سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 ارديبهشت 1403
    17 شوال 1445
      Thursday 25 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۶ ارديبهشت

        تسلیم

        شعری از

        علیرضا کافیان

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۵ آبان ۱۴۰۰ ۱۲:۵۷ شماره ثبت ۱۰۴۸۱۱
          بازدید : ۱۲۱   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علیرضا کافیان

        هیچ مخواه، هیچ مگو، لحظه‌ی زنجیر شدن
        لب به لب است، نفس، هوا، تنگ به درگیر شدن
         
        بازه‌ی دلتنگ شدن آمده در مرز جنون
        خط بشکن نقطه گذار بر سر این دیر شدن
         
        جنبش ذرات تنم فاصله را بیم شده
        تاب ندارد جگرم باز به شمشیر شدن
         
        آن‌چه توانی بکنی بر هدر ثانیه‌ها
        مردن هر ثانیه را باز به تکثیر شدن
         
        گاه سلاحی، بکشی، گاه ولی سنگر امن
        جان به ستوه آمده از این همه تغییر شدن
         
        آن‌چه تو خواهی نشود رفتن از این کوی جنون
        ارج بنه، راست بدار، سوختن و پیر شدن
         
        من همه آمال دلم قاب ز روی تو شده
        سنگ بر این شیشه نزن، جای به تصویر شدن
         
        گر چه به آزار منی، زار کنی بعد مرا
        هیچ مخواه، هیچ مگو، لحظه‌ی زنجیر شدن
         
        سی مهر چهارصد
        ۲
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۰ ۱۳:۱۲
        درود بزرگوار
        بسیار زیبا و جالب بود خندانک
        لیلا امریاس(پریسا)
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۵:۰۵
        بسیار زیبا و روان و دلنشین
        درود بر شما
        خندانک
        فاطمه بهرامی
        پنجشنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۰ ۰۸:۴۰
        سلام و درود بسیار زیبا ودل نشین بود
        سیاوش آزاد
        جمعه ۲۸ آبان ۱۴۰۰ ۱۴:۰۴
        سلام فرمود آن سلطان عشق

        من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
        پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

        سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
        ور از این بی‌خبری رنج مبر هیچ مگو

        دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
        آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

        گفتم ای عشق من از چیز دگر می‌ترسم
        گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

        من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت
        سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

        قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
        در ره دل چه لطیف است سفر هیچ مگو

        گفتم ای دل چه مه‌ست این دل اشارت می‌کرد
        که نه اندازه توست این بگذر هیچ مگو

        گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است
        گفت این غیر فرشته‌ست و بشر هیچ مگو

        گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
        گفت می‌باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

        ای نشسته تو در این خانه پرنقش و خیال
        خیز از این خانه برو رخت ببر هیچ مگو

        گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
        گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0