سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 3 آذر 1403
    22 جمادى الأولى 1446
      Saturday 23 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۳ آذر

        دهان غزل آب افتاد

        شعری از

        مرضیه سادات هاشمی

        از دفتر شکوفه ی پاییز نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۴۰۰ ۰۲:۴۰ شماره ثبت ۱۰۷۰۳۸
          بازدید : ۳۴۴   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مرضیه سادات هاشمی
        آخرین اشعار ناب مرضیه سادات هاشمی

         
        تو را که دید دهان غزل به آب افتاد
        قلم به رقص شد و ،واژه در شراب افتاد 
        میانِ مویِ گره خورده ام،امید وزید
        و شعرِ بی سر و  پا هم  به پیچ و تاب افتاد
        گلویِ بیتِ پر از غصه ام  مداوا شد
        شفایِ حنجره ام در پی ثواب افتاد 
        و تا مجسمه ات را نشانِ من دادند 
        الهه ی غزلم یکهو  از حجاب افتاد
         وعشق حسّ غریبی ست در توانم نیست
        که وصف گفتنش از  دفتر و  کتاب  افتاد
        شبیه مجرمِ محکوم لحظه ی آخر 
        که پای چوبه ی دار از سرش طناب افتاد
        #مرضیه_سادات_هاشمی
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        سارا خوش روش
        سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۰ ۱۰:۰۴
        به به ،درودبانو جان،چه زیبا سروده ای،دلچسب و ناب،دست مریزاد خندانک خندانک
        طوبی آهنگران
        سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۰ ۱۹:۲۵
        سلام بانو
        دست مریزا
        بسیار زیبا
        قربانعلی فتحی  (تختی)
        سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۰ ۱۹:۳۸
        درود بر شما شاعر ارجمند بانو مرضیه سادات هاشمی
        بزرگوار
        بسیار عالی بود

        خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        نادر امینی (امین)

        یکی از بزرگان اهل شعر درودی فرستاد برمن از روی مهر نبودم لایق حمو ثنای بندگان بباشم حقیری زشرمندگان سرودم تا که سنجم عهد خویش به اشک یتیمان پای افتاده پیش نه من آن نیک سرشتم در این روزگار ولی من کجا وسعدی روشن فکار کنون من درودی فرستم مریم که عادل بود کنیه اش چو عادل هماره بود با همه بنیه اش
        مدینه ولی زاده جوشقان

        تو ای آن که در قلب و روح منی اا خداوند حکمت خدای غنی اا به اطراف خود هم نگاهی بکن اا بتابان بر این سر زمین روشنی مدینه ولی زاده ی
        مریم عادلی

        درود برشما شاعر نیک سرشتتتت کاش دنیااز فکرتان مینوشت
        نادر امینی (امین)

        مرده آن است که نامش به نکویی نبرند ورنه هرمرد تبهکار به جهان زنده بود لیک مرد فداکار فلکی زنده کند دست دردست فقیران دهد و خرج یتیمان بکند این چنین که رسم خردی درجهان زنده بود پیش یزدان همه از فقر وغنیآن برازنده بود نه ستم بیند و نه ستمکار بود عاقبت در پی عقبی رود پا زدنیا بکشد
        مریم عادلی

        دستها خالی اند ازسخا و سلامممممم هیچ چیز پس نجو ای نکومرد تام

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3