شنبه ۱ دی
•0 8 3 1• شعری از کیمیا ب
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱ تير ۱۴۰۰ ۰۱:۲۳ شماره ثبت ۱۰۰۰۹۷
بازدید : ۲۹۵ | نظرات : ۲۰
|
|
هزار و سیصد و هشتاد سیلی دنیا
رسیده ام به بلوغ و دردی بی درمان
هزار و سیصد و هشتاد گریه ی تردید
نشسته ام به حمام، خموش و غمگین
هزار و سیصد و هشتاد راه کج و غلط
صد حیف ندیدی در این رنج تا کجاها غرقم...
هزار و سیصد و هشتاد سکوت پرخواهش
ریخته ام به چشمانم و سرشارم از بارش
هزار و سیصد هشتاد عشق و زخم،درهم
چشیده ام همه را و دیگر بهشان میخندم
هزار و سیصد و هشتاد تا بیست شدن
رسیده ام به همان بیست،چرا نیست شدم؟!
هزار و سیصد و هشتاد نهال تابستان
که تیر آمده ام تا که از عشق سیر شوم
هزار و سیصد و هشتاد صبح تکراری
در فکر برگشتن، بیخیال غرور و خودخواهی
هزار و سیصد و هشتاد روح بیمارم
که از حرفهای طعنه دار دیگران بیزارم
هزار و سیصد و هشتاد رنگ ایمانم
به ترک تن فرشته و من خود شیطانم
هزار و سیصد و هشتاد تا شلاق و
نشسته ام به صبوری و من بی تابم
هزار و سیصد و هشتاد غم،شکوِه،هبوط
که دل بریده ام ز جهان و زندگی را نمیخواهم
هزار و سیصد و هشتاد، دیدن "خورشید"
که هنوز هم من همان ماه را میخواهم
هزار و سیصد و هشتاد تا بوسه ی اشک
دلم تنگ است برای آن زمانهایی که گذشت
هزار و سیصد و هشتاد، پر از خالی شده ام
که بیست سال قوی بودم و آخر، روانی شده ام
هزار و سیصد و هشتاد، بلندای خیال
نفرین به زمانی که ز من گرفته اس تو را
هزار و سیصد و هشتاد تا مرگ سریع
تبر زده اند به ریشه ام،این خاطرات لعنتی!
هزار و سیصد و هشتاد باور خط خورده
له شدن زیر بار این اعتماد برگشت خورده
هزار و سیصد و هشتاد تا عشق و عروج
تو رفته ای و من مانده ام در آغاز سقوط
هزار و سیصد و هشتاد تا بچه شدن
که هنوز هم در آغوش مادرم، من بچه شدم
هزار و سیصد و هشتاد تا "من" بودن
افسوس که هرگز کیمیای واقعی نبوده ام
هزار و سیصد و هشتاد تا بذر ایمان و امید
که خشکیده اند بعد رفتن های بی دلیل،دریغ!
هزار و سیصد و هشتاد شب، هنوز شب است...
دیریست مانده ام به راه صبح و صبح نمی آید
هزار و سیصد و هشتاد،گشتم نبود نگرد نیست
به ستاره ها سر زده ام،باز هم یار وفاداری نمیابم
هزار و سیصد و هشتاد،همچو خرچنگ طالع خویشم
در چهارمین روز تیر و باز هم بوی اندوه میپیچد
هزار و سیصد و هشتاد،به یاد آب و بارانم
سخت پوست و دست و پای ناهموار دارم
هزار و سیصد و هشتاد چنگال بزرگ
نشسته بر دلم و حال ناخوشی دارم
هزار و سیصد و هشتاد تا خاطره ی گس
به گوش یاد سپردم و باز من میخندم
به تمامی آن روزگاری که برفت و حسرت ماند
به تمامی آن قول هایی که به "کیمیا" دادند و میرفتند
|
|
نقدها و نظرات
|
درود استاد این شعر رو به مناسبت تولد خودم سرودم، و تکرار سیصد و هشتاد به دلیل سال تولدم بود. | |
|
درود بانو تولدتان مبارک امید که صد سال دیگر بسرایید | |
|
درود بر شما شاعر عزیز تشکر | |
|
درود شاعر گرامی | |
|
درود شاعر گرامی تشکر | |
|
ممنون شاعر گرامی | |
|
تشکر شاعر گرامی | |
|
ممنون شاعر عزیز | |
|
درود شاعر گرامی تشکر از لطف شما | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنوشته زیبا و غمگین بود
تکرار 1380 حشو نیست؟