درودهای بیکران جناب سلیمی
سپاس از حضور و توجه تان و سپاس بیشتر بابت سرایش این شعر زیبا و دلچسب
چه چیزی بهتر از این که روز خود را با شعری زیبا از یک ادیب ژرف اندیش به عنوان هدیه ای ارزشمند به صفحه ام آغاز کنم.
بسیار لذت بردم و برایتان آرزوی بهروزی و شادکامی دارم
مردمان زین خانه ی ویران گذر باید مرا
دل بکندم می روم هر جا که ذر باشد مرا
خسته ام از کوی و ابادش نگاهش مردمان
برشما هر خوب بودن را حذر شاید مرا
میروم انجا که دینش خنده می باشدنه غم
شاید انجا نیک گویی محتذَر باشد مرا
کوی وابادش گمانم گفته شد ویرانه رو
لیک اینجا عمر و جانم در مذر باشد مرا
انچنان کوبم بر این ویرانه معدنها که من
عاقبت حاصل نگردد زر شذر باشد مرا
عشق و نیکی در کمال خوب بودن برشما
هرکه گویدهرچه گویدزان هذرباشدمرا
زین خیال پوچ و زنجیرش که بندد پای من
بر دلم یکسر ندایی لاتذر باشد مرا
کردِام عهدی که بی غم بی شماباشم دگر
گر بمیرم می روم بی غم، نذر باشد مرا
جناب آقای روح اله سلیمی
چه غزل دلنشین و زیبایی از قلم توانمندتان خواندم
در محتوا نیز.. عالی بود
خداوند به قلم تاثیرگذارتان برکت دهد
در پناه نور و عشق الهی باشید