سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        غم دوست

        شعری از

        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)

        از دفتر انسانم آرزوست نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۶ آذر ۱۴۰۰ ۲۳:۳۴ شماره ثبت ۱۰۵۷۴۳
          بازدید : ۳۲۰   |    نظرات : ۱۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        تقدیم به مقام حضرت مادر جان طیبه ، نفس مطمئنه ؛ یاس پیامبر و مادر خوبان حضرت زهرا سلام الله علیها 
        چون کام عاشقان به غم دوست بر گرفت 
        آه از نهاد سینه و داغ از جگر گرفت 
        شام ابد ز صبح ازل رخ نموده بود 
        دل بی خبر که هجر تو شام و سحر گرفت 
        داغی که روزگار به جان بشر نهاد 
        در ماتم سلاله آدم ز سر گرفت 
        دردا که داغ فاطمه بر سینه علی 
        بسیار می نمود قلم مختصر گرفت 
        دردی که عاشقان جهان خسته کرده بود 
        تنها وجود عاشق ما بود که بر گرفت 
        با این دل حزین چه توان گفت در غمش 
        باید که سوز مرثیه از چشم تر گرفت 
        زهرا که پاره تن سالار انبیاست
        چشم عنایتش دو جهان زیر پر گرفت 
        در غمگساریش همه عالم حزین و آه 
        تا زین میان جلا به فراق پدر گرفت 
        عمری به عشق اهل ولا زنده ای فرید !
        از عاشقان ارادت ما در نظر گرفت
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۶:۰۶
        درود استاد عزیز
        بسیار زیبا و شورانگیز بود
        در رثای حضرت فاطمه زهرا (س)
        التماس دعا خندانک
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۸:۰۸
        سلام و درود . استاد عزیز و ارجمند بسیار متشکرم .
        ارسال پاسخ
        امين آزادبخت
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۰۹:۴۹
        چون کام عاشقان به غم دوست بر گرفت
        آه از نهاد سینه و داغ از جگر گرفت
        شام ابد ز صبح ازل رخ نموده بود
        دل بی خبر که هجر تو شام و سحر گرفت
        در ویژگیهای فکری که استاد از آنها در غزلیاتش بهره مند می گردد و ما را بهره مند می کند توجه به امور اخروی،امور معنوی و اخلاقیست.چنانکه در مصرع نخست استاد مقوله ی عشق و غم را با محوریت دوست(که مرکزیت معناست) برای مظلوم مدنظر قرار می دهد و با واژه چون شروع می کند،هشدار می دهد که از اشک مظلوم باید هراسید،و در مصرع دوم نتایج این اتفاق را به زیبایی تصویر می کند.دوستانی که عموما نظر به عدم استفاده از زبان کهنه دارند(و خدا را شاهد می گیرم با زبان کهنه،سخت تر می توان به معنا پرداخت)آیا این زبان است که محور می شود یا نو بودن معنا؟اگر ما نتوانیم با واژه ی نو،به یک معنای نو برسیم شعرمان به سرعت کهنه می شود و این از همه چیز بدتر است...جالب است اشعاری که نو و داغ با واژه های نو سروده می شوند و چنان با چشم بر هم زدنی کهنه می شوند که انگار نه انگار تازه سروده شده اند.چرا؟چون به پرداخت معنایی نو،نپرداخته است.پرداخت معنایی جدید،کاری بس دشوار و سخت است.مثلا یک ابر مردی باید پیدا شود این هشت حافظ را به نه تبدیل کند در قالب مشکلات اختلاس،با این تفاوت که از این واژه استفاده نکند.یا کرونا.یا فقر.یا نمی دانم فراوان مشکلاتی که جامعه اکنون به آن مبتلایند.
        فرار از پرداختهای سخت و زمانبر،کاریست که اکنون شاعران مبتلایش شده اند و روزی یک شعر و یا هفته ای یک شعر،بی هیچ پرداختی می سرایند.حال از اینها همه بگذریم،مگر ما یک شعر را برای حال فقط می سراییم؟اعجاز معنا در اینست که آینده را نیز در آن بگنجانیم.آیا ما به آینده می نگریم؟به نظر می رسد بعضا هنر سینما را با شعر اشتباه می گیریم.باز کردن تفاوتهای معنایی این دو هنر در این مقال نمی گنجد.اما چیزی که باید دنبالش باشیم پرداخت معنایی جدید است در قالب هر نوع واژه ای خاصه که کهنه (که اعتقادی به این واژه کهنه ندارم)یا نو باشد.مثالش همین خوان هشتم اخوان ثالث.
        در ادامه که از بحث دور شدم:اما چرا باید هراسید؟آیا این موضوع برآمده از اوضاعی خاص نیست؟من اشارتی به این اوضاع نمی کنم .اهل حاشیه نیستم و یقین دارم خاطر استاد مکدر می شود اما دادن یک نشانی بد نیست که مخاطب بیاندیشد و به ظاهر معنا نیاندیشد.این پرداخت استاد اشاره به چیزی دارد که اکنون ما در دام آنیم.تفکر و تعقل بیشتر شما را به مقصود می رساند:خاصه آنکه بیت بعدی راهنمای درستی می تواند برای مخاطب برای رازگشایی باشد.
        حال یکبار دیگر به اثر نگاه کنیم .آیا اثر درون گرا و ذهنی نیست؟ما اثر را نمی توانیم از بعد واژه بپردازیم .آیا اثر به معنا نپرداخته است؟این اثر چه فکر خاصی را دارد تبلیغ می کند؟آیا قهرمان اثر،به بررسی نیاز ندارد و خالق اثر با چه پرداختی به آن پر و بال داده است؟آیا توالی ابیات به حدی نیست که بتوان به مختصات فکری خالق آن رسید؟وآیا این خود یک راهنما برای سبک شناسی بزرگ استاد نیست؟ و فراوان سوالاتی که باید برای یک اثر به آن پرداخت.
        خدا کند روزی من توفیق دیدار و بحث با استاد دینالی را داشته باشم که چقدر ایشان تفسیرهای زیبایی بر اشعار کلاسیک دارند .برای ارتباط با معنای وجودی که استاد ثاقب در این اثر بدان پرداخته است و نیز نوع دید به موضوعات نو و کهنه و آموزش بیشتر همگان من تفسیری از ایشان را ذیل اثری از سنایی می آورم:

        جمع کن خاطر پراکنده/تا زمعنی شوی تو آکنده/بنده در فکر صنع یک ساعت بهتر است/شصت ساله در طاعت/فکر پر است و عقل چون باز است/همچو چرخی بلند پرواز است/گاه در خاکدان فرش بود/گاه بر شاخسار عرش بود/هر دمی می بود به کاری نو/هر زمانی کندشکاری نو
        اگر بخواهیم انسان را بشناسیم حال انسان شناسی از ابعاد مختلف مطرح است خاطر جمع و خاطر پراکنده و یا به عبارت دیگر جمع و تفرقه,تردیدی نیست که انسان موجودی است که می اندیشد درباره خودش واین عالم دارای چند بُعد است و در بین این ابعاد گوناگون بُعد معنوی هم دارد البته برسبیل مثال چون بعد خاصیت جسم است و منظور ما جنبه معنوی است و معنویت بعد ندارد و این جنبه معنویت جنبه یا بهترین بعد هستی انسان است.
        همانطور که در شعر سنایی پیداست انسان به معنویت و معنا می تواند بیاندیشد و متاسفانه انسان امروز برای اینکه به خرسندی برسد بعد معنوی را فراموش می کند و به دنبال خوشبختی و سرخوشی هستند. همه انسانها در زندگی سرخوردگی وسرخوشی راتجربه می کنند,سرخوش بودن یعنی همان سرور و به بعد معنوی رسیدن که مرکز است و سرخوردگی هنگامی پدیدار می گردد که بعد معنوی فراموش شود و انسان بخواهد در ابعاد دیگر خرسندی را پیدا کند در واقع بعد معنوی انسان مرکز هستی انسان است وبقیه ابعاد پیرامون آن هستند اما گاهی انسان مرکز را فراموش کرده که موجب فراموش شدن پیرامون هم خواهد شد.برای مثال وقتی موجی بر روی دریا ظاهر میشود از اعماق دریا سرچشمه میگیرد یعنی فعل و انفعالاتی در اعماق صورت می پذیرد که بر اثر آن موج پدیدار می گردد و از مرکز می گریزد و در کرانه دریا به صخره ها برخورد می کند و پراکنده میشودو تکه تکه میشود,انسان هم همینگونه است وقتی به مرکز توجه نمیکند ویا آن را حذف می کند پراکنده میشوند به صخره ها برخورد کرده و تفرقه ایجاد میشود که همان سرخوردگی است به جای اینکه سرخوش شوند. جمع کن خاطر پراکنده /تازمعنی شوی توآکنده
        از معنی آکنده یعنی پر از معنی شوی و به معنی اشتغال پیدا کنی و وقتی در معنی فرو رفتی دیگر پراکنده نیستی. برای اینکه از آن پراکندگی به جمعیت فکر برسیم یک حدیث به ما کمک می کند (تفکر الساعه افضل خیر من عباده سبعین سنه)حکما وشعرای سابق ما متاثراز کتاب و سنت بوده اند. ساعه یعنی لحظه و یک لحظه اندیشیدن بهتر است از هفتاد سال عبادت که اینجا منظور سالهای متمادی است یعنی یک لحظه تفکر الهی و به معنی رسیدن برتر از سالها عبادت بدون آکاهی است. متاسفانه بشر امروز به مصنوعات می پردازد و به صنع توجه نمی کند یعنی اسیر تکنولوژی شده وبه جز تجربه حسی به چیز دیگر نمی اندیشد و براین باور است که هر چه هست در تجربه حسی است صنعت و تکنیک خوب است اما انسان به یک نکته توجه نمی کند که در زمان تجربه می کند یا خالی از زمان ؟ که بی تردید می گویند ما در زمانیم حال اگر همه حسی در تجربه معنی پیدا می کند و بیرون از تجربه خبری نیست باید از ایشان پرسید خود زمان تجربی است یا خیر ؟ ما در زمان تجربه می کنیم شکی نیست اما آیا خود زمان راهم میبینیم ؟چگونه زمان را می فهمیم ؟ که اینجا ما با تعقل زمان را می فهمیم در زمانیم و با زمانیم اما زمان را نمی بینیم پس خود زمان پیش از تجربه است اما ما در زمان تجربه می کنیم و وقتی به زمان نمی اندیشیم و همه چیز را در تجربه حسی خلاصه می کنیم یک پیامد دارد وآن مغلوب زمان شدن است بسیاری از افراد اسیر زمان میشوند اما آیا می توان بر زمان سیطره پیدا کرد ؟
        انسانهای معنوی کسانی هستند که به هسته مرکزی خود توجه می کنند و با مدیریت زمان می توانند بر آن سیطره پیدا کنند چون زمان را میشناسند وبر آن غالب میشوند و هر آنچه را که بدرستی بشناسی غلبه برآن امکان پذیر می گردد. بیت اول سنایی در صدد بیان همین مطلب است.
        انسان باید بیش از آنکه به موجود و هستنده می اندیشد به وجود و هستی بیاندیشد و مادامیکه هستی را بدرستی نشناسیم هستنده ها معنای درستی نخواهند داشت. کم چشمان به میوه نظر کنند/ما تماشا کنان بستانیم این بیت دو نگاه را مد نظر دارد یکی کوته نظر است و به میوه نظر می کند و اسیر خوردن است و از بستان غافل است و دیگری بلند نظر است و نگاهش وسیع تر است و بستان را می نگرد که در آن میوه هم هست. پس باید هم صنعت را دید هم صنعت گر را هم مصنوع را دید و هم صانع را و هم به رابطه بین صانع و مصنوع اندیشید که این همان نگریستن به بستان است.
        تنگ نظری و نگاه کوتاه، منحصر به اشخاصی نیست که خیلی دنیا پرست هستند، در زمان گالیله اسقفی با گالیله مخالف بود در یک ملاقاتی با گالیله، گالیله به او گفت عصبانی نباش، شما به دریچه تلسکوپ نگاه کن، شاید حرف مرا قبول کنی اسقف گفت من به تلسکوپ نگاه نمی کنم، من به چیزی محکم تر نگاه می کنم که انجیل است و در تلسکوپ نگاه نکرد این را می گویند خشک شدن فکر و اندیشه اگر نگاه می انداخت شاید از آن نظر متعصبانه برمی گشت نگاه باید گسترده باشد، هم به مصنوع و هم به صنع و هم به صانع هم به میوه و هم به بستان, این نگاه وسیع خاصیت عقل آدم است.

        با سپاسمندی خندانک خندانک خندانک
        حدیث عبدلی (یارا)
        حدیث عبدلی (یارا)
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۵:۱۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        ارسال پاسخ
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۸:۱۰
        سلام و درود استاد آزادبخت عزیز ، از بذل عنایت و توجه و تفقد کریمانه حضرتعالی به این کمترین و شعر ناقص حقیر بسیار ممنون و متشکرم . تحلیل عالمانه و روشمند حضرتعالی راهگشای راه ماست . در پناه مهر خداوند پاینده باشید و بدرخشید همچنان
        ارسال پاسخ
        حمید غرب
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۰۹:۵۶
        درود استاد آزاد بخت گرامی

        سروده ای والا در رثای خاتون دو عالم صدیقه مرضیه ( س )

        اجرتان با مطلع غزل و التماس دعا

        خیرتان عظیم و دلتان رحیم
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۸:۱۱
        سلام و درود استاد بزرگوار و ارجمند . در پناه مهر خداوند پاینده باشید و ممنون از دعای نیکویتان
        ارسال پاسخ
        حدیث عبدلی (یارا)
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۵:۱۰
        سلام و عرض ادب و احترام
        جناب آزاد بخت گران اندیش
        زیبا و دلشنین بود


        شاعرانگی هایتان مستدام


        خندانک
        خندانک
        خندانک
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۸:۱۱
        سلام و درود استاد عبدلی بزرگوار ؛ بسیار ممنون و متشکرم . در پناه مهر خداوند پاینده باشید
        ارسال پاسخ
        مسعود آزادبخت
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۷:۱۲
        سلام و احترام دایی عزیز دکتر فرید گرانقدر
        بسیار عالی و جان نشین سروده ای بود
        لذت بردم
        خندانک خندانک خندانک
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        فرید آزادبخت(شهاب ثاقب)
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۱۸:۱۳
        سلام و درود دایی بزرگوار و عزیزم . به مهر می نوازید و عنایت می فرمایید . خداوند حافظتان باد عزیز دایی
        ارسال پاسخ
        سیاوش آزاد
        يکشنبه ۲۸ آذر ۱۴۰۰ ۲۲:۳۰
        سلام بر صدیقه کبری
        سلام
        چه ارتباطی بین حقوق و شعر نهفته است و چقدر یاریگر شعرست
        سعید صادقی (بینا)
        دوشنبه ۲۹ آذر ۱۴۰۰ ۰۵:۵۷
        ای جانم بر این مادر دلسوز

        درود بر شما با این شعر زیبایتان
        ایام فاطمیه تسلیت خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        6