وادیِ نور
مردی ازجنس نور
آید از راهی دور
قدمهایش محکم
قدمهایش آرام
قدمهایش متین
پشتش به خدا گرم شده
بهرِ آوردنِ یک بهاری زیبا
مهیا میشود بهرِ سور
سنتش لا اکراه ، سنتش بدون زور
درست است آزارش ، نرسد به یک مور
ولی هرکه با خدا جنگ کند ،
نمانَد ز چشم تیزبین اش دور
باید چشم فتنه ها ، گردد کور
باید شرک ها و کفر،
که مدعی شوند ، به جنگ و ناآرامی
افتند ، تا ابد درون یک تور
باید ایده های زشتشان ،
شقه بشود با ساطور
باید اندام قشنگ حق هویدا بشود
باید با فکر و ذکر، شود آن اندام جور
نه که با نفاقی ، سَر فکری بکند
قلب خوابش ببَرَد
فقط زیباییِ جسمانی بمانَد تسبیح به دست
بی آنکه دل تسبیح کند
بدون روحی واله شده در شور
باید که نفاق ، از بین برود
باید کفر، مؤمن بشود
باید شرک ، بت اش خداوندِ یگانه بشود
تا که بهر یک عروج خوش به آن دیارِ نور
سرِ راحت بگذارد به زمین انسان، درون گور
تا که سراسر نور گردد این جان ، درمسیر نور
در نهایتی زیبا ، در وادیِ نور
بهمن بیدقی 1400/5/6
بسیار زیبا و امید بخش بود
موفق باشید