گرگانِ گرسنه
ردپای اینهمه خاطره ها ،
همه سرد است و خموش
کارد به استخوان رسید
دگر حتی یک کابوی ،
به فکرِ رام کردن نیست، درمزرعه ای
پرتحرک و، نشسته بر،
گاویِ وحشی و، اسبی چموش
دگر طنزها همگی ، گریخته و،
نیست دگر شیطنتِ تام و جری
خنده سازی های بامزه ی آن گربه و موش
دگر آقا دایی و، خاله خانم ،
یکطرف گوشه ی رینگ منتظرند
آنطرف هم ، بهرِ یک جدالی سخت
با دستکشِ بوکس ،
عمه خانمِ آن بچه ها، و صد اَلبَت ، خان عموش
آنچه مهم است دراین وادی ، اینست :
کشورِ شیران را ،
درطولِ قرون ،
به چند قران فروخته اند
ساده نمیتوان گذشت ازاین جنایت
مگر این کم است که نیمی ازجهان ،
ایران بوده !
به مرور شبیهِ گربه ای شده
شانس آوردیم نشده به شکلِ موش
خائنان را که نگو !
الیٰ ... ماشاءالله
گاه ، در جامه ی بیعدلِ قجر
گاه ، در جامه ی پُر نفاق و،
بی عدلِ انوش
آنهمه گرگِ گرسنه ،
دندان تیز کرده ، همه آماده و منتظرند
تا که کوتاهی ببینند
آن گَله ی گرگ یکطرف ،
اینطرف هم ،
ایران و ،
در طول قرون، دولتیانِ مال دوست و، ببوش
آنوقت که باید ،
بهرِ اتحادی زیبا ،
خاموش میشدند ،
یکریز بهم تاخته اند
آنوقت که باید ،
به اتحادی زیبا ،
خاموش نمی شدند ،
جلو دشمنان باصلابت می ایستادند ،
شده بودند خموش
بهر اینست ،
که قرنهاست
ایران ،
سیه پوشِ عزاست
تا که میخواست ز تن درآورَد رخت عزا
یکی کاری میکرد
یکی هم داد میزد :
آهای ، ایران خانوم !
رختِ عزایت در نیاور!
دوباره آنرا بپوش
بهمن بیدقی 1400/3/1
درودبرشما
زیبابود