آمان آمان
ضرباهنگ های خوبی ،
همه آرام
مرا میبرد سوی حالی آرام
همچون ریزشِ شادی ،
ز قطره های خوش صدا و خوش الحانِ باران
همچون حسِ شریف و، ماندگارِ خوبِ یاران
چقدر دلتنگم بر یاران که رفتند
ولی احساسشان مانده ست برقلب
خدایا کِی شود تا که همیشه ،
منهم گیرم چو آنان ، سر و سامان ؟
کِی به دستم افتد آن عشقینه دامان ؟
همان نورینه و نقشینه دامان
مامان !
از وقتی که رفتی
از منهم روگردان شده ، سر و سامان
سامانِ من درکنارِتان بود
چه بگویم ازاین سامان ؟
دلم درغَلیان است همچون قِلیان
آنهم دربینِ این سامان ،
که پُر بوده ست همیشه ، ازحضورِ خوشنامان
ولیکن همچنان ،
من مانده ام و روزگاری ، همه بی سامان
صدای عاشیق لَر، آید بر گوش
هنوزهم صوتِ خوبِ دلنوازش ،
با چهچهه ای خاص ،
می آید ز دوردورهای کم جان و نحیفِ خاطره
چه خوش میخوانَد او : آمان آمان
انگار اوهم ، هنوزهم ، نرسیده
به سوزش های قلب ، بیش از پیش رسیده
اما به امان و، امنِ ابدی ،
بعد ازعمری نرسیده
اوهم چکیده ی آوازش اینست :
دراین قائم باشک ، کجا مخفی شده ، این پدرسوخته سامان ؟
صد حیف ، حسِ این آرامشم ، دیری نپائید
محدود بود و بمانندِ دقیقه ، کم و کوتاه
دقیقه ها فراری اند ازما ،
به هیچکدامشان ، هیچ اعتبارنیست
دنیا با زبانِ بی زبانی میگفت :
تو اِی انسان !
دراین سامان ترا هیچ سامان نیست
سامان واگذارشده ست بی شک ،
به آن سامان
دراین وادیِ هامون
انگار ازغرق درآمدند و بازهم حکمرانند ،
فرعون و هامان
انگار فیلمِ حیاتشان ،
" بَکوارد " * داشته
دوباره ساخت و سازَش درحالِ مهیاست ،
قصرِ ویران شده ی فرعون و هامان
پس کجاست ،
نسیمِ خوشِ ماوراییِ موسی و هارون ؟
تا که موسی صعود کرد ،
به اوجِ وادیِ امن
عقیده ها سقوط کرد به قعرِ دره ای بسیار ناامن
بعد از افکاری ، همه گوساله مانند ،
آدمی را ، بر زمین گذارد آدم
همه گوساله ماندند
آیا میتوان ، پس از عشقِ به آن بت ،
خود را کشانید به ما قبل ؟
تو ای هارون ،
نگاهی کن براین جهود مردم !
یه عالمه یهودای دوباره
پرسه میزنند و،
همه افکارشان هست هنوز، بی سروسامان
چونکه بازهم ،
مسلط شده ایده های پَست و زشتِ هامان
*backward = عقبگرد
بهمن بیدقی 1401/3/27
بسیار زیبا و آموزنده بود
موفق باشید