سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        رفته‌ام از خود...

        شعری از

        ستاره الله ویسی

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۰۴:۴۲ شماره ثبت ۱۰۴۸۳۶
          بازدید : ۱۵۸   |    نظرات : ۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر ستاره الله ویسی
        آخرین اشعار ناب ستاره الله ویسی

        خسته‌ایم از هر دروغى در قلمرو شعار
        خسته‌ایم از نقشه‌ای كه نقشِ روى آب شد
        خسته‌ایم از رد جامانده‌ی هر خطایمان
        ما خطا کرده ولی وجدانمان عذاب شد
        داده بودم آزمون‌ها... در هجوم دردها
        داده بودم آبرو را به گناه و طردها
        قلب دخترها فنا شد در نگاه مردها
        زندگی تعبیری از کابوس‌های خواب شد
        گفته‌ایم از بغض‌هایی که دگر نمی‌شکست
        گفته‌ایم از درد زن که در دلش ذخیره است
        گفته‌ایم از گفتنى، ناگفتنى به گِل نشست
        ما كه گفته‌هايمان هر لحظه بى‌جواب شد
        مانده‌ام در راهِ بی‌برگشت و سختِ روزها
        مانده‌ام در انتظارِ پاسخِ هنوزها
        مانده‌ام مانده‌تر از داغِ درونِ سوزها
        نوبت من که رسید این زندگی سراب شد
        مرده‌ام در زیر آوار پس از خیانتی
        مرده‌ام با دشمنی و ضربه‌ی حسادتی
        مرده‌ام مرده‌تر از مکث درون ساعتی
        روزهای عمرمان با مرگمان حساب شد
        مرده‌ام با وعده‌ی کذب و دروغ ظالمان
        مردگی کردم به جای زندگی در این جهان
        مرده‌ام وَ بی‌خبر از رازهای بیکران
        انقراض آدمی چه وحشیانه باب شد
        خوبيَم را خواستم اما قرینه‌ی بَدَم
        خواهشم که بد نبوده... بد ميانبرى زدم
        خواستم پیروزیَم را و مقابلش سَدَم‌
        خواستیم... اما پل اهدافمان خراب شد
        رفته‌ام از خود_به آنچه صحنه‌سازیِ من است
        رفته‌ام تا آدمی که در مجازیِ من است
        رفته‌ام راهی که شاید توی بازیِ من است
        من که رفتم به ثواب و خوبیَم كباب شد
        ورژنم را ارتقا دادم به حجم عادتم
        پیر و پژمرده دلم و ظاهرا سلامتم
        من غزل می‌خواستم از جوهر جسارتم
        دردِدل سرریز کرد و عاقبت کتاب شد
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        طاهره حسین زاده (کوهواره)
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۱۵:۱۷
        سلام بانوی ارجمند

        شعر بصورت شِکوائیه است شاید مثنوی بتوان گفت اما در قالب غزل نیست .

        و اینکه هجاها در برخی ابیات کم و زیادند.


        در کل حالت رواییِ دلسروده تان خوب و جامع بیان است .


        سلامت باشید و به توکل یگانه خدا شاد خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۰۹:۵۷
        درود بانو
        دلنوشته زیبایی و مبین مشکلات جامعه بود خندانک
        محمد خسروی فرد
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۰۱:۲۳
        خندانک خندانک خندانک
        محمد قنبرپور(مازیار)
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۶:۵۰
        سلام زیباست
        با احترام خندانک
        طوبی آهنگران
        شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۰ ۰۶:۵۸
        در وجود ما هزاران گرگ و خوک

        صالح ناصالح و خوب خشوک

        حکم آن خورست کآن. عالی ترست

        چون که زر پیش از مس آند آن زرست

        ساعتی گرگی در آید در بشر

        ساعتی یوسف رخی. هم چون. قمر

        دل ترا در کوی اهل دل کشد

        تن تو را در حبس آب گل کشد

        هین غذای دل بده از هم دلی

        رو بجوی اقبال را از مقبلی

        آب گل خواهد در دریا رود

        گل گرفت پای آب را می کشد

        گر رهاند پای خود را از دست گل

        گل بماند خشک و او شد مستقل

        آب ما محبوس گل مندست هین

        بحر رحمت جذب کن مارا از طین

        سلام این شعر زیبا از حضرت مولا نا

        بس می گوید شیرین از حال ما

        کی شود ما از گل برمانیم جان

        سوی در یا رقس کنان چون موجها

        ما چه محبوس مانده ایم در نفس خیش
        بحر رحمت جذب کن مارا از طین

        کاش یر آن شتابیم تا نگردد در ما درشت

        چو در وجود ما می گردد تا به کشت
        و از فریدون مشیری

        هر که گرش را بیندازد به خاک

        رقته رفته می شود انسان پاک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4