درصفِ نِی ها
وقتی می آیی ، دلم ، کامل به یغما میرود
وقتی می آیی سَرَم ، کامل به رؤیا میرود
وقتی می آیی ،
کُشته ای هستم به زیرِ سُم اسبانِ عدو
درمیان کربلا ، جسمِ سردم رو به گرما میرود
وقتی می آیی یکی ، ز اصحاب الحسین ام
یک غلام بی تکلف ،
با یه لبیکِ قشنگ ، سرخوش میانِ دوتا لب
سَرَم درصف نِی ها ، رو به سَلما میرود
سلما صلح است ، با جهانی ،
از سلام های پُرجواب
که برایم از بهشت هم ،
بسی ، بهشت تر است
انگار یک گرسنه ای رو به فنا
سوی نخلی ،
سوی آن چکیدنِ یکریزِ خرما میرود
اینهمه سرزندگی ازمن، بعید است ولی ،
وقتی می آیی دلِ پیرم ، به هرسو میرود ،
چقدر بُرنا میرود
چقدراز نا ، رفته بودم ، خوب شد که آمدی
با دیدنت این جان ، هرسو میرود ، پُر نا میرود
هوسِ مهاجرت میکند روحِ خوبم
انگار به جزیره ی ، زیبای دُرنا میرود
گاهی شوخی اش گیرد و دستمالی ز ابریشم به گردن ،
به جاهلی ، به قهوه خانه ای ، از بهرِ تُرنا میرود
گاه عشقش می کِشد درجشنِ خوبی ،
سوی آن ضربِ دهل ، شرکت کند
سوی آن نواختنِ خوبِ سُرنا میرود
گاهی عشقش می کِشد ،
یکریز دلیری ها کند
سوی میدان نبرد ، همچون " سُورِنا " میرود
اینهمه حال غریب
حالِ قریبی ست
به این حالِ خرابِ پُرسلامت
آخر با بودنِ خوبِ تو ،
تمامم سوی آن بهشت که ، درآنجا پُری
سُفلیٰ را به دنیا ، دیده ،
سوی عُلویٰ میرود
چه سرانجامِ نیکی
که جانی با هزاران افتخار،
با هجومی که پُر از گرسنگی ست
سوی بلعیدنِ سرنوشتی شیرین ،
همچو حلوا ،
بی هیچ بلوا میرود
بهمن بیدقی 1400/4/22
یا حسین شهید