سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 31 ارديبهشت 1404
    25 ذو القعدة 1446
      Wednesday 21 May 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        امام علی ع :خودپسندی سر آغاز کم خردی است.

        چهارشنبه ۳۱ ارديبهشت

        پرنده ی رفتنی

        شعری از

        نیما حاج میرزایی(آریا)

        از دفتر شعرناب نوع شعر دلنوشته

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۳۱ فروردين ۱۳۹۲ ۲۱:۵۶ شماره ثبت ۱۱۳۶۸
          بازدید : ۹۶۴   |    نظرات : ۲۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر نیما حاج میرزایی(آریا)
        آخرین اشعار ناب نیما حاج میرزایی(آریا)

        نبضِ سکوت و پاره کن، همرزم من شو
        از این قفس تو دل بکن، هم بزم من شو
         
        پر بکش تا اوج ِ اوج، زمینت و رها بکن
        زمین که جای ما نشد، آسمون و نگا بکن؟
         
        نه قفس داره، نه بند، آب و دون فراوونه
         پرنده ای  واسه قطره ای آب تو زندوونه ؟؟!!!
         
        از این هیاهوی غریب تو نترس، نفس بزن
        پتک خلاصیت و به آسمون و این قفس بزن
         
        سکوت نکن که با سکوتت می میری
        فریاد دردات و بزن تا که اینجا نمیری
         
        حرف بزن اگر جواب کوری چشمان توست
        سکوت نکن که سکوتت مرگ مامان توست!
         
        پرنده ی مهاجرم بال و پرت اسیرِ پنجه شد؟
        جواب حق نسل تو دادن شکنجه شد؟
         
        اون پر و بال تو کو؟ آرزوی پریدنت؟؟
        حبس قفس ها شدی تو  تا آسمون نبیندت؟!
         
        تو رو سیاهت میکنن رنگ کلاغ بشی تو
        به جای لونه ی خودت حبس اتاق بشی تو
         
        اتاقکی تاریک و تنگ، بدون آب و دون
        حرفی نزن حبس منی، این بوده حق هر دومون
         
        این همه گفتم تا بگم پرنده ما هم رفتنیم
        یه روزی بی هوس میشیم آروم وتنها میمیریم
         
        رسم زمونمون اینه: یه روز، یه جا، تو بیابون
        جنازم و پیدا کنن بی رسم و نام و یه نشون
         
        جنازم و پیدا کنن کسی نپرسه چرا مرد!!
        بخاطر ما بود که این شکنجه ها رو تنها خورد؟!
         
        گفتم بگم تا تو دیگه اسیرِ بازی نمونی
        تو بدونی، مهم اینه.من که میمیرم تو گونی
         
         " آریا "
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1