سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 1 ارديبهشت 1403
  • روز بزرگداشت سعدي
12 شوال 1445
    Saturday 20 Apr 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      شنبه ۱ ارديبهشت

      قالیِ ابریشمین

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۰ ۰۶:۳۰ شماره ثبت ۱۰۳۷۲۱
        بازدید : ۹۶   |    نظرات : ۱۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      قالیِ ابریشمین
       
      شبی دلگیر و بس ، اَبرین شبی بود
      به روی دوشِ آن مرد ،
      قالیِ ابریشمین بود
       
      داشت از بازار،
      بسمتِ خانه میرفت
      چونکه چاله چوله داشت ره ،
      نگاهش بر زمین بود
       
      ازآن تأخیرِ شب گشته به وحشت
      از آن تاریکیِ بدونِ مهتاب ، به دهشت
      چراغهایی مثالِ چشمِ گربه سوسو میزد
      به ناگه رهزنی ، راهش را سد کرد
      چقدر خوش شانس بود که داروغه ،
      بدنبالِ همان دزد آمده بود 
      پشت دیواری هم اینک در کمین بود
       
      چه خوش شانس بود که داروغه امین بود
      چه خوش شانس بود که رهزن هم ،
      از شغل اش ، غمین بود
      مدتی بود که تغییر، در شغل ،
      دغدغه ش بود
      یه اضطرابِ مرموز، به اندام و تن اش بود
      صدایش می لرزید
      انگار که اوست ، رهزن دیده باشد
      به ناگه دزد ، با رعشه ای مرموز
      چندلحظه ی بعد ، وِلو ، بر روی زمین بود
       
      مردِ ترسیده ، دلش سوخت
      داروغه جلو آمد و دیده ، بر تشنج اش دوخت
      انگار که بدجور، ترسیده بود رهزن
      ازآن نگاههای مرموز
      فطرت و خدایی محبوب
      که کلونِ وجدانش را ، یکریز می کوفت
      ولی تا آنشب آن دزد، کلِ هنرش ، فقط همین بود
       
      اما چرا رعشه ؟
      به یاد دوستِ دزدش ،
      ناگهان افتاده بود
      که برای همین دزدی ،
      به مصیبتهایی سخت ، افتاده بود
      هم او بود که چشمانش را
      کَمَکی باز کرده بود
      همه اتفاقها ، جمع شده بود
      که رهزنی پرسابقه ،
      به این حال نزار، افتاده بود
      شاید وسوسه ی ابلیس
      لابلای تارهای ،
      قالیِ ابریشمین بود
       
      نفرتِ داروغه از دزد
      ترسِ مرد ، از وحشتِ اسم کریهِ دزد
      بَدَل شد به ترحم
      آخر آن معتادِ به وسوسه و معصیت ،
      به نوعی ، یک مریض بود
      باید یاری اش کنند
      اگر از کودکی جای دزد بودند
      شاید انتهای آنها هم همین بود
       
      آنشب با یاریِ آندو منجیِ خوب
      با درمانَکی ، ثانیه ها خوب گذشت
      چند روز بعد
      درکنارِ دارِ قالی
      داروغه و مَرد ،
      نگاهِ خنده وارشان، به مردِ توبه کار بود
      دگر نامِ دزد ،
      برازنده ی او نبود
      دلش یغما زده ی ، آن دوتا بود
      دستانِ توبه کارش هم ،
      با چه زیبایی و طنازیِ خوبی
      مشغول به بافتنِ ، فرشی ابریشمین بود
       
      بهمن بیدقی 1400/7/18
      ۴
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۱۷:۲۹
      درود استاد عزیز
      بسیار زیبا و امید بخش بود
      موفق باشید خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۱:۴۲
      با سلام و عرض احترام بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف و محبتتان
      مؤید باشید
      ارسال پاسخ
      سید هادی محمدی
      سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۲۳:۴۹
      درود بر شما
      قلمتان نویسا
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۲۱ مهر ۱۴۰۰ ۰۶:۰۴
      با سلام و عرض احترام بزرگوار
      سپاس
      ارسال پاسخ
      خدیجه وفایی راد ( غریبه)
      سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۰۷:۲۹
      درودتان جناب بیدقی گرامی خندانک
      زیبا قلم زده‌اید خندانک
      شاعرانگی تان مستدام خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۰۸:۴۶
      با سلام و عرض احترام بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف و محبتتان
      سلامت باشید و شادمانه
      ارسال پاسخ
      علیرضا مرادی( مراد )
      سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۰۹:۳۷
      سلام و درود استاد بیدقی بزرگوار
      شعری زیبا و شیوا سرودید
      ایامتان همواره بکام
      در یناه خداوند
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک
      خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۱۰:۴۸
      با سلام و عرض احترام آقای مرادی بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف و محبتتان
      سلامت باشید و شادمان
      در پناه حق
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۱۰:۰۶
      بداهه ای تقدیم شعر زیبای
      شمااستاد عزیز
      شعر زیبایت بود
      پروانه همچون یک نسیم
      عطر اگین این نسیمم کن
      برایم کافی است
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۱۰:۴۹
      با سلام و عرض احترام استاد بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف و محبتتان
      سلامت باشید و شادمان
      در پناه حق
      ارسال پاسخ
      بهرام معینی (داریان)
      سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۱۲:۰۶
      درود های فراوان جناب بیدقی استاد وادیب فرزانه وگرانقدر
      بسیار شیوا وموزون ودلنشین
      قلمتان مانا
      مسرور ومستدام
      در پناه حق
      ایام بکام
      🌷🌷🌷
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۲۰ مهر ۱۴۰۰ ۱۴:۴۶
      با سلام و عرض احترام استاد بزرگوار
      سپاسگزارم از لطف و محبتتان
      سلامت باشید و شادمان
      در پناه حق
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0