شد نوبهار و دل به خزان خو گرفته بود
اُنسی به ترک ِ شور و هیاهو گرفته بود
سرخاب ِ شعر و زردی ابیات ِ بی تو را
سَر از همان سه ماهه ی جادو گرفته بود
پاییز مُرد و برف غمت بر قلم نشست
اسفند رفت و قافیه "شب بو "گرفته بود
اما به جای نغمه ی نوروز ، بام ِ شعر
رنگ از صدای خسته ی کوکو گرفته بود
اردی بهشت، خاک ِ نبودت نمود کرد
دستم به جای موی تو جارو گرفته بود
این ساده دل به قصد فرار از سکوت ِ خود
یک طوطی ِ ملنگ ِ سخنگو گرفته بود
دید عکس ِ بی نظیر ِ تو را روی طاقچه
شوری از آن ظرافت ِ ابرو گرفته بود
گفتم که ماه ِ کامل ِ من بود و تیر رفت
طوطی نفس برید، قفس بو گرفته بود!
فصلی گذشت و خانه ی مارا به جای شور
شب سرفه ها و تلخی ِ دارو گرفته بود
نا ی ِ مرا برای رسیدن به پای تو
قدری طناب ِ سست تر از مو گرفته بود
دل کندم آمدم که جهان در نبودنت
از مردنم به دست زمان رو گرفته
تشکر میکنم از همه ی عزیزان که به هر طریقی در فراخوان غزل شرکت کردند. با توجه به تعطیلات نوروزی و مشغله ی اعضا اعلام نتایج بعد از اخذ تمامی آرا از هیات داوران، و آرای اکثریت کاربران اعلام خواهد شد
🌺🌺🌺🙏
دلنشین و زیبا بود