مَشک
ای مشک اگر بی تو روم نزد امیرم
برگو چه گویم در حرم خواهم بمیرم
عباسم و سقای طفلان حسینم
از بهر لبهای حسین در شور و شینم
ای مشک اگر آبی رسد در خیمه گاهش
بنگر نشسته بر جگر افغان و آهش
برگو چه سان آبی برم دستی ندارم
برگو به طفلان حرم دستی ندارم
ای علقمه دستم فتاده بر زمین بین
از جور قوم کافر و ننگ لعین بین
ای مشک اگر آبی رسانم بر یتیمان
همت نما تابی رسانم بر یتیمان
آه ای سکینه منتظر بهرم چرایی
گفتی عمو مانم که تا یکدم بیایی
گفتی عمو بازا حرم آبی نخواهم
بی تابم و بی تو دگر خوابی نخواهم
عباس ایا ماه حرم بازا به خیمه
سقا بیا آخر برم بازا به خیمه
آه ای ابوالفضل رشیدم در کجایی
رفتی که تا عباس من نزدم بیایی
عباس من بنگر رسیدم در کنارت
برگو به تنگ آمد چرا صبر و قرارت
عباسم و در علقمه سوزم برادر
با من مگو از شبنم چشمان خواهر
دارم خجالت ار علی اصغر حسین جان
ترسم شود از تشنگی پرپر حسین جان
تیر از چه بر چشم علمدارم نشستی
خون از چه چشمان علمدارم تو بستی
آه ای عمود آهنین بنگر به عباس
در خون تپیده از چه رو بنگر گل یاس
ای مشک اگر زینب رود سوی اسیری
گوید که عباسم چرا دستم نگیری
...
یا ابوالفضل العباس(ع)
...
مهدی بدری(دلسوز)
موفق باشید .