جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر یخ فروش جهنم(نادرروشنی)
آخرین اشعار ناب یخ فروش جهنم(نادرروشنی)
|
دیگه خسته شدم از دست این روزای تکراری
فروختی عشقمو به چی؟یکم پولودوتا گاری...
میگفتی که صدای مخملیم واست یه تسکینه
دروغ میگفتی یا اینکه مسکن زیر سر داری؟؟؟
همیشه به خودم میگم؛عجب دیوونه ای هستی
ولی با کاره امروزت یقین کردم ؛ تو بیماری!!!
تو و امثال تو مثل علف هرزین توی مردم...
باید از ریشه قطعت کرد،ولی تو هفتا جون داری
گاهی وقتا میگم لعنت،میگم نفرین به اون ذاتت
بازم میخندی به حرفم ، عجب آدم روداری!!!
تو دائم بم میگفتی که ؛ خدا یکی ، دلم یکی
دارم تازه میفهمم که ، از اونا هم دو تا داری!!!
چقد ساده بودم گول چشای تیرتو خوردم....
از اون روزی که تو رفتی نشستم پای سیگاری...
یه روزی میشه که اشکات میشوره قلب این شهرو
حالا میخندی و خندت فقط از درد ناچاری...
برو میدونم این بارم تقاص کارتو میدی
تمام زندگیم این بود ، تو و این درد اجباری
دیگه خشکیده عشق تو ،میون سینه و قلبم
بین پشت سرت جا آب یه دنیا فحش میذاری...
سروده شده در۱۵/۶/۹۱
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.