سلام مجدد بانو جان
شعر (( نی لبک)) از منوچهر آتشی هست و نیز شعر ((سوتک)) که از شاعری به نام (( سید مرتضی موسوی اهری)) هست و اشتباهاً به دکتر شریعتی نسبت می دهند در فضاهای مجازی .
" نی لبک " :
کجا نشسته ای تو ؟
روی کدام سنگ ؟
با کی یکی شده ای ؟
که سنگِ پایاب اند این ستاره ها
تا پا بگذاری بر یکی
و خیز بزنی به آن
طرف قرن های نوری
من خیز خواهم زد
تو خیز زده ای
روی کدام سنگ نشسته ای
تو بر لبه ی مارپیچ کدام سحابی ؟
بزغاله های تو علف کدام آسمان خدا را می چرند
در امتدا کدام نی لبک ؟
در امتداد دوازده دهانِ تاریک
زنگوله و ترانه در هم حلول می کنند و گیاه
به شکل سبز
هلال جوانه می زند از آفاق سنگ
روی کدام سنگ نشسته ای تو
با کی یکی شده ای ؟
تا خیز بزنم
من هم از پایاب همین کوکب
به سمت حضورِ بَدَویِ تو و
با تو یکی شوم ؟ .... (( منوچهر آتشی ))
----------------------------------------------------------------
"سوتک" :
پس از مرگم چه خواهم شد،
نمی دانم
نمی خواهم بدانم کوزه گر
از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که ازخاکِ گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد
به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
که او یکریز و پی درپی
دَمِ گرمِ خودش را
در گلویم سخت بفشارد
و خوابِ خفتگان ، آشفته و آشفته تر سازد
بدین سان بشکند در من
سکوت مرگبارم را..... (( سید مرتضی موسوی اهری))
شعری پیش رو داریم از سرکارخانم رحیمی با عنوان مرگ که چند سطری در خصوص آن خواهم نوشت
شعری زیبا و آهنگین علاوه بر وزن درست که در دو جا به دلیل هجای کشیده خروج از وزن محسوس بود، دارای موسیقی درونی در ریتم 3.2 با میزان نمای قوی
به همین دلیل شاعران مهم و تیزهوشی مثل شاملو و منوچهر آتشی و فروغ فرخزاد و محمدعلی سپانلو و فرشته ساری و غیره، با وقوف به ریتم و ضرباهنگ کلمات، در شعرشان موسیقی تولید میکردند و همین موسیقی باعث ماندگاری آثار آنها شده است و همانطور که به تعبیر "مارتین هایدگر" : "تصور جهانی بدون موسیقی، رعب آور است"، تصور کردن شعری موفق و مهم، بدون داشتن "موسیقی درونی" غیرممکن است.
شعر سرکار خانم رحیمی را اگر برروی تابع ریاضی ترسیم کنم
شعری است با تابع کسینوسی چرا که اول شعر با فرود و ذکر و تصویر تمامی زشتی ها، و آخر شعر آروزی از بین بردن آنها و تعالی و به نوعی منتظرِ مُنتَظَر بودن است.
استفاده ی درست از مراعات النظیر ها، صنایعی مانند تشخیص که برای کوبیدن در توسط باد به کار رفته، جناس ها، تشبیه های زیبا، به کاربردن ترکیباتی بکر و شاید بگویم استفاده ی بکر مانند باران می از حسن های این شعر محسوب میشود
توصیه ای که برای شاعران دارم خصوصا آن دسته عزیزانی که شعر خود را بدون دکلمه میفرستند حتما اعراب گذاری صحیح را فراموش نکنند چرا که در فهم مخاطب و گیرایی شعر آنها بسیار مفید است.
شعر با پر بودن از خلوت با پارادوکسی زیبا شروع میشود و انتهای شعر هم به همان کوچه ختم میشود ولی با آرزوی خوب تر و بهتر، شاعر میتوانست سطوری بیشتر بر این شعر بیفزاید و مخاطب را پس از تصویر کلوزآپ دردها کمی در کیف غوطه ور کند و امید را در شاکله ی شعر تزریق کند که متاسفانه این امر محقق نشده است.
در خصوص رجحان عینیت بر ذهنیت در این شعر هم باید عرض کنم که مبادی عینی اگر با در نظر گرفتن درجه ی صور خیال وارد این شعر میشدند بهتر بود و زیباتر به شرط آنکه آن عینیات متجلّی در شعر، از زندگی خود شاعر گزین شده باشد میتوانست در امروزیتر شدن شعر مؤثر باشد.
شعر خانم رحیمی که در قالب نیمایی ارائه شده بسی فلش بک ها و فلش فوروارد هایی به سمت فلسفه دارد و این صبغه ی متفلسفانه باعث شده شعری شورانگیز از آب درآید بسان اشعار نیمای بزرگ شود
(برای عظمت نیمای بزرگ این کافی که
پروفسور روژه لسکو مترجم برجسته بوف کور صادق هدایت که در فرانسه به عنوان استاد ایران شناسی در مدرسه زبان های زنده شرقی، زبان کردی تدریس می کرد، ترجمه بسیار خوب و کاملی از افسانه نیما ارایه کرد و در مقدمه آن به منظور ستایش از این اثر و نشان دادن ارزش و اهمیت نیما در شعر معاصر فارسی، به تحلیل زندگی و آثار او پرداخت و نیما را به عنوان بنیانگذار نهضتی نو در شعر معاصر فارسی معرفی کرد. وی در مقدمه ترجمه شعر افسانه در مقاله اش می نویسد: «شعر آزاد» یکی از دستاوردهای اساسی مکتب سمبولیسم بود که توسط ورلن، رمبو و دیگران در «عصر روشنگری» بنا نهاده شد و شاعران و نویسندگان بسیاری را با خود همراه کرد که نیمایوشیج نیز با الهام از ادبیات فرانسه یکی از همراهان این مکتب ادبی شد.)
در مجموع، جمع بندی ام در مورد این شعر چنین است: انصافاً نمی توانیم بگوییم که با شعر بد یا بی در و پیکری روبروییم از همین رو ژرف ساخت های پیوند مضمونی و همبستگی عناصر در متن این شعر، آن قدر قوی است که بتوان خطوط ارتباط شان با همدیگر را به آشکاری و اتقان باز شناخت
ایام عزت مستدام
سید هادی محمدی