سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 ارديبهشت 1403
    19 شوال 1445
      Saturday 27 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        شنبه ۸ ارديبهشت

        بی سر

        شعری از

        علی رفیعی وردنجانی

        از دفتر یاد-داشت نوع شعر سپید

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۹ تير ۱۴۰۰ ۱۹:۵۶ شماره ثبت ۱۰۰۷۷۷
          بازدید : ۲۳۲   |    نظرات : ۱۵

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی رفیعی وردنجانی
        آخرین اشعار ناب علی رفیعی وردنجانی

        در پی سایه یک جغد
         که بی هیچ سری
        به پرواز ادامه می داد
        بال هایم
        شکست
        علی رفیعی وردنجانی
        ۳
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲۱ تير ۱۴۰۰ ۰۸:۰۰
        جالب و زیباست خندانک
        جمعه ۲۵ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۰۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        بهرام معینی (داریان)
        دوشنبه ۲۱ تير ۱۴۰۰ ۱۸:۴۶
        درود فراوان وارادتی بی پایان جناب رفیعی استاد وادیب فاضل وگرانقدر
        بسیار زیبا وقابل تامل
        دستمریزاد
        مسرور ومستدام
        در پناه حق
        ایام بکام
        🌷🌷🌷🌷
        جمعه ۲۵ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۰۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        محسن ابراهیمی اصل (غریب)
        دوشنبه ۲۱ تير ۱۴۰۰ ۲۲:۲۲
        درود بر شما خندانک خندانک
        جمعه ۲۵ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۰۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲۲ تير ۱۴۰۰ ۰۱:۳۲
        سلام
        و از شعر خوبتان ممنونم
        جمعه ۲۵ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۰۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد  مسعود م
        سه شنبه ۲۲ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۵۵

        سلام و درود دوست گرامی
        علی رفیعی عزیز
        بسیار عالی
        ------------------------- خندانک خندانک خندانک
        جمعه ۲۵ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۰۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سه شنبه ۲۲ تير ۱۴۰۰ ۰۱:۱۴
        درود/ کیست که جغد، بوف و سایه را بخواند و ببیند و یادِ صادق خانِ هدایت نیفتد؟ در تمامِ حالات و مقالات و آثار و حتی دلسوزیهای ایشان برای سرزمینش باز رد بزرگی از سایه است که در ذهنش نهفته و ساخته و پرداخته است. اصلا به گمانم این سایه ی وهمناک در عمقِ وجودیِ راوی رسوخ کرده است.


        در پی سایه یک جغد
        که بی هیچ سری
        به پرواز ادامه می داد
        بال هایم
        شکست

        سَری که میتوان سِرّی هم بیاید دارای ایهام است.یک موضوعِ کابوسوار را میخواهد توضیح دهد که نشانش را میتوان در فیلمهای ترسناک کاوید.تصورش حتی سخت است که در پیِ شومترین نمادِ وحوش باشی و آن را با چشمهایِ درشت و خیره و بی سر بیابی و آنگاه بدون پَر، لاشه ات را به ویرانه بَرَد،آیا سایه ی من نیست که هر شامگاه با آوایی بر رجعتِ اختگی میبرد؟ سایه را میگویم.
        که مفاهیمِ ﺷﮕﺮﻑ ﺁﻥ ﺣﺎﺷﯿﻪ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮﯼ ﺗﻠﻘﯽ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﺣﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﺭﻭﺣﺒﺨﺶ ﺑﺎﺷﺪ
        ﺳﺎﯾﻪ ﺩﺭ ﺑﻮﻑ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﻣﻨﺘﺸﺮﻧﺸﺪﻩ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺷﻤﺎﺗﺖ ﻋﺪﻩ ﺍﯼ ،ﻧﺎﺧﻮﺍﻧﺎ ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ... ﺳﺎﯾﻪ ﺑﻮﻑ ﺩﻟﻮﺍﭘﺲ ﺍﺳﺖ ﺩﻟﭽﺮﮐﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻓﻘﺶ ﻧﺎﭘﯿﺪﺍﺳﺖ .... ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ ﻏﻢ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﯿﺪﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺪﻭﺵ ﺑﮑﺸﺪ .
        ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺍﺛﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﻧﺎﻣﺤﺴﻮﺱ ﻋﻘﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﻋﻘﯿﺪﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺟﻤﺎﻉ ﺭﺟﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﺠﻬﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺧﯿﺪﻩ،ﺑﺎ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﻣﻄﺮﻭﺩ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺮﺟﺴﺘﮕﯽ ﺩﺍﺭﺩ ... ﺍﺑﻠﯿﺲ ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﻮﭼﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ / ﺑﺮﻭ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺩﺍﺭﺩ / ﺩﺳﺖ ﺧﯿﺲ ﺑﺮ ﺳﺮ ﮔﻞﻧﯿﻠﻮﻓﺮ ﻣﯿﮑﺸﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺎﻕ ﺑﺎﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻧﮓ ﻭ ﺑﻠﻮﺭﯾﻦ ﺗﻨﮓ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺷﺒﯿﻪ ﺷﺒﻪ ﻓﮑﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﺳﺖ . ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻏﻤﯿﻦ ﺟﺴﺪﯼ ﺑﯿﺮﺥ ﺑﺮ ﺯﻫﺘﺎﺏﺩﺭﯾﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩ ﺁﻣﺎﻝ ﺑﻮﮔﺎﻡ ﺩﺍﺳﯽ ﺑﺮ ﯾﮏ ﺗﺨﺘﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺗﻠﺦ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺯﻫﺮ ﺧﻨﺪﯼ ﻣﻠﯿﺢ ﺑﺮ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﯽ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺳﺮ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺗﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﻋﺸﻖ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﺍﺵ ﺑﺮ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺎﻣﺘﻤﻮﻝ ﭼﻨﺪ ﺟﻨﺲ ﺧﻨﺰﺭﯼ ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﮐﻮﭺ ﺍﯾﻞ ﺑﺮﻭﺩ /
        ﻧﺎ ﮔﻔﺘﻪ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ... ﻣﮑﺎﻥ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻔﺴﯽ ﺑﺮ ﻏﺮﻭﺏ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﺭﺷﮑﻪ ﻭ ﻣﺮﺩ ﮔﺎﺭﯾﭽﯽ ﺳﻮﺩﺍﯼ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﮐﻮﺭﺍﻥ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝ ﺑﺮﺩﻩ ﻭ ﻫﻖ ﻫﻖ ﺑﻪ ﺭﯾﺶ ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ / ﺑﺤﺚ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻗﺮﺍﻥ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺒﺎﺳﯽ ﮔﺬﺷﺘﻪ ...
        ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺎﯾﻪ ﺍﻭﻫﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﺮﻧﮓ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﺑﯽ ﺭﻭﺯﻥ ،ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺟﺴﻢ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺩﻡ ﺑﺨﺖ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺑﺮﻧﮓ ﺁﺏ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺻﻨﻮﺑﺮ ﻭ ﮐﻮﻧﻪ ﺧﯿﺎﺭ ﺑﺎ ﻃﻌﻢ ﮔﺲ ﺗﺮﻧﺠﺒﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻧﺰﻭﺍ ﺑﺮﺩﻩ / ﺳﺮ ﺑﺮ ﻧﻤﯿﺘﺎﺑﺪ / ﮐﻠﯿﺪ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﻭ ﭼﻮﺑﯿﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﮕﺎﻩ ﻗﻔﻠﯽ ﻓﺮﻭﺑﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻩ ﻣﺮﺩ ﺳﺎﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﻫﯿﭻ ﺑﻪ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﺵ ﻧﻤﯿﻤﺎﻧﺪ/
        در شبی که ماه از افتادن خویش در هراس است، در یک نیمه شب عریان که انداخته پوستین تار خود بر این سپید افروز ،پیرمردی گویا سالهاست گل نیلوفر قرن را بوییده است و هر هر خنده را با دودستش سخت میگیرد....لرزشی عمیق بر تن وانهاده در آستان در...مرد انگار سالها پیش مرده بود ﻧﻘﺪ ﻭ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﺭﺍﻭﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﻭ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﮔﺎﻩ ﻣﯿﻤﺎﻧﺪ .

        راوی گفته که بالهایم شکسته است.یک موجودِ بالدارِ بیهودهْ زیست که دنبالِ هاله یِ بی سریست!!
        یک طباقِ انتزاعی.


        شب است و باز هم بیخوابیِ بسیار
        نشسته بی رمق در پیشِ این دیوار/

        گَهی خیره شده بر سایه ای که او:
        پُکی یکسر زده بر دامنِ سیگار /

        کمی آنسویِ او یک گربه ی لاغر
        نَرینه دلبری،آماده یِ پیکار /

        بفکرِ جفتِ خود،میلولَد و تَرسَد
        گَهی،بو میکِشد،گَه عِشوه ای با یار/

        شب است و جز صدایِ روبَهی لنگان
        در این برفآبِ سوزانِ مصیبتبار/

        کنارش بهمن و از سویِ دیگر، آه
        دمادم میکِشد،تکرار در تکرار /

        خراب و دلْ زده،عصیانگری یاغی
        غُبارِ تیره ای،افتاده و بیمار /

        اسیرِ چشمِ شیرینِ فریبی که:
        فِتاده برگِ زیبایی،به رویِ خار /

        غَریوِ جغدی از آن سویِ این خانه
        به ویرانه بَرَد این لاشه یِ تَبدار /

        ولیکِن سایه یِ ترسی تَرَک خورده
        زِ آنسو،گَرم و گُفتی،خیره بر دلدار/

        میانِ خاطراتِ دورِ خود، گیرد:
        شبی یک عکس کهنه،از ردِ آوار /

        کنون آری من هستم،باد لرزانَد:
        تَن و پیراهنِ چِرکینِ من،بر دار/
        ________________________
        عیسی نصراللهی

        مهرداد مانا
        مهرداد مانا
        سه شنبه ۲۲ تير ۱۴۰۰ ۰۱:۳۱
        مرسی عیسای عزیز
        ارسال پاسخ
        مسعود میناآباد  مسعود م
        مسعود میناآباد مسعود م
        سه شنبه ۲۲ تير ۱۴۰۰ ۱۵:۵۴
        درود بر نصراللهی عزیز
        ------------------------------ خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        علی رفیعی وردنجانی
        علی رفیعی وردنجانی
        سه شنبه ۲۲ تير ۱۴۰۰ ۲۰:۱۲
        سپاس فراوان جناب بایت وقتی که گذاشتید و نقد پر محتواتان البته که من بسیار بوف کور و ایهام هایی که حاکی از اسوطره و نماد در ادیبات ایران و هند است را دوست دارم و سعی می کنم در متن ارادتی به صادق هدایت داشته باشم
        ارسال پاسخ
        جمعه ۲۵ تير ۱۴۰۰ ۰۰:۰۷
        خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0