گل پر شورِ این باغی تو انشا کن غزل ها را
در این دنیایِ تاریکم تو مأوا کن غزل ها را
طنینِ قلبِ سردم باش و جاری محضِ چشمانم
بیا آهسته آهسته تو احیا کن غزل ها را
تنم تب دارِ آغوشت هراسی در سرم مانده
که دل مَوّاج و سرگردان تو دریا کن غزل ها را
طلسمِ سبزِ چشمانت درونم شعله ها دارد
تلاطم را بگیر از من مدارا کن غزل ها را
بیا بنگر که دستانم به عشقت خانه می سازد
از آن آغوشِ دلگرمی تو افشا کن غزل ها را
شکوهی در نگاهم باش و رازی غرقِ زیبایی
نوایِ گرم و لبریزی تو نجوا کن غزل ها را
دلِ تنگم حضورت را کمی با عشق می خواهد
بیا آرام با مهرت تو املا کن غزل ها را
نگو از مرگِ خاموشی که در دستت دلی دارم
میانِ قلبِ بی تابم تو بر پا کن غزل ها را
نگاهت آشیانِ من به دنیایم گلستانی
خداوندا قرارم دِه مداوا کن غزل ها را
بمان با من نگاهم را به آغوشت بهایی دِه
همان دریایِ لبریزم تو رسوا کن غزل ها را
ببین عمقِ نگاهم را تلاطم در خیالم را
که دنیایت قرارم شد تو امضا کن غزل ها را
نفس در جانِ من خشکید و بی تابی نشانم شد
گلِ مستِ نگاهم باش و غوغا کن غزل ها را
ببین قلبم نمی ترسد از آن طوفانِ رسوایی
بِبَر دریایِ مشقم را تو ژرفا کن غزل ها را
عجب اشکی به دل جا ماند و فریادش کویری شد
به عشقت تشنه می رویم تماشا کن غزل ها را
کلیدِ قلبِ من مهرت تو رمزی تازه پیدا کن
بیا از عمقِ خاموشم تو بینا کن غزل ها را
در این غوغایِ بی مهری دلیلِ خوب بودن شو
دلی بی تاب و خاموشم تو زیبا کن غزل ها را
به مهرت شانه هایم قرص و محکم ماند و مأوا شد
بیا آرامِ احساسم تو مبنا کن غزل ها را
- بچه گیام -
پی نوشت:
این سروده یکبار مورد نقد قرار گرفته، می دونم خالی از نقص نیست، حالا حالاها باید سیاه مشق بنویسم شاید منم بتونم به مرور رو وزن منظورم رو به خوبی منتقل کنم،...
یه دوست خوب گفتن این غزل زیباست. این بود که مجددا منتشرش کردم...این انتشار مجدد به پاس نظر لطفِ ایشان... هنوز چندان علم ویرایش سروده هام رو ندارم...
ببخشید به بزرگی خودتون نقایصش رو...
پذیرای نقد و پیشنهادتون هستم.
با ارادت و احترام