سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        پست های وبلاگ

        شعرناب
        باشه
        ارسال شده توسط

        مسيحا الهیاری

        در تاریخ : يکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸ ۰۶:۱۱
        موضوع: آزاد | تعداد بازدید : ۱۸۵۶ | نظرات : ۵

        سلام استاد آمدم ولی نیامدی رفتم به سراغ خدا آسمان سوم بودم گویا صدای پادشاه خدایان آن طبقه در همه سلولهایم پیچید آهای پی چه آمدی. بماند چگونه این طبقه رسیدی گفتم از خدا سوالی دارم شاید خواسته ای گفت تو هنوز کوچکتر از آنی که امواج مغناطیسی قلبت طاقت وصال واجب الوجود مطلق را تاب آورد .بپرس از من .گفتم استادی داشتم ملحق نام میخواهم برگردد به کنار دوستانش به سایتش ولی او را چه شده که نمیاید .ناگهان قهقهه ای زد ... گفت تا حالا زخم خوردی گفتم آری ولی بلاخره ترمیم میشود هر زخمی  گفت ترمیم نمیشود عادت میشود اما وقتی زخمی از آنانکه ذره ای آمادگی را نداشتی میخوری آن هم به یک باره و چندین زخم روی زانوهایت زمین میافتی آنوقت من پادشاه شبا طبقه سوم از آسمان زیرین دستش را میگیرم و خدا را دعوت میکنم حتما شنیدی خدا مسکن اش در قلب های شکسته است وآنوقت خدا آرامشش را در سیطره روحی آن شخص جاری میکند و به آن شخص حقیقت و روی پنهان انسانها را آشکار میکند و آن موقع است که آن زخم خورده دیگر میلی به زخم خانه پا گذاشتن ندارد و شما ها مدام دلیلش را میخواهید و التماس میکنید که بیاید تا یتیم نمانده شعرهای تان ولی او حتی خودش نمیداند چرا اینقدر بی میل شده گفتم چاره چیست گفت تو هم تا زخم کاری نخوردی برو شما ها اگر قرار بود شاعر شوید تا حال شده بودید و گیرم باشید که چه همه واژه ها را قبل از شما پشاور کردند همه چیزی که باید نوشتند .گفتم پس این همه آدم اینجا. .گفت اینجا محل دلگرمی و دلداری و تمرین بزرگ شدن بیشتر بخشیدن ویدا گرفتن و دوست داشتن است که متاسفانهناگهان ...

        ارسال پیام خصوصی اشتراک گذاری : | | | | |
        این پست با شماره ۹۶۵۴ در تاریخ يکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸ ۰۶:۱۱ در سایت شعر ناب ثبت گردید

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۸ ۱۴:۰۶
        خندانک خندانک خندانک
        مهناز نصیرپور (بانوی فصلها)
        يکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۳۱
        سلام جناب مسیحا
        کمرنگ شدن بهتر از صدرنگ شدنه... گم شدیم توی این همه موج توی این همه ترس توی این همه داغ توی این همه دغدغه استادم حتما مشغول دغدغه هاشه...
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        يکشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۸ ۱۲:۵۷
        مسیحای عزیزم
        دوست خوب و با معرفت من
        خوشحالم از اینکه استاد فکری دوستانی مثل شما دارد و امیدوارم شما و امثال شما همیشه در پناه حق زیر سایه رحمت و سلامتی خدا وند زندگی کنید
        استاد فکری عزیز ....
        همیشه حضور شما در صفحاتمان باعث افتخار و انرژی بوده
        و ادب و رفتارتان را بنده خیلی از مواقع سر لوحه ی برخورد فنی خودم در ادبیات کرده ام
        امید وارم خدا وند باز هم افتخار اشنایی بیشتر با شما را به من بدهد
        محمد قنبرپور(مازیار)
        دوشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۸ ۱۴:۰۸
        خندانک
          لیلا سهندی
        چهارشنبه ۱۷ دی ۱۳۹۹ ۰۰:۰۰
        سلام برادر و استاد ارجمند
        لطافت کلامتان روحمان را نوازش داد.
        بسیار صمیمی و صادقانه بود.
        در پناه لطف یزدان سربلند ، سرافراز و سلامت باشید.
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.



        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1