سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      وادیِ نور

      شعری از

      بهمن بیدقی

      از دفتر شعرناب نوع شعر آزاد

      ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۸ مرداد ۱۴۰۰ ۰۶:۵۰ شماره ثبت ۱۰۱۷۶۳
        بازدید : ۱۱۸   |    نظرات : ۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر بهمن بیدقی

      وادیِ نور
       
      مردی ازجنس نور
      آید از راهی دور
      قدمهایش محکم
      قدمهایش آرام
      قدمهایش متین
      پشتش به خدا گرم شده
      بهرِ آوردنِ یک بهاری زیبا
      مهیا میشود بهرِ سور
       
      سنتش لا اکراه ، سنتش بدون زور
      درست است آزارش ، نرسد به یک مور
      ولی هرکه با خدا جنگ کند ،
      نمانَد ز چشم تیزبین اش دور
       
      باید چشم فتنه ها ، گردد کور
      باید شرک ها و کفر،
      که مدعی شوند ، به جنگ و ناآرامی
      افتند ، تا ابد درون یک تور
      باید ایده های زشتشان ،
      شقه بشود با ساطور
      باید اندام قشنگ حق هویدا بشود
      باید با فکر و ذکر، شود آن اندام جور
      نه که با نفاقی ، سَر فکری بکند
      قلب خوابش ببَرَد
      فقط زیباییِ جسمانی بمانَد تسبیح به دست
      بی آنکه دل تسبیح کند
      بدون روحی واله شده در شور
       
      باید که نفاق ، از بین برود
      باید کفر، مؤمن بشود
      باید شرک ، بت اش خداوندِ یگانه بشود
      تا که بهر یک عروج خوش به آن دیارِ نور
      سرِ راحت بگذارد به زمین انسان، درون گور
      تا که سراسر نور گردد این جان ، درمسیر نور
      در نهایتی زیبا ، در وادیِ نور
       
      بهمن بیدقی 1400/5/6
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      عباسعلی استکی(چشمه)
      سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۴۶
      درود استاد عزیز
      بسیار زیبا و امید بخش بود
      موفق باشید خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ ۱۲:۳۳
      با سلام وعرض ادب استاد بزرگوار
      تشکر بی پایان
      مؤید باشید
      ارسال پاسخ
      خدیجه وفایی راد ( غریبه)
      سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ ۰۹:۴۵
      درود بر شما خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ ۱۰:۲۸
      با سلام وعرض ادب بزرگوار
      سپاس
      ارسال پاسخ
      محسن ابراهیمی اصل (غریب)
      سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۱۱
      درود بر شما خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۴۹
      با سلام وعرض ادب بزرگوار
      سپاس
      ارسال پاسخ
      محمد باقر انصاری دزفولی
      سه شنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۰ ۱۸:۳۸
      بداهه ای تقدیم شهر زیبای شاعرواستادبزرگوارم
      شعر ای شما
      رنج شاعرانه است
      در دل عاشقانه است
      شورو شوق ترانه است
      چون از دل بر آمده
      آرام بخش جانانه است
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      بهمن بیدقی
      بهمن بیدقی
      چهارشنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ ۲۲:۵۰
      با سلام وعرض ادب استاد بزرگوار
      تشکر بی پایان از نظر پرمهر و بداهه ی زیبایتان
      سلامت باشید
      ارسال پاسخ
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      ساسان نجفی(سراب)

      نیست جز عشق خالق هستی نام و نشان دلم
      میر حسین سعیدی

      مست از فدا نمودن سر را جدا نمودن ااا بر سر نیزه رفتن عشق از خدا ستودن ااا اشاره به حدیث قدسی من عشقنی عشقته وااا ن
      نادر امینی (امین)

      من از آنروز دیوانه لایعقل بشدم روی ماه توبدیدم سوی میخانه شدم تن وجان را برهیدم به فراموشی دل بشکستم دل خودرا سوی میخانه شدم بدر میخانه رسیدم همه دیدم مدهوش زخود وبیخودی اکنون برستم به نهانخانه شدم درنهانخانه نیافتم جز سرگشتگی روح وروان وزنهانخانه شتابان سوی بتخانه شدم چو نهانخانه و بتخانه ومیخانه همه بی روح بدیدم یکسره سوی ازل تاختم و سوخته هشیار شدم
      میر حسین سعیدی

      ما سر ز تن و دل ز جهان رسته و مستیم ااا بر زلف چلیپا دل خود بسته شکستیم ااا نزدیک دل شکسته شد منزل آن یار ااا در دل دل خود شکسته هستیم
      نادر امینی (امین)

      مستیم وزنیم دف چو دوعالم همه عشق است رقصیم وبنوشیم زقدح می که فرزانه عشقیم دیوانگی عبد همه پرتو ذات است یاهو کنیم برهنه گیتی چو دردانه عشقیم

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      9