پنجشنبه ۲۹ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
درکوچه های شهر، هوا بارمی زنند
وآن را برای هوس، به انبار می زنند
در باغِ پشت کوچۀ ما بوته های گل
در سوگِ آب، صورتِ بیمار می زنند
گلزار و گلفروش و گلاب و گلابگیر
دستِ طلب، به دامنِ عطار می زنند
در شامِ تار، شب پره ها تا دمِ طلوع
تصویرِ ترس به سینۀ دیوار می زنند
درگوشه ای سیاه، کنیزان گشاده رو
بختِ سپید فاجعه را ، جار می زنند
در خانه ها و مدرسه ها و مغازه ها
حرفِ جلایِ دِرهَم و دینار می زنند
جایی دگر، به خاطرِ دلجویی از نمد
آتش، به جانِ اطلسِ گلدار می زنند
یاسِ سفید هم سفری دور رفته است
تا آن زمان که ریشۀ گلزار می زنند
دلبستگان طبل و دهل، با زبانِ زور
زخمِ زبان، به سوزِ دلِ تار می زنند
بر شوق آن شبم، که ببینم ستاره ها
کی چشمکی به باغ سپیدار می زنند
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و دلنشین بود
مبین مشکلات جامعه