من از زندگی فقط عشق را فهمیدم
هرچه به زیانم بود را پسندیدم
پشت تو یک عمر به خرابگی بود
دوره ی کلافگی و سراسر خفگی بود
این دستان من به جان خودم افتاد
بدنم از خودم،از روی دو پام افتاد
پیش تو قد کشیدم،پشت تو هم هستم
در کف هرچه نمیتوانم برسم،هستم
من عمری ست درمانده ام،با تو شاعر شدم
از وقتی به تو افتادم،مرد شدم
از دانه به آسمان عشقت رسیدم
من بی تو به احتمال پایان رسیدم
دمی پشت من انسان ضجه می زد
هر ابری به جبروت ستارگان طعنه می زد
فراموش کردم که عشق ساخته ام
پشت تو من پا به زمان باخته ام
دویدم،جسمم دور شد،فکرم به تو رفت
مگر می شد از خیال توهم قسر در رفت
غم پشت پایت در زد و آمد
این چه دردیست که پشتت آمد
لب حوضچه ی مادربزرگت؛آمدم،نشستم
هربار به هوای برداشتن توپم،آمدم،نشستم
بلکه اشتباه کنی،پا به حیاط بزاری
یا شده بی چادر و با چایی پا بزاری
یه حباب توخالی شدم،گر گرفتم،ترکیدم
بی سلامتی تن و بدن را به فحش کشیدم
روی در نوشتم:آمدم،در زدم،کسی نبود
لیالی باور کن این بهانه ها قدیمی نبود
باور کن ما را باهم همسایه ها تصور کردند
چشم و نظر نداشتیم که چشممان کردند
اینها کاری از پیش نمی برد،اما بپرس،آمدم
به روح مادرم از شوش تا خیابان قدس آمدم
مرگم به جهنم،بود و نبودم را آورده ام
من از انتهای جهان سر به میان آورده ام
سیب دستان من پوست حیا ندارد
این عمر امیدی ست که آیا ندارد
بعد از تو دلم اهلی و عقیل تر شد
عمق فاجعه ی عشق عمیق تر شد
لرزه ی بم تو بودی که آویختنی ست
زیر و بم این مرد فروریختنی ست
وقتی عشق را از اهل قافله بردن
هر دم از بیماری و هم از آبله مردن
پشت مسلخ عشق رویدادی اتفاق افتاد
نادر ترین گونه ی مرگ در من اتفاق افتاد
به شعر ناب خوش آمدید
ميلاد قطب دایره امکان نبی گرامی اسلام حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص)
و گل بوستان نبوى،وام دار شيعه علوى،امام جعفر صادق(ع)
بر شما مبارک باد