سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 22 فروردين 1404
    13 شوال 1446
      Friday 11 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        زنان به خوبی مردان می توانند اسرار را حفظ كنند، ولی به یكدیگر می گویند تا در حفظ آن شریك باشند. داستایوسکی

        جمعه ۲۲ فروردين

        کاش اینچنین نبود سرانجام انتظار

        شعری از

        محمدرضا باباپور

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۲ شهريور ۱۴۰۰ ۰۵:۵۱ شماره ثبت ۱۰۲۵۴۲
          بازدید : ۱۷۱   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر محمدرضا باباپور
        آخرین اشعار ناب محمدرضا باباپور

        گاهی دلم ز درد نبودش پریش و زار 
        گاهی برای دیدن او مست و بی قرار 
        بی خود که مي شود از خود دلم گهی 
        سر می نهد به کوه و بیابان ز دست یار 
        دیوانه وار و سخت و غریبانه می دَوَد 
        دل بسته بر کسی که ازو می‌کند فرار 
        تا لحظه ای ببینَدَش و چهره وا کند 
        لبخند تازه ای دَهَدَش بهر یادگار 
        چشم و زبان و دست و سر و پا اسیر دل 
        جسم و روانمان شده در راه او نثار 
        دیوانه خوانده می شوم و چون غریبه ام
        یک آشنا نمانده برایم به غیرِ یار
        این آشنا اگرچه به چشمم نیامده است 
        اما ربوده از دل ما عقل و اختیار 
        گاهی که خسته می شوم از این همه امید 
        فورا ز نا امیدی خود گشته توبه کار 
        دست نیاز به سوی خودش می برم مگر 
        باری نظر کند به دل خسته،  کردگار 
        اما جواب او به دلم سرد و ناخوش است 
        هر دفعه  می‌شوم به امیدش،  امیدوار 
        گاهی دلم شکسته و پر غصه می شود 
        گاهی که خسته می شوم از دست روزگار 
        دلخور ازین که آخرش اینگونه شد چرا
        کاش این چنين نبود سرانجام انتظار...
        #محمد
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        مهرداد عزیزیان
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۰۰:۱۹
        سلام جناب باباپور گرامی🌺
        البته دیدم که تیک نقدتان بسته است منتها حرف من نقد نیست.بیشتر یک خواهش است عزیز🙏
        حیف این غزل دقیق است که مصرع ۵و ۲۰و ۲۳ بر وزن نباشد.
        اختیار با شماست جناب باباپور🙏🌺
        محمد رضا خوشرو (مریخ)
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۰۱:۰۹
        زیبا بود .
        شعر قشنگی بود .
        درود.
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک
        خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۲۰:۱۱
        درود بزرگوار
        مناجاتی رندانه و زیبا بود خندانک
        زهرا حکیمی بافقی (الهه‌ی احساس)
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۰:۳۸
        خندانک سپاس از اشتراک حسّ خوب خندانک
        مولود سادات عمارتی
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۳:۰۹
        دست نیاز به سوی خودش می برم مگر
        باری نظر کند به دل خسته، کردگار
        درود
        مویدباشید
        محمد باقر انصاری دزفولی
        شنبه ۱۳ شهريور ۱۴۰۰ ۱۴:۳۶
        با سلام
        بسیارعالی و زیباسرودی بود
        درودشاعروادیب بزرگوار
        @};-@};-@};-
        @};-@};-
        @};-@};-@};-
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        سید مرتضی سیدی

        زان یار دلنوازم شکری ست با شکایت ااا گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت اااااااااااااا عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ ااا قرآن زبر بخوانی با چارده روایت
        طاهره بختیاری

        تو آموختی و حالا نیز درسهایت را به دیگران آموز
        سید مرتضی سیدی

        معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت تو بت چرا به معلم روی که بتگر چین به چین زلف تو آید به بتگری آموخت هزار بلبلِ دستانسرای عاشق را بباید از تو سخن گفتنِ دری آموخت برفت رونق بازار آفتاب و قمر از آن که ره به دکان تو مشتری آموخت همه قبیله من عالمان دین بودند مرا معلم عشق تو شاعری آموخت مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت
        شاهزاده خانوم

        دل های ما به صحن حرم خوش نمی شود ااا ما هم چنان کبوتر بی آشیانه ایم
        محمد حسنی

        م گفته ها را شنیدیم ناگفته ها را در بغضی فرو بردیم دیدیم رسیدن ز گفته ها نمی آید

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1