اداره ی ابلیس و فرزندان
مابینِ عصیانهای بی حد
ابلیس ،
بعنوان مدیرعامل ،
پشتِ میز بود
او فقط وسوسه میکرد
قدرتِ اجرایی نداشت
ایده هایش ،
ازلحاظِ نور و محتوا و ارزش ،
کمتر از نقطه بود ، همه ناچیز بود
آدمیزاد ،
بعنوانِ جانشینِ مدیرعامل ،
هم وسوسه میکرد ،
هم قدرتِ اجرایی داشت
نزده میرقصید
بهرِ دیدنِ نامحرم شوق داشت
چون هیز بود
ناعدالتی ها ، در دنیای آدم ،
کولاک میکرد
همه جا تبعیض بود
نورچشمی ها ، چشمها و نگاه را ،
جز به گناه ، مصرف نمی کردند
خطرِهرکدام ،
بیشتر از برق و، دوشاخه و پریز بود
در اداره ی منحوسِ ابلیس و فرزندان ،
رشوه عادی شده بود ،
دیگر سورپریز نبود
هرکس از راهِ مجاز،
اگر بر کاری و یاری دستی میبُرد ،
با قاشق داغ ، جزایش جیز بود
ابلیس ، دشمنی بس تیز بود
هیچگاه ، گیر نیفتاد به دستی
چونکه همچون ماهی، لیز بود
اگر یک نشانه میدید ز اسارت ،
مثلِ مردِ نامرئی ،
دگر دیده نمیشد
چونکه همچو کک ،
می افتاد به تنبان ، ولیکن ،
به حالِ جست و خیز بود
طوری شد که ابلیس ،
درمقابلِ این آدمیزادِ معاون ،
کسر آورْد
درمحضرش دیگر درس میخوانْد
دیگر هرجایی که شیطان را دیدند ،
استادش آدمیزاد ، نیز بود
که به صد گناه و خون مکیدنی
همچون پشه
( حیا کردم بگویم زالو)
یکریز به حالِ ویز ویز بود
بهمن بیدقی 1401/4/4
بسیار زیبا و بجا بود
مبین مشکلات جامعه