جمعه ۲ آذر
نقد آثار منظوم دینی در باره بعثت
ارسال شده توسط سیدعلی اصغر موسوی در تاریخ : چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۱ ۰۱:۰۸
موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۴۰۹ | نظرات : ۰
|
|
شکوه بشارت
(نقدی بر آثار منظوم فارسی در بعثت پیامبر(ص)
استاد سیدعلی اصغر موسوی
فرمود: بعثت لاتم مکارم الاخلاق، برانگیخته شدم تا زیبایی های اخلاق را بنمایانم.
برانگیخته شدم تا در قحط کرامت، انسان را به افق های باز اندیشه و حکمت راهنمایی کنم!
و او به درستی برانگیخته شد؛ به درستی سخن گفت و به درستی عمل کرد
و نتیجه ی آن، رشد علم و عمل، اندیشه و آگاهی، در جامعه ای شد که شعورش به اندازه ی همان بت های سنگی بود.
از همان لحظه که حضرت جبرییل (ع) فرمود: "بخوان"! بخوان به نام پروردگارت !
و از همان دم سعادت بشر آغاز شد، سعادتی که امروز با تمام رفتارهای اهریمنی دشمنان؛ بازهم مثل آفتاب، خود دلیل آفتاب است!
اگر بشر امروز در هر شاخه از علوم فنی و غیر فنی، عقلی و نقلی، به کمال نسبی دست یافته
در همان "بخوان" خلاصه شده بود و از ین پس خواهد بود.
بگذار اهریمنان کتمان کنند، اما هر انسان راد و آزاده ای، به آسانی نمی تواند افق هایی را که اسلام فرا راه بشریت گشود، کتمان نماید.
بعثت حضرت رسول اکرم (ص) در نزد اهل هنر، به اشکال مختلف، به تصویر کشیده شده است
؛ اما در بین شاعران و اهالی نظم ونثر؛ تخیل وترسیم، از زیبایی خاصی برخوردار است!
در این مقاله – با استعانت از عنایات حضرت رسول (ص) – و به پاس توجه به " ادبیات دینی " و پژوهش و تحلیل و نقد در این زمینه و پاس داشت روز سراسر نور مبعث ، ابیاتی از آثار بزرگان شعر و ادب فارسی را گزینش کرده ام ؛ که هر کدام در نوع خود، دارای احساسی ژرف و کلامی متین هستند و بعضی از آن ها مستقیم به شرح مبعث پرداخته و بعضی با اشاره و تمثیل آن را بیان کرده اند؛ اشعاری که هیچ گاه مخاطبش را اسیر سلیقه های امروزی و دیروزی نمی کند؛چون مدح جناب پیامبر (ص) چنان ژرف است که اجازه ی سلیقه شناسی را از خواننده می گیرد – گر چه قوّت شعری هر شاعر به جای خود محفوظ است و قابل تشخیص و تمایز – اما چون سخن از نوری واحد است؛ فلذا اشعار به تمامی از پرتو آن بهره برده اند. و با اینکه آثار بی شماری از شاعران، در سبک های مختلف و دوره های مختلف را مطالع کرده ام ؛جرأت ارزش گذاری و درجه بندی آن ها را ندارم؛ چرا که سخن از ارادت است و ارادت با هر بیانی نیکوست!
نخستین ابیات را با ترجیح بند دلنشین مرحوم آیت الله غروی اصفهانی (کمپانی)آغازمی کنم؛ که درمدح حضرت پیامبر(ص)
می فرماید:
ای خاک درِ تو خطه ی خاک پاکی ز تو دیده عالم پاک
آشفته ی موی توست، انجم سرگشته ی کوی توست، افلاک
عالم ز معارف تو واله تو نغمه سرای "ما عرفناک"
این بنده و مدح چون تو شاهی حاشاک از این مدیحه، حاشاک !
فرموده به شأنت ایزد پاک "لولاک لما خلقت الافلاک"
ترجیح بندی محکم با کلماتی محکم تر و با بیانی ساده و دلنشین ، در عین معنا گرایی.در اغلب آثار مرحوم کمپانی با اینکه بیش از تخیل به بلاغت اهمیت داده شده؛ اما از اوزانی استفاده شده ،که استحکام آن را در کمتر شاعری از هم دوره ای ایشان و بعد از آن دیده ام.
چون سخن از بلاغت و غموض در شعر شد؛ چند نمونه از آثار شاعران سبک اصفهانی (هندی) را با گزینش از کتاب "منتخب الاشعار فی مناقب الابرار " می آورم؛ که هم از نظر تخیل و هم غموض فوق العاده اند؛ و متأسفانه کمتر در دسترس آحاد مردم بوده است؛ مثل:
تو از سلاله ی نور، آدم از سلاله ی طین همین تفاخر او بس،کز او نداری عار
تویی چو منشأ ایجاد و کل، وجود تو شد خراب کرده ی توفان نوح را، معمار
ز دوری ات چه عجب، کعبه گر سیه پوش است که از فراق تو شد بوقبیس، بوتیمار
صدف به فیض سحاب، ار گشاده آغوش است به فیض دست تو، دریا گشوده است بهار
قصیده ای از قصاید شاهپور تهرانی، که از قصیده سرایان نامی سبک هندی است و قصاید کم نظیر در ادب پارسی دارد.
و شعر بعدی از صائب تبریزی است که باز قصیده ی فوق العاده ای دارد با این مطلع:
تا نگردیده است خورشید قیامت آشکار مشت آبی زن به روی خود، ز چشم اشکبار
و ابیات بسیار زیبایی در این قصیده وجود دارد، از جمله این ابیات:
باعث ایجاد عالم، احمد مرسل که هست آفرینش را به ذات بی مثالش افتخار
کفر شد با خاک یکسان، از فروغ گوهرت سایه خواباند علم، خورشید چون گردد سوار
محو گردیدند در نور تو یک سر انبیا ریزد انجم ،چون شود خورشید تابان آشکار
چون بهار، از خُلق خوش کردی معطر خاک را "رحمة للعالمین" خوانَد از آن، پروردگار
*************
و قصیده ی بعدی که از قصاید خاوری شیرازی دیگر شاعر سبک هندی است ؛ با بلاغتی غامض در ترکیب ها :
شه ملک نبوت، شهریاز خطه ی ایقان به شأنش آیت رحمت، به ذکرش سوره ی طاها
رخش در پرده انجم را، ز شرم پرده اش، برقع تنش بی سایه عالم را، به زیر سایه اش مأوا
عطایی از تو و گیتی همه، پر گوهر احمر حدیثی از تو در عالم، همه پر لؤلؤ لا لا
نه واجب می توان گفتن ، وجودت را و نه ممکن که شد هم از حدوث و هم قِد َم ، ذات تو مستثنا
قصیده ای محکم با وزنی روان و ایقاعات مناسب و منظم . البته ویژگی قصاید سبک هندی، همین است که از اوزان بلند و دارای موسیقی معنوی استفاده می کنند؛ تا عیب معمول سبک هندی (همان عدم تناسب عمودی شعر) کمتر به چشم بیاید و در ادامه نگاهی به شعر "نور الدّین آذری" باز هم از کتاب "منتخب الاشعار فی مناقب الابرار " می اندازیم و این ابیات :
ای از غبار کویت، خاک وجود آدم خاشاک ره گذارت، هژده (هجده) هزار عالم
خاک وجود آدم روزی که می سرشتند از لجّه های نورت، کرد اقتباس شبنم
***
و اما مثنوی خواجه مسعود قمی، کاش مجال آورن تمام مثنوی مورد نظر بود؛ تا هم پیوستگی آن مخدوش نمی شد،
هم خوانندگان این مقاله لذّت می بردند:
سخن گاهی رسد در کامرانی که از نعت نبی یابد روانی
عطارد آن زمان نیکو نویسد که نعت او و آل او نویسد
دل او پرده از افلاک برداشت زمین را دین او از خاک برداشت
کلید باغ جنت، دال دینش نبوت، حرفی از نقش نگینش
سخن هر چند گفت، الحق نیکو گفت که حق گفت آنچه می گویند، او گفت
در شعر معاصرین هم اشعار زیبایی به چشم می خورد، اشعار مرحوم ابوالقاسم حالت،
ریاضی یزدی، خوشدل تهرانی، احمد شهنا، که به ترتیب نگاهی به آن ها می اندازیم :
اشعاری چند از ابوالقاسم حالت ، با بیانی ساده و دلنشین:
امشب شود درخشان، خورشید کبریایی روشن کند جهان را، با پرتویی خدایی
نور جمال احمد، ختم رسل محمد (ص) تابان شود که بخشد، چون مهر، روشنایی
آیین اوست توحید، امن و رفاه جاوید ایمان و عشق و امید، اخلاص و بی ریایی
آیین اوست یاری، احکام اوست جاری اسلام اوست عاری، از نقص و نارسایی
***
اشعاری چند از سید محمد علی یزدی (ریاضی یزدی):
چنین روزی مبارک، دست احمد لوای دین به بام آسمان زد
از این ره، جبرییل از عالم نور بیامد با یکی فرخنده منشور
به نام اُمّی ناخوانده ابجد که "اقرأ باسم ربک" یا محمد
به نام آنکه هستی شد از او هست ز خون بسته، نقش آدمی بست
که سرخیل کریمان در کرم اوست که علم آموز انسان با قلم ، اوست
واشعاری چند از علی اکبر صلح خواه (خوشدل تهرانی) که موفق ترین آثار را در مدایح اهل بیت (ع) دارد:
خاتمیت را چو خاتم دان، که ذات کبریا کرد در روزی چنین، بر دست ختم الانبیا
میر یثرب، شاه بطحا، مِهر ایمان، چرخ فضل بحر علم کردگاری، کانِ حلمِِِ کبریا
سیدِ اُم القُری و حضرتِ خیر الوری حضرتِ خیر الوری و سیدِ اُم القُری
مظهر جمله صفات ایزدی، پا تا به سر منبع جمله علوم سرمدی، سر تا به پا
از علوم اولین و آخرین، او باخبر بر رموز آخرین و اولین، او آشنا
اصفیا را پیشوا، از اولین تا آخرین اولیا را مقتدا، از ابتدا تا انتها
***
و مثنوی احمد شهنا با بیانی ساده ، دلنشین وبر گرفته از متون دینی:
گشت نازل به امر ربّ جلیل بر محمد (ص) ز آسمان جبریل
با ادب سر بر آستانش سود گفت کز حق تو را، سلام و درود
کردگارت پس از درود و سلام می فرستد تو را، چنین پیغام
کای حبیب من، ای محمد من ! ای ز نیکان، گزیده احمد من
غرض از بعث انبیای سلف بود ما را رسالت تو هدف
هله "اقرأ باسم ربّک الاکرم" "باسم ربّک" پیمبر خاتم
و همچنین مثنوی عباس کاشانی (عباس خوش عمل): که همانند آثار معاصرین، زبانی ساده و گیرا دارد
و فارغ از غموض و پیچیدگی های اشعار تخیل آمیز و بلاغت گستر، سروده شده است:
گفت: اقرا باسم ربک ، جبرییل یا محمد(ص) ، آفتاب بی دلیل
آنکه نورش ظلمت دنیا شکا فت پرتو مهرش به دل ها راه یافت
امی ما ، صاحب ام الکتاب " آفتاب آمد دلیل آفتاب "
سخن از سادگی به میان آمد، اما سادگی در آثار شگفت انگیز حکیم نظامی گنجوی شکل دیگری دارد؛
در عین سادگی پیچیده و در عین پیچیدگی مثل آب روان و جاری است، به گونه ای که هیچ تاریخ مصرفی
، بر آن حتی تصور نمی توان کرد؛مثل این مثنوی فوق العاده زیبا :
نقطه خط اولین پرگار خاتمِ آخر آفرینش کار
کیست جز خواجه مؤیدِ رای احمد مرسل ، آن رسول خدای
همه هستی طفیل و او، مقصود او محمد، رسالتش محمود
گر چه ایزد گُزید از دهرش وین جهان آفرید، از بهرش
ز آفرین بود نور بینش او کآفرین ها، بر آفرینش او
و در ادامه باز هم از آثار سبک عراقی و شعر شیخ عبدالرحمن جامی ، که حکیمانه می گوید:
آن را که بر سرافسر اقبال سرمد است سر در ره محمد و آل محمد است
فرزند کاف و نون اند، افراد کاینات احمد میان ایشان ، فرزند امجد است
و در مثنوی دیگری، این ابیات شور انگیزرا سروده است ، البته با وزنی آهنگین و هیجان انگیز:
اختر برج شرف کاینات گوهر دُرج صدف کاینات
جنبش اول ز محیط قِدم سلسله جنبان وجود از عدم
صدر نشین اوست، در این پیشگاه "کُنتُ نبیّاً" بود آن را، گواه
بود ز رخ، شمع نبوت فروز آب ندیده، گِل آدم ، هنوز !
و در نهایت، مثنوی دل انگیزو پر مایه ی شاعر شهید هلالی جغتایی ،با بیانی ساده، ولی دلنشین :
محمد کیست، جان را قرة العین کمان ابروی بزم قاب قوسین
دو چشم روشن ارباب بینش گل بستان سرای آفرینش
دلش از معرفت ، بر اوج افلاک زبانش در مقام "ما عرفناک"
فتاده سایه زان خورشید رخ، دور که با هم راست ناید، ظلمت و نور
پناه ما گنه کاران ، همین است که نامت "رحمة للعالمین" است
ز دست ما نیاید هیچ طاعت همین ، ماییم و امید شفاعت !
********
مقصود از گزینش اشعار، اشاره به سرمایه های جاویدان ادبی کشوربود؛ که سال ها از سرودن آن گذشته، اما هیچ گزندی بدان ها نرسیده است! و امروز در مجالی که خداوند به ما عنایت فرموده، بجاست
به نقد و بررسی و تحلیل و تفسیر آن ها بپردازیم و اززلال آبشخورشان- که جوشیده از دریای حکمت نبوی (ص) است -
سیراب شویم!
همان گونه که ملاحظه شد، تمامی اشعار به چیستی وجود مبارک حضرت پیامبر (ص) در عوالم لاهوت و ناسوت پرداخته اند
– البته با زبان و بیان متفاوت – و اصل و جوهره ی تمام اشعار قبل ازهر چیز، توصیف رسالت حضرت است،
نه پرداختن به غلوها و احساسات عاری از متن مستند دین !
بعضی از اشعار، امروزه به قدری سهل و ساده انگاشته شده اند؛ که گاهی نا خودآگاه در طبیعت کلمات ترکیبی
گم می شوند و محتوا را فدای رنگ و روی فرم کنند.
مثل این ابیات ،از شاعران نام آشنای کشور ، که اغلب نگاهی انتزاعی به موضوع "شعر آیینی" دارند:
می روی، درک کنی شور پرستوها را تا فراموش کنی غربت این سوها را
می سپاری به نسیم و همه دل می سپرند بیرق "باد به هم ریخته ی" موها را
که در حقیقت به پیامبر (ص) می گوید: می روی تا شور پرستوها را درک کنی –
شعر در مورد هجرت ایشان به مدینه است – آنچه ما می دانیم، این است که تمام کاینات عاجز از درک مقام پیامبر (ص) هستند
و نه پیامبر (ص) در تلاش، برای درک پیروا ن تازه مسلمان؟! و نه وجه تانیثی غزل، در وصف موهای به هم ریخته و وجه غیر نمادین شعر؛ که گویی برای هم نوعی همسایه ، سروده شده است؛ همانند این بیت ، آن هم از شاعری بس نام آشنا :
این عطر، عطر سلسله رازیانه هاست هر شب، شب محمدی علاشقانه هاست
هر صبح، صبح مستی وهرشب ،شب شهود امسال، سال بارش پیغمبرانه هاست
برای بنده تحلیل این غزل کمی مشکل است - که البته ناشی از کم اطلاعی بنده ازاین گونه شعر است –
نقش رازیانه را، در این غزل و ارتباط نمادین یا غیر نمادین آن را در این غزل ، با مدح پیامبر اکرم (ص) متوجه نشدم !
حتی ترکیب صبح مستی را ؟! چون این غزل اساسا یک غزل عرفانی نیست ، که از نمادهای عرفانی استفاده شود !
نمی شود که چون ادبیات کلاسیک ما اسیر تعابیر عرفانی است ؛ خواسته و نا خواسته ،
از نماد ها و تعابیر عرفانی در نظم و نثر استفاده کرد ! چه کسی اجازه داده در مدایح اهل بیت (ع) از نمادهای خاصی استفاده شود،
در حالی که اصلا ارتباطی با منش و سنن اهل بیت ندارند و به دلیل شیوایی در ادبیات غنایی ، از مضامین ان ها استفاده می شود.
و اما ابیات زیر، که گویی توسط فردی غیر شیعی سروده شده است
؛چون ما امامت را ادامه ی بدون فاصله ی نبوت و پر کننده ی جای خالی پیامبر (ص) می دانیم و تنها مسئله ی اصلی در این میان انقطاع وحی است؛ نه خلل در ارتباط ائمه (ع) با آفریدگار کاینات (جل جلاله). به همان اندازه که انبیا در مورد انسان ها مسئولیت دارند؛
اولیای راستین ، نیز همچنانند :
چراغ معجزه ات گرچه تا ابد روشن دریغ، آدم سرگشته بی تو تنها شد
و همچنین بیت دیگری از غزل دیگری از شاعر ابیات فوق، که بازهم سخن از تنهایی و غربت آدمی است؛
غربتی عاری از انتظار موعود :
رفتی دوباره آدم غربت نصیب را
با زخم و خاک و خاطره تنها گذاشتی
***
وگاهی هم این موارد دراشعار کاملا سنتی – که بیشتر نظم هستند تا شعر -- در نعره و فریادهای
نابهنگام مولودی خوانان دیده می شود،که آن چنان حرمت ممدوح را نادیده می گیرند ؛ که باعث رنجش اهالی ادب می شود.
آنچه مهم است این که ، شاعران امروز-- البته شاعران شیعی--
قبل از شاعر شدن باید از متون دینی آگاهی حتی نسبی داشته باشند؛
چون آثار آنان تأ ثیر بسزایی دربرداشت های عامه ی مردم از دین دارد!
با ترکیبات شیک و آرایه هایی اتو کشیده نمی شود از ادبیات دینی سخن گفت؛
آن هم با ادبیات آوانگارد و پست مدرن و تشبیهات وام گرفته از ترجمه آثاراساطیری ، یا رمانتیک و یا متون غیر اسلامی ؛ که اغلب ناسوتی اند ، تا لاهوتی ! من در این مجال اندک، از هر دو مقال ساده و پیچیده،
از سبک های وقوع وهندی و همچنین از شاعران سبک عراقی، ابیاتی رابرای مصداق آوردم،
تا خوانندگان ارجمند یاد داشت (نقد)، به هم محور بودن اشعار و محتوای همسان آن پی ببرند. محتوایی که همچون نماز ، سال ها آهنگ نیایش داشته ؛ نه سودای نمایش !
ودیگر این که گنجینه ی ادبیات دینی ما ، به آسانی به دست ما نرسیده، که آن را آسان از دست بدهیم !
....و اما ، بزرگوارا ، ای شکوه بشارت؛ که با پیام و کلام تو ، دل از خاکدان کندیم تا به اوج آسمان برسیم :
رخسار تو آیه آیه ی نور،تفسیر شریف والنهار است
هم مردمکان بسان والیل، تاویل نجابتی مکرم
اشراق شگرف گیسوانت، آیات بلند و ژرف طاها
محراب قشنگ ابروانت، در مد نگاه عرشیان، خم
بس جای ترنج دست ها را، مردم ببُرند عا شقتا نه
گر جلوه ی آن جما ل زیبا، در آینه ها شود مجسم .
( ابیاتی از نمونه شعر بنده در کتاب :سیری در قلمرو شعر نبوی/استاد محمد علی مجاهدی/صفحه 1041)
***************
این مقاله ادبی که نقدی بر اشعار سروده شده در توصیف "بعث" حضرت رسول (ص)
در سال 1387 در روزنامه جام جم (ویژه) استان قم چاپ شد
و بنا به دلایلی،برخی از ابیات که بدون ذکر نام شاعر آورده شدند ؛ که متعلق به برخی از "پدرخوانده های" شعر آیینی معاصر هستند
. به دلیل قداست کاذب آن ها در سطح زیر مجوعه هاشان – که کم هم نیستند-
مصلحت دیدم ، به ذکر منابع نپردازم بالطبع هر مقاله نقد و یادداشتی باید منبع و ماخذ داشته باشد.
البته آثار بزرگان ذکر شده مشهورند و بی نیاز از منابع!
|
ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری :
|
|
|
|
|
این پست با شماره ۹۷۰ در تاریخ چهارشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۱ ۰۱:۰۸ در سایت شعر ناب ثبت گردید
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.