سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 19 دی 1403
  • قيام خونين مردم قم، 1356 هـ ش
9 رجب 1446
    Wednesday 8 Jan 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      گرچه باغ من از درخت تهی ست در سرم فکر کاشتن دارم شعر را، عشق را، مکاشفه را همه را از نداشتن دارم...یاسر قنبرلو

      چهارشنبه ۱۹ دی

      سه گانه‌ی این روزها

      شعری از

      امیرحسین مقدم

      از دفتر ما صابر دردهای خویشیم نوع شعر

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۱ ۰۰:۴۷ شماره ثبت ۱۰۰۴۷
        بازدید : ۸۹۱   |    نظرات : ۳۳

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

       

      سه گانه‌ی این روزها

       

      غزل نخست :  کلاه .

      غزل دوم : باران .

      غزل سوم : بهار.

       

      غزل کُلاه

       

      سرم سامان نمی گیرد، عجب رسمی دراُفتاده.  /     کَلامم جان نمی گیرد، تو گویی جان  وراُفتاده.

       

      به سختی روز، شب گشت و به تلخی ماه رو پوشید،   /     طلوع آفتاب انگار، دگر از مَنْظَر اُفتاده.

       

      به چشمانمْ نَمِ اشکی نمانده، جمله افشاندم.   /     تمام فِعل های شاد، زِ بُنْ، از مصدر افتاده.

       

      دراین بازار مَکّاره، سرِ هم شیره می مالیم،   /     کُلاهم را نمی یابم، کُلاهم از سر افتاده.

       

      زساقی جام دزدیدند، زمطرب زخمه‌ی سازش،   /     زبابا آب و نانش را، زلوطی  عنترافتاده.

       

      خطابه لال میگوید، فتاوی مفتی مفسد.   /     اگر هم مرد راهی بود، دگر از استر افتاده.

       

      گَلِ آن میخ زَنگاری، لباسم روزیِ بید است.   /      تمام سنگ ها خاراست. زُلال از مرمرافتاده.

       

      سراسر پند و حکمت بود تمام شعرها  روزی،   /     مخوان، آن واژه های ناب، دگر از دفتر افتاده.

       

      نمانده اصلی از چیزی، دروغین گشته حتّی عشق.   /     نَفیر از ناله هایِ نِی، شَمیم از عنبر افتاده.

       

      زِراه شیریِ شیرین، که زادن گاهِ انسان است،   /     دوصد خورشید شد خاموش، هزاران اختر افتاده.

       

      چه میدانیم از سیمرغ؟ زِ راز آتش و قُقْنُوس؟   /      چه میگویم زمانیکه، کبوتر از پر افتاده.

       

      چگونه من غزل سازم که کورند و کرند این قوم،  

          کلامم قطره اشکی راست که از چشمِ تر افتاده.

       

      دی ماه 1389

       

       

       

      غزل باران

       

       

       

      باران نمی بارد دگر، باران زما سر تافته،   /     ما تشنه لب، او در سفر، باران دلش را باخته.

       

      در حسرت بوییدنش بنشسته ام بر راه او،   /     شاید نسیمی آورد، عطری که از او یافته.

       

      یک روز جای بوسه اش بر گونه ام رُخ مینمود،   /     دیریست دیگر آن حریف فیل و رُخَش انداخته.

       

      بر گیسوان پُرنَمَش دادم دل خود یک سحر،   /     زلفش گره نگشود و او دل را گرو برداشته.

       

      هنگام طَنّازیِ مِه، آواز میخواند و سرود،   /     کو وَهْم آن مِه، وان غزل، دیگر قلم بگذاشته.

       

      یک دست چتری نیمه باز، دستی به گیسویش دراز،   /     باران و مه ، پُر رمزوراز، خوش خاطراتی ساخته.

       

      جانم فدایش میشد و جانش به جانم بسته بود.   /      جانش بماند در امان، جانم دلش را باخته.

       

      چون آهوان دل می ربود، هر دیده او را می ستود.   /    حالا چو قوچی جنگ خو، سُم سوی ما برتاخته.

       

      آخر چه شد آن نازنین، شد جای مِهرش، مُهرِ کین.  

         آن عشق و ناز و عشوه داشت، وین خنجری افراخته.

       

      بهمن   1389

       

       

       

       

       

      غزل بهار

       

       

      باز بهار آمده، بوی بهارش چه شد؟   /     در دل فیروزه ایش، مِهر نگارش چه شد؟

       

      میکده ویران شده، پیر خَرابات کو؟   /     ساقیُ و سروُ و سبو، ساغر و سازش چه شد؟

       

      سرو سَهی، قد خمید. ساغرِ ساقی شکست.   /     سیم برید از سه تار، بانگ هَزارش چه شد؟

       

      باغ پُر از زاغ شد. بلبلِ بیدلْ بِنالْ.   /     گل زِ فراقت تکید، برگ و کُلالش چه شد؟

       

      والی پر مدّعا، خلق به چاه افکند.   /     وادی مصرم کجاست؟ نام و نشانش چه شد؟

       

      عشق ندارد دگر، هیچ نشانی ز عشق.   /     آن همه شور و شَرَر، عِزُّ و وقارش چه شد؟

       

      شب پَره، پَر وا نکرد، عزم ثُریّا نکرد.   /     همدم پروانه سوخت. اشکِ گُدازش چه شد؟

       

      برّه کجا می چَرَد؟ زیر تَجیر است گُل؟   /     قرقره کو؟ چرخ کو؟ نغمه چاهش چه شد؟

       

      نیست دگر یار من، در پیِ من، وایِ من. 

      زلف سیه، قدِ سَرو، چشم سیاهش چه شد؟

       

       

      اسفند 1389

       

       

      ۰
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1