بُزمَجِه
بزمجه !
دینِ خدا ز دستِ تو در رَنجه
همه ی عالَم و آدم ، کلافه شده اند ز دستِ تو
از آدم بزرگ گرفته است ، تا بچه
آقازاده هستی ، باش
پول که به چشمات میخوره ،
روحِت یه وَر میره و جسمت هم یه وَرِ دیگه
هردو با پَست فطرتیِ بی نظیرت ،
میشن پنجه به پنجه
ولی همیشه ، برنده میشه
پست فطرتی ات دراین میونه
تتو گشته ست ، دوست دخترت روی بدن ات
علامتش هم مثل نامِ او ، تُرَنجه
همونی که رنگِ موش ، بِرنگِ سُرنجه
خسته نشی با اینهمه خوابیدن و پُرخوری و،
رفتارهای هرزه
ماساژورش رُو زود بگید بیاد
گمونم دوای رفع اینهمه خستگی بی شک ،
شکستنِ قولنجه
بابای نکبتش همواره میگه :
هرچی عزیز دُردونه خواست ، براش زود تهیه کنین
نکنه که بِرَنجه
مدتیه مثل حاج آقا شکم اورده
گمونم علاوه بر آب شنگولی ،
تقصیرِ به گردنِ بِرِنجه
برای این شاخ شمشاد ! بِرید شربتی بیارید
خیلی خوب میشناسمش
بهترین شربت برا اون ،
شربت بِه لیمو و درکنارش عکسی خلاف ،
از تُرَنجه
خواهرش هم یه جورایی اینجور
بابائه دغدغه ش اینه ،
هرکه رنجید ، رنجید ، هیچیک ازبزمجه هایش نَرَنجه
بهمن بیدقی 1401/3/22
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود