پر گشودن در اسارت... معنیش پرواز نیست
خسته ام کنج قفس، فریاد من آواز نیست
مانده ام با خود، اسیر پیله ی تنهاییم
آه ازین پیله، که در اندیشه ی پرواز نیست
رو به رویم چشمه ی آبست و من غرق عطش
تشنه ام آری ولی درهای زندان باز نیست
آرزو دارم رها باشم، رها از سایه ها
آرزو اما به قدر سایه هم لجباز نیست
دربیابان می سرابد* زندگی کز هُرم او
می دمد عقلی که با دیوانگی دمساز نیست
دست آتش در غبار بی کسی هایم کجاست...؟!
آه... آتش هم در این بیغوله ها انباز نیست
زیر و رو کردم زمین را، چاره ای اینجا نبود
تا ثریا هم پی او رفتم اما باز... نیست
در درونم گشته ام، پیدا کنم اسرار را
وایِ من، حتی درونم با خودم همراز نیست
می گریزم از خود و آغاز بودن های خود
گرچه ترک خویش هم، پایان این آغاز نیست
* هیچ فعل و کلمه ای را مناسب تر از "می سرابد" نیافتم، حال آنکه هر چه گشتم در منابعی که در دسترس بود، از "سرابیدن" چیزی ندیدم. نخست، مصراع رو تغییر دادم به " در کویریم و سراب زندگی، کز هرم او" . اما به دلم ننشست و این جسارت رو به خودم دادم که "می سرابد" رو به کار ببرم. خیلی خوشحال میشوم نظر عزیزان رو درباره سروده و البته "سرابیدن و می سرابد" بدانم. سپاسگزارم
درودبرشما جناب حسن شاهی
بسیارزیبا بود
خرسندم ازدیدارمجددشما بزرگوار
مانا باشید