارق : من نبودم این چنین
      گر تو عادل بودی و هم آبتین
      پاسبان، داروغه و قاضی همه
      خون مردم می مکند بی واهمه
      اهل دربار از وزیر و جارچی
      رشوه گیرد از نداف و چایچی
      محتسب گر مست گیرد بی درنگ
      رشوه ای گیرد رها سازد ز چنگ
      هر که دستش می رسد چیزی بَرَد
      گه ز دیوار و گه از در می برد
      گر تو این دانی شریکی در فساد
      گر نمی دانی وجودت مرده باد
      گفت حاکم : زانچه گویی واقفم
      بر فساد و رشوه گیران کاشفم
      لیک هر یک رشوه را نامی نهند
      رانتشان را  شکل قانونی دهند
      گر تو خواهی دزد گیری در دیار
      جملگی مجرم بُوَد  بی اختیار
       گر که دزدی می کنی راهش بدان
       ‏هدیه و دستمزد و شیرینی بخوان
       ‏گر که حق دیگران خوردی علیم
       ‏پس شوی محشور با گبر و لئیم
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۱ ۱۱:۵۱
      درود بزرگوار
      بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود خندانک
      محمد رضا خوشرو (مریخ)
      جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۰۱:۵۷
      فکر میکنم شما دزد و قاضی . استاد پروین اعتصامی رو نوشتید .
      در هر صورت موفق باشید .
      خندانک
      محمد رضا خوشرو (مریخ)
      جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۰۱:۵۸
      دزد و قاضي

      برد دزدي را سوي قاضي عسس

      خلق بسياري روان از پيش و پس

      گفت قاضي کاين خطاکاري چه بود

      دزد گفت از مردم آزاري چه سود

      گفت، بدکردار را بد کيفر است

      گفت، بد کار از منافق بهتر است

      گفت، هان بر گوي شغل خويشتن

      گفت، هستم همچو قاضي راهزن

      گفت، آن زرها که بردستي کجاست

      گفت، در هميان تلبيس شماست

      گفت، آن لعل بدخشاني چه شد

      گفت، ميدانيم و ميداني چه شد

      گفت، پيش کيست آن روشن نگين

      گفت، بيرون آر دست از آستين

      دزدي پنهان و پيدا، کار تست

      مال دزدي، جمله در انبار تست

      تو قلم بر حکم داور ميبري

      من ز ديوار و تو از در ميبري

      حد بگردن داري و حد ميزني

      گر يکي بايد زدن، صد ميزني

      ميزنم گر من ره خلق، اي رفيق

      در ره شرعي تو قطاع الطريق

      مي برم من جامه درويش عور

      تو ربا و رشوه ميگيري بزور

      دست من بستي براي يک گليم

      خود گرفتي خانه از دست يتيم

      من ربودم موزه و طشت و نمد

      تو سيهدل مدرک و حکم و سند

      دزد جاهل، گر يکي ابريق برد

      دزد عارف، دفتر تحقيق برد

      ديده هاي عقل، گر بينا شوند

      خود فروشان زودتر رسوا شوند

      دزد زر بستند و دزد دين رهيد

      شحنه ما را ديد و قاضي را نديد

      من براه خود نديدم چاه را

      تو بديدي، کج نکردي راه را

      ميزدي خود، پشت پا بر راستي

      راستي از ديگران ميخواستي

      ديگر اي گندم نماي جو فروش

      با رداي عجب، عيب خود مپوش

      چيره دستان ميربايند آنچه هست

      ميبرند آنگه ز دزد کاه، دست

      در دل ما حرص، آلايش فزود

      نيست پاکان چرا آلوده بود

      دزد اگر شب، گرم يغما کردنست

      دزدي حکام، روز روشن است

      حاجت ار ما را ز راه راست برد

      ديو، قاضي را بهرجا خواست برد

      باقر رمزی ( باصر )
      پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۱ ۰۷:۱۴
      درود درود
      زیبا
      همیشه بسرایید به مهر
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
      پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۱ ۰۸:۳۴
      سلام و عرض ادب جناب محمودی بزرگوار
      زیبا و آموزنده سرودید خندانک
      علیرضا حاجی پوری باسمنج راوی عشق
      پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۱ ۰۹:۲۰
      درود بر شما خندانک
      بسیار زیبا
      علیرضا شفیعی
      پنجشنبه ۱۴ مهر ۱۴۰۱ ۱۲:۴۸
      درود بر جناب محمودی گرامی خندانک
      بسیار زیبا و گویاست خندانک خندانک
      پاینده باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
      سارا (س.سکوت)
      جمعه ۱۵ مهر ۱۴۰۱ ۱۷:۴۳
      درود بر شما بزرگوار
      زیبابود وتلخ خندانک
      قلمتان ماندگار ونویسا خندانک
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      4