دوشنبه ۳ دی
|
دفاتر شعر سیده نسترن طالب زاده
آخرین اشعار ناب سیده نسترن طالب زاده
|
در آن عصر خاکسترین جمود
تب کولیان دلم، در تو بود ..
و من هفترنگ غزلخوان برف..
تو بی پرده، در تار میریختی
تن گرم آتشفشانی سترگ
و میخانه ی چشمهای تو را
چه آرام، لبخند تلخم ستود
.
.
.
و ما
شعله گاه لبانی که نیست...
٭٭٭
آفتاب از نفس سرخ تله ،روییده
آسمان بار غمش را به مه اندودی ده میبخشد
و سیه گیسوی آشفته ی دریا، مواج
بر فلق پیچیده..
در تن جنگل راش
از تمنای سراپرده ی طوفان آهنگ
و میان من و انگاره ی خورشید و سرودن ها، جنگ
بر لبم
نغمه ی آرامش برفیست سپید
در دلم، صدها رنگ
. پشت پرچین ستیهنده ی باغ
قله سرخ تله، آرامست
بکر و غمگین و قشنگ..
٭٭٭
ازین چشمان شهلایی بی تردید میپرسم
دروغ عشق را هر دم
چو احساسی دگر شاید به اشکی خسته می آید
که سر ریزد غمی جاوید
به شبها آرزوی قطره ای رویا
باز میخوانم
بند را از گیسوان خسته ی مهتاب بگشایید ..
که افسوسی دگر
تا انحنای گونه میرقصد
در افولی سرد
بی امان ، تا صبحدم
تا پویش خورشید
٭٭٭
پیچید در دوام جهان، قیل و قال برف
-ای یاغی شبروُ-
آمیخت در شکوه دلم
ارغوان عشق،،
رنج کال برف
با من ببار ، جوهر آفاق هست و نیست
من راوی سرایه ی میگون ابرهام ..
آرام در ،تحاشی نوشین آفتاب
غمناک تر ، شعله کشان ، نقره بال برف
آه اریب ، تور سپیدیست بر جهان
با سرفه های بشارت حوای نحس-جان
چون برزخان خافی فردا
شکفته است ،
-خونین و پا به ماه-
آهوی آسمان...
در ازدحام آتش کانون روزهاست
سال ،
سالِ برف..
|