هنگامه قسمت دوم
پای خود کوبد به هرآبادی و هر برزنی
چرخش دامان اورا سخت گیر
ورنه ویران سازد از آن عالمی
غافل از چشمان تیز گردباد
شهر ها از بیم طوفان در خفا
سر به تاریکی فروافکنده اند
دست مرغک گشته کوتاه از همه
تکیه گاهی چون نمی یابد شده در واهمه
گر گریزد ، وارهاند خویشتن از چنگ باد
جاگذارد هر عزیزی لیک در این همهمه
زانکه حالا جزبه ماندن ها نباشد چاره ای
گو بیاید اهرمن
در نبردم او نباشد کاره ای
پس بباید یافتندی تکیه گاه
هم برای گام همت جستگاه
در میان تیرگی ها، دیده گان بگشا ، دلم
گو چه غم از سوزش خار و غبا ر گردباد
تکیه گاهی ، گرتوبینی کز ازل بودست آن
تکیه بر خود ، تکیه بر خود باشد آن
من ندیدم صحنه ای زیبا تر از آنگه که تو
بر دو پایت برفرازی
همچو کوهی ،قامتت را استوار
خود کنی باور که دانی
چون که دانی ، می توانی
تکیه بر خود می توان زد بی گمان
مرغ زیرک چون بدام افتد تحمل بایدش
در پناه صبر ، سعدی ،عقل و تدبیر آیدش
مرغکم ، بر بند ، بال و پر خویش
جمع شو چون مشت ، محکم
نازکی بگذار از کردار خویش
تن رها کن
شهسواری کن بر آن دیو چموش
رو به هر جائی که رفت او تا ببینی
هر تبه کاری که آن دهری لاکردار کرد
دست های خسته را اندر میان باد و طوفان ها بیاب
قلب های پرتپش از مادران را هوش دار
دیدگانی که فرو خوردند اشک و درد خویش
وین پدر هایند و سرشان گرم در آغوش دار
مرغکم خواهم ز این طوفان به شادی وارهی
هرچه غم در آشیان داری به طوفانش دهی
مردمی باشی واز احوال آنان با خبر
تا بگوئی قصه ها شان شامگاهان یا سحر
کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست . استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.