سه شنبه ۱۵ آبان
عقل و دل شعری از محمد رضایی
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۷ تير ۱۴۰۰ ۲۲:۲۹ شماره ثبت ۱۰۱۰۷۴
بازدید : ۱۹۱ | نظرات : ۱۴
|
آخرین اشعار ناب محمد رضایی
|
دلم، عقلم را برد،
خشکید لبم، برق چشمانم را بُرد.
یار دلم را برد،
کلاهم افتاد،باد وزید و موهایم را بُرد.
عقلم، وای دلم
یار رفت، همه چیز را آب بُرد.
بخند، وای که زندگانی ام
پیری امد جوانی ام در خواب مُرد.
بردار کلاهت را
دردورنج، وای، زمان آن را خواهد برد.
جیب خالی، مردم فقیر
پرنشد هنوز آن، چرک کف دست را آب بُرد.
باران آمد و وای
زخمم تازه بود، شست ان را، جانم نمُرد.
پرنده پرید ز بام
دهان باز، دانه افتاد وخود زآن نخورد.
|
نقدها و نظرات
|
ممنون متاسفانه درد های جامعه ما یکی دوتا نیست مشکل خودمانیم دکترامون دوست دارن مریض شیم نونوا هامون دوس دارن گشنه باشیم باید ز خودمان شروع کنیم. همه ی نوشته هایم غم شده | |
|
مچکر این کابوس نیس واقعیته. و تموم شدنی نیست انگار، اما باید به خواب برویم خوابی غمگین. تاکه شاید کابوس فراموش شود.... | |
|
تشکر | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
بسیار زیبا و مبین مشکلات جامعه بود