سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 12 ارديبهشت 1403
  • شهادت استاد مرتضي مطهري، 1358 هـ ش - روز معلم
23 شوال 1445
    Wednesday 1 May 2024
    • روز جهاني كار و كارگر
    به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

    چهارشنبه ۱۲ ارديبهشت

    سوپور

    شعری از

    بهمن بیدقی

    از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

    ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ ۰۵:۴۳ شماره ثبت ۱۱۲۳۷۴
      بازدید : ۱۱۷   |    نظرات : ۱۰

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر بهمن بیدقی

    سوپور
     
    کودک کابوسی دید
    درخوابِ بَدَش ،
    نامردِ بی ناموسی دید
    ز بستر برخاست
    خیابان را که همیشه به انوارِ نئون ،
    رنگین شده بود ،
    تار و غمزده و، خاکستری طوسی دید
     
    سوپور با جاروش ،
    برگهای همه خشک وخزان دیده را میروفت
    چشمهای گیجِ کودک خود را ،
    به آنسوی خیابان میدوخت
    جَوِ ناامنی را چشمانش حس کرد ،
    مثلِ معنای آن کابوس
    این حال ، درحالی بود ،
    که هنوزکودک ،
    درناامنیِ کابوس ، میسوخت
     
    یکباره او دیوانه وار،
    بهرِاینکه مطلع کند کارگرِشهرداری را
    بی مهابا و عجول ،
    با مُشت ، به شیشه میکوفت
     
    کارگر بهرِ تشخیصِ دلیلِ آن صداها ،
    چشمانِ تنگ شده اش را ،
    لحظه ای داشت برای تطبیقِ چشم با مغز،
    به آن پنجره میدوخت
    با اشاره های کودک ،
    به آنسوی خیابان نظر افکند
    دخترِ کم سن و سالی را دید که داشت ،
    خود را میفروخت
     
    کارگر، تا این که به سمتِ ماشین رفت
    ماشین رفت
     
    دختر تنها ماند و او و،
    " یک خیابان سکوت "
    کارگر گفت دخترم ! کمک نمی خواهی ؟
    چشمانِ دخترک بود که با خجالتی هرچه تمامتر،
    پُر از استیصال
    همچون نخ وسوزن خود را ،
    به آسفالتِ خیابان میدوخت
     
    کودک او را میشناخت
    درمیانِ کابوس اش او را دیده بود
    از پنجره ، قلکِ پلاستیکیِ خود را
    به خیابان انداخت
    پنجره را بست
    خود را بی حال ، به بستر انداخت  
    با هق هق شروع کرد به گریه
    آخر دلِ بی گناهِ کودک ،
    ازآن صحنه ی پُرغم ، داشت میسوخت
     
    سوپور، همه معناها و مفهوم ها را فهمید
    قلک را داد به دخترِ فراری
    خیابانِ طویل ،
    چند قطره اشک ریخت
    لحظه ای بعد
    خیابان دید سوپور در خیال اش ،
    جامه ی پُر از حیایی بدونِ شک به دختر
    برعصمتِ آن دخترکی که ،
    هنوزخوشبختانه آلوده نشده بود ،
    میدوخت
     
    " سو پور" ، فردی زلال بود
    " فرزندِ آب "
    پیرمرد از رنجِ این جامعه ای که ،
    به سعیِ مُشتی نادان ،
    روزبروز سوی فلاکت میرفت
    از تبِ آنچه که دیده بود ،
    داشت ، مثلِ کوره میسوخت
     
    بهمن بیدقی 1401/5/12
    ۴
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    عباسعلی استکی(چشمه)
    سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ ۱۳:۵۷
    درود استاد عزیز
    بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود
    دستمریزاد
    موفق باشید خندانک
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ ۱۵:۱۹
    با سلام و عرض احترام استاد گرانقدر
    لطف دارید بزرگوار
    سپاسگزارم از مهر بیکرانتان
    مؤید باشید
    ارسال پاسخ
    بهرام معینی (داریان)
    سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ ۰۷:۳۷
    درود های فراوان جناب بیدقی استاد و ادیب فاضل وگرانقدر
    بسیار زیبا وقابل تامل
    قلمتان ماندگار
    در پناه حق
    ایام بکام
    🌷🌷🌷
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ ۰۹:۴۵
    با سلام و عرض احترام استاد گرانقدر
    لطف دارید بزرگوار
    سپاسگزارم از مهربیکرانتان
    سلامت باشید
    در پناه خدا
    ارسال پاسخ
    قربانعلی فتحی  (تختی)
    سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ ۰۹:۴۸
    درود برشما جناب بیدقی

    عالی بود خندانک

    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۱۵
    با سلام و عرض احترام آقای فتحی گرانقدر
    لطف دارید بزرگوار
    سپاسگزارم از مهر بیکرانتان
    سلامت باشید
    در پناه خدا
    ارسال پاسخ
    علی بهشتی وند
    سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ ۱۷:۴۴
    درود بر شما.
    بسیار جذاب خندانک
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۱ ۱۹:۰۹
    با سلام و عرض احترام آقای بهشتی وند گرانقدر
    لطف دارید بزرگوار
    سپاسگزارم از مهر بیکرانتان
    سلامت باشید
    در پناه خدا
    ارسال پاسخ
    محمد باقر انصاری دزفولی
    پنجشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۱ ۱۱:۰۸
    بداهه ای تقدیم شعر زیبای شما
    شاعر بزرگوار
    شعر هایت
    پراز عطر گل رویایی است
    خواندنش
    مست کند جان را
    چون
    پر از علم و دانایی است
    از استاد توانایی است
    خندانک خندانک خندانک
    بهمن بیدقی
    بهمن بیدقی
    پنجشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۱ ۱۲:۱۴
    با سلام و عرض احترام استاد گرانقدر
    لطف دارید بزرگوار
    سپاسگزارم از مهربیکرانتان و از بداهه ی زیبایتان
    سلامت باشید
    در پناه خدا
    ارسال پاسخ
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0