ما ها نه همانیم که در ظاهرمانیم
من سخن گفته ام اما دهنم دستم نیست
هر که محکم بودش پنجه که آن رستم نیست
هر که او شعر سراید مگرش مولاناست!؟
یا که هر کس که نویسد مگر آن کس داناست!؟
مگر هر کس که رود بر سر دار حلّاج است!؟
یا که هر چوب و درختی که بدیدی کاج است!؟
مگر هر مومن الله رهش اسلام است!؟
یا که هر چیز که خوش آیدت آن اِنعام است!؟
مگر آن چیز که تیز است فقط شمشیر است!؟
یا که هر میوه شیرین فقط انجیر است!؟
مگر آن فرد که دیدی همگی من باشم!؟
یا که هر موی بلندی به سر زن باشد!؟
مگر هر چیز که خوب است به تو می آید!؟
مگر آن نوح فقط نوح صفت می زاید!؟
(اشاره به فرزند حضرت نوح ع)
مگر آن چیز که مانده پسِ گل خار نبود!؟
شرط وصلت به یقین ها مگر انکار نبود!؟
مگر هر نوردهی چشمه خورشید استی!؟
هر که الله بگفت بنده توحید استی!؟
مگر آن یار دل تو طلبش دل ها نیست؟
این بسی گفته بُدَم او طلبش گِل ها نیست
(اشاره به جسم خاکی)
جمله این است که خواهم به تو گویم ای یار
نیک یا بد به زمین آمده ای بر اجبار
دُرّ خود را گم مکن در جستجوی دیگران
چون که اینجا بس بزرگ است و درر ها بی کران
خود، خودت را جستجو کن تا بیابی خویش را
تا بفهمی علت مجنونی درویش را
هجده سالگی
بسیار زیبا و پر معنی است