انسان شاید بتواند کاری را که با تلقین ، تقلید یا در شرایطِ احساسی و نیز بنابر تکلیف و ادایِ وظیفه تصمیم به انجامش گرفته است را بدونِ پشتِ سر گذاشتنِ مراحلِ تحقیق و بررسی و نیز سپری ساختنِ پروسه یِ آمادگی ، با کشمکش هایِ بسیار و تحمّلِ فشارِ مضاعف اجرایی و عملیاتی نماید و به آن مبادرت ورزد امّا این اقدام را باید اغلب شکست خورده و غیرِ بهینه تلقّی نمود و بی شک نتیجه یِ نه آنچنان ایده آل ، مطلوب و قابلِ توجّه ای در پی خواهد داشت.
هر شخص اگر به زندگیِ خود یا نزدیکانش بنگرد و آن را مرور و ریشه یابی نماید می تواند دریابد بیشترِ کارها و ایده هایی که به صورتِ تلقین (چه تلقینِ اجباری و مستقیم و یا تلقینِ غیرِ مستقیمِ سیستماتیک و از راهِ تبلیغاتِ گوناگونِ محیطی و رسانه ای.) از بیرون و نیز تقلیدِ صرف (تقلید از دیگران و یا هر عملِ بیرونی.) و در شرایطِ احساسی بدونِ مطالعه یِ کافی و توجیهِ منطقی و آشناییِ لازم با موضوعِ مدِ نظر واردِ سیستمِ اجرایی یا سازمانِ فکریِ انسان می گردد فقط برایِ مدّتی کوتاه در برنامه هایِ عادّی و مشغله یِ به اصطلاح ذهنیِ بشر باقی می ماند و اغلب پس از مدّتی نیمه کاره رها و یا از مسیرِ اصلی منحرف می گردد و به سرانجام نمی رسد.
کارهایِ تکلیفی و آنچه به طورِ صرف در راستایِ ادایِ وظیفه و به صورتِ میکانیکی و گاهی بدونِ تمایلِ مبتنی بر دانش و رغبتِ آگاهانه یِ قلبی انجام می گردد (تکالیف و نیز ادایِ وظیفه یِ سازمانی ، کاری و یا خانوادگی.) هم به هیچ عنوان با در نظر گرفتنِ مقدار کارمایه (انرژی) و تحمّلِ فشار و تنش مضاعفی که انسان برایِ اجرایی ساختنِ امورِ نامبرده صَرف می نماید بهینه نبوده و حاصلی چشمگیر و زیبا به بار نمی آورد.
در واقع مقدار آسیب و زیان و خسارتِ همه جانبه ای (جسمی ، روحی و روانی و عاطفی.) که هر شخص در وضعیّت هایِ ذکر شده یِ کاریِ متحمّل می گردد (آسیب و زیان و خسارت هایِ جسمی ، روحی و روانی ، عاطفی ، شخصیّتی و نیز از لحاظ وقت و تلف نمودنِ امکاناتِ باالقوّه یِ انحصاریِ خود.) بسیار بیشتر از دست آورد و نتیجه یِ اقدامِ اوست و به همین علّت نمی تواند بهینه قلمداد گردد.
گاهی بشر فقط گمان می برد نتیجه ای مطلوب را در ازایِ تلاش و کوشش و نیز کارمایه (انرژی) و وقتی که صرف نموده به دست آورده است امّا در واقع اینگونه نیست و به طورِ معمول فراورده حاصل شده بسیار ناچیز و بی مقدار می باشد .
آدمی اگر با علم و اطلاعِ کافی و نیز دانش و شناختِ لازم و همچنین ابزار و شیوه یِ مناسب کار و فعّالیّتی را انجام داده و به آن مبادرت ورزد و یا پدیده ای را بپذیرد ، حاصلی چند برابر و همچنین شایانِ توجّه تر را کسب و نصیبِ خود خواهد نمود.
انسان وقتی کار و فعّالیّتی را شتابزده و بدونِ آمادگیِ قبلی که مهیّا نمودنِ ذهن (مرورِ کار قبل از انجام به مدّتِ کافی.) نیز از آن جمله است انجام می دهد ، مواجه می شود با انبوهی از فشارهایِ روحی و روانی و همچنین ناملایماتِ جسمی و در بیشترِ مواقع نمی تواند برابرِ چنین تنش هایی آزار دهنده تاب آورده و وضعیّتِ اتّخاذ شده را ادامه دهد و رویه یِ جدید را رها نموده و روندِ پیشین را دوباره از سر می گیرد.
ذهنِ انسان بسیار مصلحت اندیش است (مصلحت اندیش برایِ موجودیّتِ کلّیِ انسان و آنچه ایمنی و سلامتِ او را تأمین نماید.) و مقابلِ هر ناشناخته ای و نیز غیرِ مترقّبه ای اعم از پدیده هایِ جدید با هر قالبی مقاومت می کند و اجازه نمی دهد بشر فی البداعه و بدونِ شناختِ قبلی آن را بپذیرد مگر اینکه زمینه یِ فکری و شناخت و آمادگیِ قبلی در موردش وجود داشته و روالِ عادّی و ثباتِ جاری را خدشه دار نسازد و مطابقِ میلِ آدمی باشد.
ذهنِ آدمی با چنین واکنشی در واقع به او این فرصت را می دهد و زمینه ای را فراهم می آورد تا در قبالِ انتخاب هایش حساس تر گردد و همه یِ جوانب را پیش از اتّخاذِ تصمیم در نظر بگیرد و با احتیاط ، طوری که خطر و آسیب و زیانِ غیرِ قابلِ جبرانی را شاملِ حالِ خود نسازد ، پس از ارزیابی و مطالعه یِ کافی اقدام به کار و یا اجرایی نمودنِ تصمیمی و پذیرشِ ایده ، ایدئولوؤی یا طرزِ فکر و عقیده ای نماید. (البتّه انتخاب با انسان است که از این فرصت و بسترِ پدید آمده یِ غریزی از سویِ سیستمِ وجودیِ خود و آنچه همواره در شرایطِ مشابه تکرار می گردد استفاده نماید یا خیر.)
ذهنِ آدمی به تنهایی قدرتِ تشخیص ندارد و خوب را از بد و مفید را از مضر تشخیص نمی دهد (ذهنِ انسان در بر گیرنده یِ مجموعه ای از تصوّرات و باورهایِ نهادینه شده در کشاکشِ تجربه و برخی داده هایِ غریزی و ژنتیکی است که به آدمی این امکان را می دهد در کوتاه ترین زمان بنابر آمادگیِ قبلی تصمیم گیری و یا واکنشِ درست را اتّخاذ نماید و ایده و پاسخِ آماده و از پیش طراحی شده به وسیله یِ خرد و یا بایگانی شده در ذهنیّتِ قبلی را ارایه دهد.) و به همین علّت کارِ خود را در مواجهه با هر فرایندِ جدیدی صرفِ نظر از اینکه زیبا باشد یا زشت انجام می دهد و مابقیِ امور را به قوّه یِ تشخیص و براوردِ خرد و حقِّ انتخابِ بشر می سپارد تا تصمیمِ نهایی را اتّخاذ نماید. (همکاریِ قسمت هایِ مختلفِ سازمانِ فکریِ انسان آنقدر به هم نزدیک و با فعّالیّت شان با هم تداخل دارد و همزمان با هم در کسری از ثانیه و با سرعتِ بسیار بالا واکنش نشان می دهند که تفکیک نمودنِ آن برایِ انسان گاهی بسیار دشوار می گردد و گمان می برد تمامیِ فرایندها در یک قسمت از مغز انجام می پذیرد.)
مصمّم بودن و استقامت و پایفشاریِ آدمی در یک کار صرفِ نظر از خوب بودن یا بد بودنِ آن ذهن را مجاب می نماید دست از مقاومت بکشد و قانع شود مطالعات و بررسی ها و براوردِ لازم رویش انجام پذیرفته است و پس از مدّتی به شخص اجازه می دهد رویه یِ جدید را اندک اندک در روالِ عادّیِ زندگی داشته باشد و خود آگاه و پس از چندی حتّی ناخودآگاه به آن مبادرت ورزد.
انسان اگر مراحلِ اولیّه یِ آمادگی و شناخت که می تواند مجموعه ای از اقدامات در راستایِ مطالعه و بررسی و براورد و تحقیق و برنامه ریزی و نیز مرورِ شرایطِ لازم برایِ انجامِ کار و شروعِ فعّالیّتی جدید باشد را طی ننماید هرگزقادر نمی باشد به راحتی فشار و مقاومتِ شدیدِ سیستمِ بدن و اعتراضاتِ نهانیِ وجودش را تحمّل و مقابلش تاب بیاورد و راهش را به راحتی ادامه دهد.
فرایندِ مرور و بررسیِ تئوریک و همچنین تداعی و تصوّر نمودنِ یک کار این امکان را به انسان می دهد که آمادگیِ همه جانبه ای را چه از لحاظِ ذهنی و روحی- روانی و نیز جسمی برایِ انجامِ فعّالیّت و اجرایی ساختنِ برنامه ای پیدا کند و جهتِ شروعِ اقدامی عملی مهیّا شود.
شخص با تصویر سازیِ ذهنی ماکتی مجازی از آنچه می خواهد عملی نماید را تداعی می کند و خود را در شرایطِ انجام کار و فبولِ پدیده یِ جدید به صورتِ تئوری قرار می دهد تا برایِ اجرایی ساختنِ کنش و ارایه یِ واکنشی مناسب تر و کم نقص تر با پیش زمینه یِ قبلی آماده شود و بتواند با آمادگیِ بیشتر و نیز به بهترین شکل و البتّه با استرس ، تنش ، فشار و دغدغه یِ فکری و جسمیِ کمتری روندی جدید را در زندگیش اجرایی و پیاده گرداند.
انسان با داشتنِ چنین امکانی سعی می کند پیش از هر کار از لحاظِ فیزیکی ، فکری ، عاطفی و نیز احساسی آماده یِ ورود به چرخه یِ کاری و پذیرفتنِ روندی جدید در زندگیِ خود گردد و نیز پیش از هر فعّالیّتی تمامیِ جوانب را در کمالِ تأمل و دقّت برایِ مسون ماندن از اتّفاقاتِ ناخوشایند و خطراتِ احتمالی و بر طرف ساختنِ نواقص و فراهم آوردنِ ضروریّات و ملزوماتِ واجب در نظر بگیرد. (البتّه این روندی است که انسان می تواند با داشتن چنین امکاناتی برایِ خود در پیش گیرد امّا اغلب باز دچار سطحی نگری گردیده و آنطور که باید و مطابقِ کاراییِ ابزارهایِ تحتِ اختیارش جهتِ مصون ماندن از خطرات و فراهم ساختنِ زندگی بهتر و زیباتر و بی تنش تر استفاده نمی نماید.)
آدمی هر گز نمی تواند بازده یِ مناسبی را از کار و فعّالیّتی کسب نماید که به یکباره و بدونِ هیچ پیش زمینه یِ مطالعاتیِ قبلی و آماده سازیِ اوّلیّه و با یک تصمیمِ نسنجیده و تحتِ شرایطِ تلقینی و تأثیری انجامش را در دستورِ کارِ زندگیِ خود قرار داده و وضعیّتِ محیطی و نیزخصوصیّاتِ انحصاریِ وجودیش را در نظر نگرفته است.
همانطور که سیستمِ دفاعیِ کالبدِ فیزیکی مقابلِ هجومِ خارجی و تجاوزِ بیرونی و نیز نفوذِ یک نیرویِ ناآشنا به حریمِ وجودِ یک انسان از خود واکنش نشان داده و سرسختانه برابرش مقاومت کرده و تا تهدید و آنچه می تواند نظم عادّی را بر هم زده و سلامتیِ بدن را به خطر اندازد ، برابرِ وظیفه و مشیّتِ بنیادینش دفع و رفع ننماید دست از پایداری و نبرد نمی کشد ذهنِ انسان هم و البتّه نه درست مطابقُ الگویِ ذکر شده و به شدّت و حدّتِ این محافظینِ جسم ، همین فرایند را در قبالِ پدیده هایِ تازه یِ زندگی و همچنین ایدئولوژی هایِ جدید فکری دارد.
در واقع اینگونه می توان گفت که سیستمِ روانی و بُعدِ اثیری و سازمانِ فکری و ایدولوژیکِ وجود نیز مجهّز به سیستمِ محافظ و نیرویِ دفاعی می باشد و مقایلِ هر عاملِ ناشناخته به خصوص اگر با روالِ معمول و وضعیّتِ رایج همخوانی نداشته باشد مقاومت می نماید و تا از اصرارِ پیگیر و پذیرشِ قطعیِ انسان مطمئن نگردد اجازه یِ تغییر و مجالِ حرکتِ بی دغدغه در مسیرِ تازه را به آدمی نمی دهد.
سازمانِ دفاعیِ فکر و اندیشه یِ انسان با ابزارِ ذهن که به داده هایِ نهادینه شده حساس است و به زحمت فرایندِ جایگزینیِ یک داشته را با پدیده یِ تازه می پذیرد مقابلِ هر ایده ، ایدئولوژی و نیز تصمیم و روندِ جدید چه نظری و یا عملی به مقابله و مقاومت می پردازد و با آغازِ جریانِ جایگزینی و قرار گرفتنِ آدمی در سمتِ نو شروع به توجیه گرایی ، مانع تراشی و بهانه جویی و لجبازی و موضع گیری هایِ خصمانه کرده و موجبِ ایجادِ تنش و کشمکش و استرس هایِ درونی و پدید آمدنِ احساساتِ بسیار ناخوشایند در او برایِ بی اهمیّت جلوه دادنِ موضوع و منحرف نمودنِ سوژه از مسیرِ اصلی و در نهایت منصرف ساختنِ شخص می گردد.
انسان لازم است بیاموزد قبل از هر کاری وقتِ کافی به سازمانِ فکری و فیزیکیِ خود بدهد تا وجود بتواند خود را تا حدِّ ممکن با روندِ جدید وقف داده و سازگار نماید.
آدمی لازم است بیاموزد دست از انجامِ با عجله یِ یک کار و نیز دستپاچگی برایِ شروعِ یک فعّالیّت یا عملیاتی ساختنِ پروژه بردارد و وقتِ کافی را جهتِ مطالعه و براورد و بررسیِ همه جانبه یِ موضوع در نظر بگیرد.
باورهایِ باطل و ذهنیّتِ غلط مثلِ توجّه یِ بیش از حدِّ معمول و طبیعی به توقّعاتِ دیگران و تأیید طلبی و خودنمایی و ... همواره سببِ تصوّراتِ بیهوده و نیز در نقشِ عاملِ بازدارنده برایِ انسان ظاهر شده و موجب می گردد آدمی طیِ هر اقدام و انجامِ فعّالیّتی دچارِ مشکل و در ادامه آسیب و ضرر و زیان گردد و نتواند دست آورد شایسته را از انجامِ یک کار به خود اختصاص دهد و در زندگیش موفّق بوده و از بودنش لذّت ببرد و افتخار کسب نماید.
پایان
ممنون بخاطر این متن تفکربرانگیز
بطور کلی با شما موافقم، ولی در این میان ابهامی وجود داره و اون اینه که فرق میان انسان و روبات در این آماده سازی همه جانبه چیست؟ انسان موجودی خلّاق است و غالباً غیر قابل پیش بینی، هرچند با دانش روانشناسی می شود احتمال پیش بینی رفتارهای انسانی رو افزایش داد ولی این احتمال کمابیش احتمال است و به قطعیت صرف نمی رسد...
\"... اما به هرحال انسان در هر لحظه در آستانه ی دوراهی ها و چندراهی های احساسی، فکری و عملی قرار دارد و ناگزیر از ترجیح و گزینش یکی از آنهاست، بنابراین باید معیاری برای این انتخاب ها داشته باشد، معیاری که بر اساس آن بتواند کلیه ی رفتارهایش را سامان داده و از هرگونه توقف و تردید و خطا مصون بماند. اینجاست که عقل ضعیف می نماید. البته ضرورت عقل را در هیچ یک از حوزه های هستی انسانی نمی توان انکار نمود ولی در حوزه اخلاق، عقل محض پس از استنتاج اصل ترجیح، دیر یا زود متوقف می شود زیرا معیارهای عقلی در این حوزه نسبی و نامطمئن است. منظور از سخن فوق این نیست که عقل هرگز قادر به ترجیح رفتاری بر رفتار دیگر نیست و با همواره در این امر دچار تردید است بلکه منظور این است که عقل توانایی استنتاج یک معیار یا یک قانون کلی را برای ترجیحات رفتاری، آنچنانکه در همه حال در حوزه اخلاق مورد تایید و مقبول باشد ندارد. به عبارت دیگر هرچند در بسیاری موارد، ترجیحات عقلی و ترجیحات اخلاقی بر هم منطبق بوده و متقابلاً تایید می شوند یعنی به بروز رفتارهایی ظاهراً یکسان منجر می گردند ولی این تاییدات متقابل و رفتارهای به ظاهر یکسان، باطناً یکسان نیستند و دلیل دستیابی عقل به معیار یا قانون کلی اخلاقی نیست.، زیرا عقل همواره در تایید ترجیحات رفتاری انسان در مراتب بالای کمال اخلاقی مردد و مبهوت است و قادر به درک رفتارهای ناشی از فضایل اخلاقی والایی چون بخشش و از خودگذشتگی نیست...\"(سرگردانی و هدفمندی انسان و جوامع انسانی_ م. فریاد)
باز هم سپاس بخاطر پست تفکربرانگیز و آموزنده تون
و پوزش بخاطر کامنت طولانی
آفتاب اندیشه تون تابان