سپه سالار لشکر را به خنجر سر بریدند
گل گلزار کوثر را ز حنجر سر بریدند
صدای العطش را اختران هم نوحه دادند
به دشت لاله ها دیدم ز اکبر سر بریدند
شنیدم مادری در علقمه گفتا که عباس
گمانم از علمداران خواهر سر بریدند
عطش در سینه اما ساقی لب تشنگان را
ندا آمد که از سردار حیدر سر بریدند
جوانان حرم را یک به یک دیدم در آن دشت
هم از طفل حسن هم عون و جعفر سر بریدند
رباب از خیمه با زینب در آن غربت بگفتا
غریبا از تن صد چاک اصغر سر بریدند
به مغرب ام لیلا در پی اکبر پریشان
اذان گوی حرم را قوم کافر سر بریدند
کنار قتلگاه شاه مظلومان شنیدم
سنان گفتا که از فرزند صفدر سر بریدند
به اشک دیده ی خواهر شنیدم یا حسینش
که از جسم دو صد چاک برادر سر بریدند
فلک را لرزه افتاد از قیام آن قیامت
زمین نالان که از خورشید انور سر بریدند
حسین را سلسبیل است و بود عباس سقایش
چرا لب تشنه او را پیش مادر سر بریدند
در اول دعوتش کردند و راهش را گرفتند
حسین را ای فلک دونان در آخر سر بریدند
خدا هم خون خود را غوطه ور در کربلا دید
حسین را بی هراس از قهر داور سر بریدند
شب شام غریبان را یتیمان می شنیدند
که از بابای آن دردانه دختر سر بریدند
دل زینب غریبی و اسیری را چه سازد
از آن وقتی که از سالار بی سر سر بریدند
...
یا قتیل العبرات
...
مهدی بدری(دلسوز)
نوحه ی جانسوز بود.
بسیار تلاش شده بود تا سوزناک باشد
و در این مورد موفق بودید .
در پناه حق.
موفق باشید