نمونه شعری در قالب سبز(چندآهنگ)،
تقدیم به سدارشهید قاسم سلیمانی و هم رزمان شهیدش
رفتی/
و من چقدر خوب خوانده بودم/
ترانه ی کبوترانه ات را/
از اوّلِ نگاهت.// 1
رفتی/
ای بزرگ مرد!/
تنها شدیم/
اما/
نگاهت با ماست/
احساست/
اندیشه ات/
و هر آنچه بوی تو دارد، با ماست/
پس همچنان با ما بمان/
بزرگ مردِ کم نظیرِ دوران!/
سردارِ عشق!///2
مواردی از فواید ایجاد شعر سبز(چندآهنگ)
شعر سبز(چندآهنگ)، شعری ست میانه ی شعر سپید و شعر نیمایی و دست کم، یک امتیاز مهم به شعر سپید و یک امتیاز مهم به شعر نیمایی می افزاید. شعر سپید، از نظر وزن شعری، ضعیف است؛ اما شعر سبز، موزون تر از آن است و با سرایش شعر سبز – که شباهت زیادی به شعر سپید دارد- می توان با حفظ نِسبیِ امتیازات سپید، به نوعی شعر موزون تر دست یافت که البته سرایش آن برای سپیدسرایان به دشواریِ سرایش شعر نیمایی هم نیست.
شعر چندآهنگ، امتیازی هم به شعر نیمایی می افزاید؛ یا به تعبیر دقیق تر، امتیازی نسبت به شعر نیمایی دارد و باز به تعبیر دقیق تر، چندآهنگ، امتیازی دارد که در شعر نیمایی و شعر سنتی تقریبا هیچ وجود ندارد (و این که گفتم تقریبا هیچ و نگفتم هیچ، دلیلی دارد که فعلا به آن نمی پردازم و آن را موضوعی برای پژوهشگران قرار می دهم.) شعرچندآهنگ را می توان در اوزان مختلف و به تعبیر جامع تر در بُحور مختلف عروضی سرود و به همین دلیل، آن را علاوه بر شعر سبز – که نوعی مشابه اما موزون تر از شعر سپید است- شعر چندآهنگ هم نامیده ایم. چندآهنگیِ شعر باعث انتقال از حال و هوایی به حال و هوایی دیگر می شود؛ مثلا با انتقال از بحر متقارب به بحر هَزَج، محیطی حماسی را به محیطی عاشقانه و تغزّلی تبدیل می کنیم و این ویژگی در شعر سنتی بجز در چند مورد تفنّنی و در شعر نیمایی بجز در مواردی اندک وجود ندارد و در شعر سپید- هر چند تغییر بُحور ممکن است فراوان اتفاق بیافتد- باز هم به دلیل ضعف و رقّتِ وزن شعریِ آن در مقایسه با وزن قوی تر و دقیق ترِ شعر چندآهنگ،
تغییر حال و هوای احساسی شعر بر اساس تغییر آهنگ(بحر عروضی)، جلوه ی کم تری دارد. به عبارت دیگر: چون در شعر سپید، علت این امر(وزن عروضی) ضعیف تر است، معلول آن(چندآهنگی) هم به ناچار ضعیف تر است.
به طور خلاصه: شعر سبز و یا چندآهنگ، نوعی شعر در میانه ی شعر سپید و نیمایی است که نسبت به سپید، آهنگین تر و نسبت به نیمایی، چندآهنگ تر و دارای قابلیت بیش تری برای انتقال از حسی به حس دیگر بر محور تغییر آهنگ شعر است.
برای شناخت شعرسبز(چندآهنگ) از شعر نیمایی، باید توجه داشت که آزادیِ عروضی در شعر سبز، بسیار بیش تر است؛ به طوری که ارکان عروضی مختلف با حداکثر آزادیِ عروضی می توانند در کنار هم قرار بگیرند و انتقال از یک بحر عروضی به بحر عروضی دیگر در آن امکانپذیر است؛ مثلا شعری نیمایی می تواند در بحر رَمَل
و با وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فع شروع شود ودر لَخت های بعدی با قدری تغییر در کوتاهی و بلندی هجاها ادامه یابد و از این بحر، خارج نشود یا حداکثرگریز یا گریزهای کوچکی از بحر اصلی خود داشته باشد و مثلا جایی از رکن فعلن استفاده کند؛ اما در شعر چندآهنگ، این چندآهنگیِ ناشی از تغییر بُحور عروضی ممکن است بسیار بیش تر اتفاق بیافتد و مثلا لَخت های چندآهنگ به ترتیب دارای اوزان زیر باشند:
فاعلاتن/
مفعولن فعولن فاعلن فاعلاتن/
مستفعلن/
فاعلن مفاعلن فع/
مفاعیلن مفاعیلن فعولن/
مفاعیلن مفاعیلن فَعَل/
فاعلاتُ مفاعیلُ مستفعلن/
فعلن/
همچنین برای شناخت شعرسبز(چندآهنگ) از شعر سپید، باید توجه داشت که شعر سبز(چندآهنگ) موزون تر و به عبارت علمی تر، عروضی تر از شعر سپید است و برای رسیدن به این جایگاه، از روش های مختلفی استفاده می کند که از جمله عبارت اند از:
1-کاربردِ اوزان رایج عروضی در برخی لَخت های جزیره ای خود؛ یعنی مثلا بعد از چند لَختی که از نظر وزنی شبیه لَخت های سپید است، لَختی با وزن رایج عروضی در آن به کار می رود؛ مانند مثالی که در نمایش عروضی بالا آمده است.
2- استفاده از دو و گاهی بیش از دو لَختِ کاملا و یا نسبتا هم وزنِ پی در پی؛ باز هم مانند نمایش عروضی بالا.
همچنین، شعر سبز یا چندآهنگ، تفاوت های دیگری هم با شعر سپید و نیمایی دارد از جمله:
3- ترجیحا استفاده از رکن کوتاه پایانی برای کوبش یا برجستگی بیش تر شعر؛
این ویژگی را از قالب شعری سروش، برای شعر سبز ویا چندآهنگ به ارمغان گرفته ام.
4- علاوه بر این تفاوت ها – که ارتباط زیادی به موضوع وزن شعر دارند- تفاوت دیگری هم بین شعر سبز و سپید وجود دارد و آن، ترجیحِ تأکیدیِ شعر سبز به کاربردِ قافیه- دست کم در قسمتی از محدوده ی خود- است؛ به طوری که سعی بر این است که هیچ چندآهنگی بدون استفاده از قافیه نباشد.
5- چندآهنگ، بیش از سپید و شاید بیش از شعر نیمایی، گرایش به این دارد که شعری چند قسمتی به شمار برود و به ویژه چندآهنگی و تغییر وزن و بلکه بحر عروضی آن، باعث چنین ویژگیی(ویژگی ای) می شود.
رازِ وزنِ شعر سپید
پیش تر عرض کردم که: شعر سبز (چندآهنگ)، نوعی در میانه ی شعر سپید و نیمایی است و اکنون اجازه بفرمایید مطالبی درباره ی وزن شعر سپید به خدمت تان عرض کنم:
پیش از این که راز وزن شعر سپید را برای خودم کشف کنم؛ یعنی بفهمم که همه یا بسیاری از اشعار سپید شاملو از علم عروض پیروی می کنند و قابل تقطیع به ارکان عروضی هستند (و این ارکان عروضی بعضا یا معمولا در شکل هایی نا مأنوس و با حداکثر تنوع در کنار هم آمده اند)؛ بارها درباره ی شکل وزن شعر سپید، مطالعه کرده و پرسش هایی هم در پایگاه های ادبی در این باره مطرح نموده بودم که آیا شعر سپید، وزن دارد یا ندارد و اگر وزن ندارد، چطور شعری است که از امتیاز مهمی مثل وزن، بهره ای ندارد و اگر وزن دارد، با چه روشی این موزون بودن را نشان می دهید. همچنین به دلیل آشنایی نسبی ام با وزن شعر و علم عروض، می دانسته ام که در شعر زبان فارسی نوین از هزار سال پیش تا به امروز و آینده، می توان از روش های دقیق و ریاضی وار علم عروض برای اثبات وزن شعر استفاده کرد و می خواستم بدانم که جناب شاملو و پیروانش- با این همه ادعای پیشرفت و نوگرایی خود و این همه طعنه هایی که هر از گاه به دانش عروض می زنند- از چه روش استواری برای اثبات وزن در شعر سپید، بهره می برند که دست کم با عروض هزار سال پیش، هَماوردی کند.
درپاسخ به این پرسش، تقریبا همه ی جواب ها – با قدری تفاوت- یک جواب بود که: شعر سپید، وزن (یا دست کم، وزن عروضی) ندارد؛ اما (با ترفندهایی مثل تکرار و استفاده از آهنگ درونی و...) به نوعی از موسیقی شعر، دست یافته است. این نوع نگاه به وزن شعر سپید در میان پیروان و طرفداران آن و در میان بسیاری از ناقدان، به قدری رایج است که تقریبا نیازی به ذکر شاهد نیست؛ اما باز هم ترجیح می دهم شواهدی در این باره ذکر کنم:
1- دکتر محمدرضا بختیاری در مقاله ی بررسی وزن عروضی در شعر نو و سپید (منتشرشده در سومین همایش الکترونیکی پژوهش های نوین در علوم و فناوری در سال 1394):
"در این سبک(شعر سپید) عموما وزن عروضی رعایت نشده ولی آهنگ و موسیقی نمود دارد."
2- رضا براهنی :" علت حرکت شاملو به سوی شعر و شعر غیر عروضی این بود که نیما چنان به مو سیقی های غیر عروضی منطبق با ذات شعر و غیر منطبق با عروض تثبیت شده بی اعتنا بود که او نمی توانست شاملو را بدون استفاده از عروض نیمایی شاعر بشناسد ، و شاملو هم تنها با در آوردن بخشی از شعر خود به صورت غیر نیمایی ، نشان داد که اتفاقا می توان هم شعر غیر کلاسیک گفت ، هم شعر غیر نیمایی گفت ، و هم شاعر بود ..."( براهنی، چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم ؟ ص 142 )
3- سیمین بهبهانی :" به عقیده من ، در خشش و اعتلای شعر شاملو با کناره گیری از اوزان عروضی سنتی و نیمایی آغاز و به تدریج تثبیت شد . وی شعری عرضه کرد که در واقع وزن مشخصی ندارد اما به هیچ روی نمی توان آن را مانند نثر ، بی لحن خاص ، خواند یا یک واژه از آن را برداشت و در جای دیگر گذاشت. به عنوان نمونه ، پاره یی از شعر " حرف آخر " را نقل می کنم : نه فریدوننم / نه ولا دیمیرم که / گلو له یی نهاد نقطه وار/ به پایان جمله یی که مقطع تاریخش بود / نه باز می گردم من / نه می میرم ... اگر شعر را ادامه دهید ، در خواهید یافت که هیچ شعر موزونی توان القای خشم و خروش و ضربت و جدال این شعر را ندارد.... امرو ز بیشتر ینه ی شاعران جوان ما به شعر منثور روی آورده اند."( یاد بعضی نفرات ، ص 469-481)
4- دکتر تقی پور نامداریان در سفر در مه تحت عنوان : شعرهای سفید بی وزن شاملو می نویسد :" اغلب شعرهای شاملو را شعرهای سفید تشکیل می دهد که نه دارای وزن عروضی ست و نه دارای وزن نیمایی ، و اشتهار شاملو به عنوان یک شاعر در واقع مدیون همین شعرهاست."( ص 420).
5- خرمشاهی:" شاملو از همان نخستین سال های شاعری بزرگترین عنصر فریبنده شعر ، یعنی وزن را کنار گذاشت."(پژوهشگران معاصر ایران، اتحاد ، جلد 6 ، ص 827)
6-سید مهدی زر قانی :" حق این است که شاملو را پدر شعر منثور بدانیم، چنانکه نیما را پدر شعر نو نامیدیم."( چشم انداز شعر معاصر ایران، ص 327)
7- شاملو: "خواننده امروزین ما پذیرفته است که شعر را به نثر نیز می توان نوشت. به بیان دیگر می توان سخنی پیش آورد که بدون استعانت از وزن و سجع ( سخن مقفی گفتن ) ، شعری باشد جاندار و عمیق . من مطلقا وزن را به مثابه چیزی لازم و ذاتی یا وجه امتیازی برای شعر نگاه نمیکنم و بلکه به عکس ، معتقدم التزام وزن ذهن شاعر را منحرف میکند چرا که وزن به ناچار فقط معدودی از کلمات را به خود راه میدهد و بسیاری از کلمات دیگر را پشت در جا میگذارد در صورتی که ممکن است دقیقا همان کلماتی که در وزن نگنجیده ، در زنجیره ی تداعی ها درست در مسیر خلاقیت ذهن شاعر بوده ، باشد ..."( گفت و گوی ناصر حریری با احمد شاملو، ص 52).
8- دکتر شفیعی کد کنی:" شعر منثور شاملو ، از مزیت موسیقی عروضی ( عروض کلاسیک و عروض آزاد ) بر خوردار نیست ... اما شاملو در این قمار که چیزی مثل موسیقی عروضی را باخته و از دست داده چیزی مهم برده است یعنی عناصر دیگری را به خدمت شعر خویش گماشته تا جبران کمبود موسیقی عروضی را بکنند . شاملو اگر از موسیقی بیرون ( عروض) سود نمی جوید و موسیقی کناری ( قافیه و ردیف ) نیز همواره ، در خدمت شعر او نیست ، ولی آزادی و قدرت بی نهایتی در استفاده از دو نوع اخیر مو سیقی معنوی ( انواع هماهنگی های معنوی در یک مصراع یا چند مصراع : تضاد ، طباق ، مراعات نظیر و...) و موسیقی داخلی ( جناس ها و قافیه های میانی ، و هم خوانی مصوت ها و صامت ها ) دارد هم چنان که از موسیقی کناری نیز گاه گاه سود می جوید .."( موسیقی شعر ، ص 271-72 به نقل از زندگی و شعر شاملو ، ع. پاشایی ، جلد اول ، ص ، 410).
9- دکتر پوران/صدیقه علیپور در مقاله ی ریخت شناسی معنایی وزن در شعر فارسی:
10-علیرضا فراهانی:
" کنار گذاشتن اوزان عروضی و قافیه از شعر نیما و دادن ضرب آهنگ درونی به واژگان تراشیده شده و همچنین آمیزش دو مفهوم همیشگی در ادبیات یعنی عشق و مبارزه که همواره این دو از یکدیگر جدا بوده اند کاری بود که تنها شاملو از پس آن بر آمد."(فصلنامه ی تخصصی شعر گوهران ، ویژه ی احمد شاملو ، زمستان 84)
11-جواد مجابی:"در واقع شاملو با درک این نکته که وزن عاملی تحمیلی بر شعر است می کوشد راه برون شدی برای شعر فارسی بیابد."(دفتر هنر ، ویژه احمد شاملو ، آمریکا ، سال چهارم ، شماره ی 8 مهر 1376 ، ص 947)
نگارنده، پس از سرایش نخستین نمونه های شعر سبز(چندآهنگ) و مقایسه ی تقطیع عروضی آنها با شعر سپید شاملو، به این نتیجه رسیده که شعر سپید هم دارای نظام عروضی است و البته به جز بعضی لَخت های معمولا کوتاه، دیگر لَخت های سپید، چینش غیر رایج و نا منظمی از ارکان عروضی هستند. کشف این مهم، اهمیت علم عروض را برای نویسنده، بیش از پیش آشکار نمود؛ به ویژه وقتی که می دید مرحوم شاملو – با همه ی لشکرکشی هایی که در برابر عروض انجام داده بود- حتی نمی دانست که باز هم هواپیمای شعر سپیدش را نمی تواند از آسمان عروض، بیرون ببرد؛ یعنی شاملو هم به اهمیت واقعی عروض، جاهل بود و هم نسبت به این مهم که خودش در شعر سپیدش در حال استفاده از عروض بوده است. به گفته ی شاملو: "من مطلقا وزن را به مثابه چیزی لازم و ذاتی یا وجه امتیازی برای شعر نگاه نمیکنم و بلکه به عکس ، معتقدم التزام وزن ذهن شاعر را منحرف میکند چرا که وزن به ناچار فقط معدودی از کلمات را به خود راه میدهد و بسیاری از کلمات دیگر را پشت در جا میگذارد در صورتی که ممکن است دقیقا همان کلماتی که در وزن نگنجیده ، در زنجیره ی تداعی ها درست در مسیر خلاقیت ذهن شاعر بوده ، باشد ..."( گفت و گوی ناصر حریری با احمد شاملو، ص 52).
شاملو، با این که وزن را منحرف کننده ی ذهن شاعر می دانست، حتی شعر سپید خود را روی ریل وزن عروضی بنا نهاد و این را نمی دانست. جناب نیما یوشیج هم وقتی از دوستش، احمد شاملو، ناراحت شد که چرا به شعر سپید، روی آورده و به شعر نیمایی پشت کرده است، نمی دانست که شاملو هم مانند خودش رشته ی عروض را گسترش داده و به سرزمین های تازه برده است. اگر شاملو، راز عروضی بودن شعرش را می دانست، در پاسخ دلخوری نیمای بزرگ، آن را دفاعی برای خودش قرار می داد؛ چون کار او هم در مسیر کار نیمای بزرگ در گسترش دادنِ حوزه ی عروض بوده است و اگر نیمای بزرگ، این راز را می دانست، دلیلی برای کدورت از شاملو نمی یافت. چهره ی پنهان عروض در شعر سپید شاملو، رازی بود که نه تنها شاملو و نیمای بزرگ بلکه تقریبا هر صاحب نظری در این باره از آن غافل بوده است و نگارنده هم تا پیش از نوآوری شعر سبز و مقایسه ی وزن آن با شعر سپید و متمرکز شدن بر تقطیع عروضی سپیدسرایی، شعر شاملویی را بدون وزن عروضی می پنداشت. شاید این حدس به نظر بعضی برسد که منظور از عروضی نبودنِ سپید از نظر شاملو و نیمای بزرگ و تقریبا همه ی صاحب نظران ممکن است عروضی نبودنِ کامل و در حد رایج و رسمی باشد. جوابش این که در آن زمان به تازگی، عروضِ شعر نیمایی - که غیر از عروض رسمی بود- پا گرفت؛ اما جناب نیمای بزرگ بر عروضی بودنِ سبک شعری خود، پافشاری می کرد و دیگران هم شعر نیمایی را دارای عروضِ گسترش یافته می دانستند و اگر عروضِ گسترش یافته ی شعر سپید را کشف می کردند، طبعا نظر مشابهی هم درباره ی آن می دادند؛ با این تفاوت که عروض در شعر شاملویی، ضعیف تر بود؛ اما همچنان حضور داشت و دلیل دیگر، این که از مطالب و ابراز نظرهای آنها در این باره به خوبی معلوم می شود که منظورشان از عروضی نبودنِ سپید، عروضی نبودنِ آن به هر شکل است و از حرف هایشان معلوم است که شعر سپید را قابل تقطیع عروضی نمی دانستند؛ مثلا، شاملو می گوید: "من مطلقا وزن را به مثابه چیزی لازم و ذاتی یا وجه امتیازی برای شعر نگاه نمیکنم و بلکه به عکس ، معتقدم التزام وزن ذهن شاعر را منحرف میکند" و جالب این که او از کلمه ی "وزن" به جای "عروض" استفاده کرده و مطلب ما را کاملا تأیید نموده است.
و اما این که چگونه شعر سپید، وزن عروضی را- هرچند تا این حد پنهان- در خود نگه داشته است، پرسش جالبی است و پاسخی جالب تر دارد که خدمت تان عرض می کنم:
صاحب نظران درباره ی دلیل آهنگینی شعر سپید، علت هایی مثل کاربرد تکرار و ... را ذکر کرده اند. نگارنده، علاوه بر اینها و از منظر علم عروض به این مسأله پرداخته و این عوامل را در این باره بر می شمارد:
1و 2- کوتاهیِ لَخت ها و پُرتعدادیِ ارکان عروضی: در عروض فارسی نزدیک به بیست رکن رایج به کار می رود؛ مانند فاعلن، فاعلاتن، مستفعلن و ... و احتمال این که لَخت های سپید – به ویژه وقتی که خیلی کوتاه اند- با چینش تصادفی این ارکان، جور در بیاید، بسیار زیاد است.
3- وجود اختیارات شاعری در عروض: اختیارات شاعری که اصطلاحا به دو نوع زبانی و وزنی تقسیم می شود، به شاعر در موزون سرایی، کمک شایانی می کنند.
4- موزون بودن ذاتی زبان فارسی: زبان شیرین فارسی تا حدود زیادی، زبانی موزون و آهنگین است و از جمله دلایل این امر، چینش متناسب، متنوع و نه چندان طولانی واژه ها در هجاهای کوتاه، بلند و کشیده ی زبان فارسی است که باعث موزون بودن آن می شود و همچنین وجود واج های خوش آهنگ و امکان ساخت واژه ها و جمله های خوش آهنگ، باعث آهنگینی این زبان می شود.