باید به آگاهی شما هم میهن گرامی برسانم که در اینجا تنها ریشه یابی این دو واژه نوشته شده است و این تارنما کاوشها و پژوهش های زبان شناسانه است و وابستگی به گروه ویژه ای ندارد .
واژه « آخوند » کوتاه شده ( آقا خواند ) است . « آقا » به « آ » و « خواند » به « خوند » تبدیل شده است . سپس « آقاخواند » به « آقاخوند » تبدیل شده و « آقا خوند » به « آخوند » تغییر کرده است .
پس آخوند یعنی «آقایی که می تواند بخواند » . خوب است بدانید از سلسله صفوی به بعد که مذهب اهمیت بسیار یافت و پیشوایان دینی جایگاه والایی یافتند کم کم سواد در دانشهای مذهبی نمایان شد و هر که در جهان دانش فرو می رفت از راه دانش دینی بود که ارج می یافت و نمود این واژه در این دوره بس نمایان است .
ضمناً خود واژه ی « آقا » فارسی نیست . این واژه مغولی است و هر واژه ای که قاف دارد ترکی ، مغولی ، عربی و یا مُعَـرَّب ( عربی شده ) است .
کلمات دارای حرف قاف دریکی از این گروه ها واقع می شوند :
دارای ریشه ی عربی. در این صورت تشخیص آن ها آسان است .زیرا دارای سه حرف اصلی و وزن هستند و به سادگی چندین هم خانواده برای آن ها ردیف می کنید . مانند : تقدیر
هم خانواده هایش "مقدّر/ اقتدار / قدرت / قدیر / قادر / قدر / مقتدر و ..."
وزن تقدیر هم تفعیل است .
دارای ریشه مغولی : قلدر / قلچماق /قُـرُمساق
دارای ریشه ترکی: قزل آلا / قره قروت /قره قاتی /اتاق
یک واژه روسی : قوری
معرَّب (دارای ریشه فارسی اما عربی شده): قهرمان معرب کهرمان / خندق معرب کنده یا کندک/قند معرّب کند/ قباد معرب کَواذ /
دارای غلط املایی: قورباغه درست آن غورباغه
کوتاه شدن (تخفیف) در واژه ها پدیده ای طبیعی است . برای نمونه هفده یا هیفده در ریشه «هَفت ده» و هجده در اصل «هشت ده »و دویست در ریشه « دوی سَد » بوده اند . خراسان در اصل «خْــوَرآستان» بوده یعنی سرزمین برآمدن خورشید . مازندران ، «ماز اَندَر آن » بوده یعنی « سرزمینی که پیچ و خم در آن است». « بَلبَشو » در اصل« بِــهـِل و بشو » یعنی « بگذار و برو» بوده است . این مثال ها را نوشتم تا تبدیل « آقا خواند » به « آخوند » را توجیه کنم و با خواندن این چند مثال با این شیوه کوتاه شدن کلمات آشنا شوید .
حال برویم سراغ واژه ی « مُــلّـا ». این واژه شاید از خانواده ( م ل أ ) باشد و با مملو و املاء هم خانواده باشد . در این صورت «ملا» یعنی آدم پر از معلومات . ریشه ی این واژه هرچند عربی است اما عرب آن را به کار نمی برد .پس از تین نظر کلمه شگفتی است که عربی است و در عربی کاربرد ندارد . عربها به آخوند معمولاً با واژگانی مانند الشیخ ، رَجُلُ الدین ، عالِمُ الدّین یاد می کنند.
شاید هم « ملّـا» کوتاه شده ی مَولا باشد . مَولا یعنی دوست ،سرپرست .جالب است که معنی برده هم دارد .اعراب بردگان را موالی می نامیدند که جمع مولی است .
حال ببینیم در دائرة المعارف بزرگ اسلامی در باره ی آخوند چه آمده است :
از دائرة المعارف بزرگ اسلامی :
آخوند، واژهای فارسی به معنی دانشمند، پیشوای دینی و معلم. دربارة اشتقاق این كلمه آراء مختلف آوردهاند: پاوْل هُرن در «اساس اشتقاق فارسی » آن را از پیشوند «آ» + «خواند» (از فعل خواندن) مركب دانسته (ص 3)؛ رَدْلُف «خوند» را در این كلمه، مخفف «خداوند» دانسته، مانند «خاوند» و جزء «خوند» در اسامی میرخوند و خوندمیر (نك : ایرانیكا)؛ محمد قزوینی جزء اول كلمه را مخفف «آقا» گفته (یادداشتها، 1/1) و دهخدا نیز آن را مخفف «آغا»، و «خوند» را مخفف «خداوندگار» دانسته است (لغتنامه). زكی ولیدی طوغان، محقق ترك در مقالهای كه در اسلام آنسیكلوپدیسی نوشته است این كلمه را تلفظ و تحریفی از آرْخون یا آرگون یونانی، كه عنوان روحانیون مسیحی و رؤسای كلیسای نسطوری بوده و در سرزمینهای آسیایی رواج داشته، دانسته است. هیچیك از این اشتقاقات خالی از اشكالات تاریخی و زبانشناسی نیست و هنوز توافق كلی بر سر اصل و ریشة این كلمه حاصل نشده است. این كلمه به معنی دانشمند و پیشوای دینی و معلم، در اغلب لهجههای تركی وارد شده (افندی، 6؛ ردهاوس، 47) و در اویغوری جدید به صورت «آخنیم» عنوانی است كه در خطاب مؤدبانه به اشخاص داده میشود (اسلام آنسیكلوپدیسی). در میان مسلمانان چین نیز به صورت آهونگ به معنی «امام مسجد» به كار میرود (دولون، 439).
نخستین مورد كاربرد واژة آخوند در ایران، به مثابة عنوانی احترامآمیز برای روحانیون دانشمند، به دورة تیموریان مربوط میشود، چنانكه امیر علیشیر نوایی استاد خود مولانا فصیحالدین نظامی (د 919ق/1513م) را به سبب دانش گستردهاش در علوم معقول و منقول و ریاضیات، آخوند خطاب میكرده است (خواندمیر، 4/352، 353). چنین مینماید كه در سراسر دوران صفویه حرمت این كلمه حفظ شده و جز بر مردمان بسیار دانشمند اطلاق نگردیده است. در این دوره تنی چند از بزرگان فلسفه، از جمله ملاصدرا (د 1050ق/1640م) و ملانصرالله همدانی (د 1042ق/1632م)، آخوند نامیده شدهاند. در عصر قاجار كاربرد این كلمه گسترش بیشتری یافت و شامل مدرسان مكتبخانهها نیز گردید. با اینهمه این كلمه در میان دانشمندان آن روزگار هنوز جایگاهی والا داشت و مثلاً كاظم خراسانی (د 1329ق/1911م)، مشهورترین فقیه و مدرس پایان دورة قاجار، آخوند نامیده میشد، اما ظاهراً در این دورانها عنوان آخوند برای ساداتِ علما به كار نمیرفته است. در دوران حكومت پهلوی كاربرد این واژه بسیار گستردهتر شد و سیاست دستگاه حاكم نیز بر آن بود كه از حرمت آن كاسته شود و حتی مورد استعمال استهزاءآمیز پیدا كند. اكنون این كلمه به گونة عام به معنای پیشوای دینی به كار میرود.
مآخذ: اسلام آنسیكلوپدیسی؛ افندی، سلیمان، لغت جغتای و تركی عثمانی، استانبول، 1298ق؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، خیام، 1362ش؛ لغتنامة دهخدا؛ قزوینی، محمد، یادداشتها، به كوشش ایرج افشار، دانشگاه تهران، 1337ش؛