یه روز آروم و آهسته رسیدی
به جنگلهای بارونیه چشمام
نشستی رو درخت پیر پیچک
همونجا که عوض شد کل دنیام
تموم لحظه ها شوق نگاهت
به روی صورتم لبخند میزد
همون چشمای وحشی داشت بازم
منو با زندگی پیوند میزد
خیال کردم میمونی توی دنیام
چیشد قول و قرارت بی مروت
ببین با دفتر شعرم چه کردی
چه میسوزن تو آتیش شقاوت
نفهمیدم چی شد که پر کشیدی
یا رو بوم کدوم خونه نشستی
همیشه باورم این بود یکی هست
ولی دس خوش که ایمانم شکستی
چه شبها که پر از ایهام و تشویش
تموم خاطراتم شد ترانه
همینا که الان سیوه تو گوشیم
برای رفتنای بی بهانه
چه فرقی میکنه ،حالا که رفتی
با هرکی پر گرفتی،خوب و خوش باش
ولی مردونگی کن تا بفهمه
که تا اخر نمیمونی تو دنیاش
نزار تا هیشکی مثل من بمیره
تو پاییز نگاهایی که سرده
نمیخوام هیچ زنی تو کل دنیا
بفهمه عشق تو با من چه کرده
چرا میبینمت هر جای خونه!
اگه رفتی چرا اینجا پلاسی؟
دوباره پر شده توی اتاقم
از عطر پیرهنِ رو جا لباسی
دلت میخواد بگن تو بی گناهی
باشه هر چی گناهه گردن من
یه روزی که زیادم فاصله ش نیست
دلت میگیره از رویای این زن
#پریسا_منصوری_پپورا
ترانه زیبایی است