دوشنبه ۵ آذر
|
آخرین اشعار ناب ابوالفضل زارعی
|
زخم زد شب به تَنِ روزِ سپید
بویِ خون می دهد اشعارم باز
وصفِ این مرثیه ی سُرخِ غروب
غم زند بر شبِ غمبارم باز
شب کمر بست به کُشتاری سخت
ورطه ی هول و هراس است،غروب
مثل اعدامگهی خونین است
طبلِ این رزمِ پُر از خشم بِکوب
شب به تَن خرقه ی سالوسی داشت
دَلقِ مَکری که پُر از ننگ شده
مثلِ قابیل برادر کُش بود
قافیه در سخنش تنگ شده
پنجه ی قاتلِ شب بی رحم است
خلعتِ روز به خون رنگ گرفت
گورِ روز است ، شب و تاریکی
کینه روئید و جنون رنگ گرفت
روزِ زخمی که پُر از کینه شده
انتقامی به سرش پرورده
شد مُهّیا که به شب زخم زند
در فَلَق وقت مُهّیا کرده
زاغِ زیبایِ شب و روز ببین
در تَنَش رنگِ خیانت دارد
این سیاهی و سپیدی دو رو
بد خبیث است و وقاحت دارد
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.