چند سال پیش به یمن دوست عزیزی که در خارج از کشور زندگی میکرد و یک سایت را معرفی کرد و خواست عضو شویم و دوستان بشناسیم در سایتی عضو شدیم.یک تعدادی از اشعارمان را در سایت به اشتراک میگذاشتیم خوب اصولا خیلی زیر پوستی تعریف میکردند و خودمان میدانستیم اصلا طرف شعر را نخوانده هر را از بر تشخیص نمیدهد.
چند هفته پیش یک آقایی گفتند بیایید ما شعرهایتان را تبلیغ میکنیم یک سایت میزنیم و فلان و بهمان ما هم که حوصله ی حرف زیادی نداشتیم گفتیم باشد تا دو سه ماه اینده فکر میکنیم روی پیشنهادتان .همان قضیه برویم دورمان را بزنیم.
خلاصه هر روز شعرهای ما را برای خودمان میفرستادندو از بیت اول قربان صدقه میرفتند تا اخر و ما را هم گوش مخملی میدیدند درحالی که ما گوشهای عزیزمان را دادیم از ته بتراشند.
تا اینکه دیروز گفتند خانم جلیلی بیایید در مورد مسائل کاری در یک کافی شاپ دنجی حرف بزنیم.ما هم که کلا خیلی اعصاب بحث نداریم گفتیم اخوی بنده هنوز دارم در مورد پیشنهادتان فکر میکنم هر وقت به نتیجه رسیدم برادرم را میفرستم دفترتان قرارداد امضا کنند.که دیدم ترش کردند و هیچ نوع نوشابه ای این مرض ترشا را رفع نمینمود.
ما هم که توپ آماده به شلیکیم باروت اماده کردیم برای منهدم سازی هدف که بزنیم با خاک یکسانش کنیم.هر چه شایسته ی یک انسان بی ادب وقیح بود نثارش کردیم و یک لیوان اب خنک بعدش خوردیم که دلمان بیشتر خنک بشود.
بعد دیدیم پیام داده ای دختره مزخرف من عمرا شعراتو تبلیغ نکنم ایش ایش اصلا شعرات بو میده واه واه ادم انقد بی کلاس ادم انقد امل.😦
ما که از خنده زمین را گاز میگرفتیم و داشتیم سیاحت میکردیم .
برای چند لحظه یاد یک جمله افتادیم.وقتی جواب نه بدهیم میشویم امل.بخندیم میشویم هرزه.لاک بزنیم میشویم فاسد.بپوشانیم میشویم متحجر.ازاد بپوشیم میشویم ولنگار.
راستی ما چگونه باشیم که خوشتان بیاید.اصلا میخواهم خوشتان نیاید والله.انگار من دنیا امدم یکی خوشش بیاید .من به دنیا آمدم که زندگی کنم زندگی بسازم و یکی به زنانه بودنم احترام بگذارد خدا در من آرامشی قرار داد تا زمختی ات یادت برود تا وقتی از در خانه آمدی نفس راحتی بکشی که لبخند میزنم.من دنیا آمدم تو کنار من و من کنارت خوشبخت باشیم.من یک انسانم و انسانم آرزوست.من مال هیچکسی نیستم تنها مالک من خداست و بعد خودم حتی پدر و مادرم نمیتوانند مالکم باشند .من یک شخصم با یک شخصیت خاص میخواهد خوشت بیاید یا نه همین که هست.راه باز جاده دراز .اینجا همین اسم مریم همیشه همین مریم میماند شعله همیشه میسوزاند .نمیتوانی در دست بگیری شعله ای افروخته را میسوزی و زخمی و ملول از کاری که کردی پشیمان خواهی شد.
امید دارم روزی برسد مرا کنار خودت یک انسان ببینی و من در کنارت احساس امنیت داشته باشم وقتی از کنارم عبور میکنی دست و پایم را جمع نکنم نترسم .
شعله
خیلی زیبا نوشتید
طنزهای شما آدمو بین گریه و خنده سرگردون میکنه
خیلی خوب می نویسید: هدفمند، تلخ، و شیرین
به امید روزهای روشن