سه شنبه ۲۹ آبان
|
دفاتر شعر جمیله عجم(بانوی واژه ها)
آخرین اشعار ناب جمیله عجم(بانوی واژه ها)
|
این روزها دلتنگ دلتنگم
دلتنگ فصل شادمانیها
فصل قشنگ کودکی هایم
در آن دیار سبز بی همتا
دلتنگ آواز خوش باران
دیوارهای عطری نمناک
دلتنگ بوی کاه وگل درباد
لبخند شبنم روی برگ تاک
قهری تو شاید ای خداباما
کین چشمه ها شعری نمی خوانند
گل پونه های وحشی خــوشبو
همسایه با رودند و بیجانند
دشت قشنگ لاله هاخشکید
ریواسهابی تاب ودلگیرند
از قاصدکها ردپایی نیست
در نیمه های راه می میرند
باران ببار و شهر دلها را
غرق امید و روشنایی کن
ازسفره های برکت و نعمت
یکباردیگر رونمایی کن
جمیله عجم فرودین ۱۴۰۰
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و درود مهرداد عزیزیان عزیز و گرامی چقدر خوب بود این پنجره سبز قلمت مانا | |
|
درود بر مهردادمان زنده باد | |
|
سلام بانو واقعا عالی بود عالی نبود نقدی میکردم زلزله وار
چون قلم شما عالی است و اصلا نمیشود قبول کرد از شما که ضعیف قلم بزنید
| |
|
کین همون که این هست که برای درست شدن وزن اونجوری نوشته میشه وناگزیرشدم ممنونم ازتوجه ودقت شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
شخصی به اداره ی ثبت اختراعات رفت و گفت من وسیله ای اختراع کرده ام که با آن میتوانید زیر کتری را روشن کنید !!
مسئولان گفتند تشریح کنید اختراعتان را!
مخترع گرامی گفت : این طناب را که میبینید به پایین میکشیم ،طناب اهرم سمت چپ را حرکت میدهد،اهرم گوی فلزی ِ بالایی را درون ریلی که میبینید به حرکت در میاورد،گوی میرسد به این وسیله ی ترازو مانند و می افتد در کفه ی سمت چپی،کفه ی سمت راست بالا می آید و به دکمه ی فندکی که طراحی کرده ام فشار وارد میکند ،فندک روشن میشود ،حالا اگر شیر گاز را باز کنیم گاز هم روشن میشود و آب درون کتری را گرم میکند!!
حضار گفتند خوب چرا با کبریت گاز را روشن نکردی؟!
مخترع محترم ما نگاهی ادیبانه کرد و گفت : البته این هم میشود!!!
برخی هنرمندان گرفتار اختراعات دوست گرامی اشاره شده در قصه ی بالا شده اند ولی برخی هم هستند که کتری شعرشان را با کبریت روشن میکنند و طی ۱ دقیقه چایی قند پهلوی شعرشان را مینوشیم.
کدام بهتر است ؟ من نمیدانم ،من هیچ چیزی نمیدانم
فقط این را میدانم که امروز بدون رنج و مشقت شعر بانوی گرامی را خواندم ( چای شعرشان را نوشیدم) ولی برخی شاعران هنوز هم که هنوز است و من چند صباحی در محضرشان می آموزم یک چایی تازه دم به بنده نداده اند!!
زیبایی در سادگیست
لااقل باید بگویم گاهی زیبایی در سادگیست
در بی تکلفی،در تواضع قلم
و البته گاهی حالمان خوش تر است و مینشینیم که همه ی اهرم ها به درستی و خوش شانسی عمل کنند شاید آخر کار یک فنجان شعر نصیب ما شود.
در شعر بانوی گرامی در حین روان بودن نکاتی ریز هم نهفته
مثلا شاعر با" این روزها" شروع میکند و در پایان پاره ی اول با" آن دیار" پاره ی اول را به سرانجام میرساند.
این روزها سریعا ما را وادار به هم ذات پنداری میکند و آن دیار حال و هوای غربتی که در شهر خویش داریم را تداعی.که شهر این روزهای هر کدام ما شهری که در کودکی سراغ داشته ایم نیست.
باران/ دیوار/ کاه و گل/شبنم روی تاک سبب ایجاد نوستالژی در شعر شده و مخاطب را با خود همراه میکند
گل پونه های وحشی خوشبو
همسایه با رودند و بیجانند
مفهوم عمیقی در این بیت وجود دارد که با روایتی روان بدست آمده که این نیز گواه ادعای بنده است که برای حرف ِ عمیق زدن نیاز نیست عمیق حرف زد!
از همین بیت میتوانم یک نقد ۴۰ خطی بنویسم!
و حتی از بیت
از قاصدک ها رد پایی نیست
در نیمه های راه میمیرند
اعجاز در عین عبور از تکلف هم میتواند روی دهد
قاصدک و رسالتی که در ذهن ما و در شعر فارسی بر گردنش هست ( در نیمه های راه مرده است) !
مفهوم عمیقیست
پاره ی آخر کاملا سلیقه ایست
منظورم چیست؟
گاهی شاعر آن زمان که درد را میدهد درمان را هم ارائه میکند
بانوی گرامی به گمانم طرفدار این مکتب هستند که میگوید: من درد را دادم ولی درمان را هم میدهم که با دیده ای امید وار شعر را به پایان ببری مخاطب من.
مکتبی هم هست که میگوید من تا آخر شعر روی حرفم می ایستم!! و رسالت من فقط نشان دادن و تصویر درد است ،درمانش به من مربوط نیست!!
این دسته دوم خیلی بد جنس و بی رحمند!!
البته به عقیده این نوآموز هر دو دسته برای شعر مفیدند
هدف من در نقد عموما " روایت " است نه قوانین
هرچند ایرادی نیز در شعر دیده نمیشود
سپاس از دوستان و بانوی گرامی🙏