آیه های بارانی
مثل باران ، برکت ، ز آسمان می بارید
باران ، به آسمان ، بسیارعشق میورزید
باطل ، ازآنهمه حق ، می ترسید
کار به آنجا کشید که ،
کفر وشرک دیگر، ازسایه ی خود میترسید
پیامبر، درکنارِ آن غارِ حرا
دستش را به زیرِ آسمان که میگرفت
دستش پُرمیشد، ز قطره های، آیه های بارانی
پُرطراوت میشد ، ز نسیمی باصفا
اما از طوفانش ، دشمن میترسید
آنقدر ارزش داشت ، آنهمه آیاتِ صفا
که آیه آیه اش ، هم قدرِ یه دنیا ،
حتی بیشتر، بسی می ارزید
درآن بین ،
دشمنی که بزم ها داشت با، ابلیسِ پُرجفا
بهرِ افکاری زشت ، سرفرو برد به لاک
درعوض غرورِ مؤمن بود که ،
به ایمانکده ای می رقصید
چه صفایی داشت ،
جایی که ، محمد درآن میزد قدم
جایی که ، علی بود درآن
جای قدم قدم زدن های، پاکِ زهرا
جای کودکانه های ،
پاکِ حسن ، حسین
دنیا و، آخرت ،
آدم و پَری ،
به آن آلِ با صفا
به آن آلِ عصمت و تقدس و جلال ،
به آن آلِ پُر وفا ، به افکارِ خدا
هم قدرِجلالِ ماوراءِ آسمانها، دگرعشق میورزید
بهمن بیدقی 1400/7/15
بسیار زیبا و شورانگیز بود
ایام بر شما مبارک