هر چند به معشوقی مشهور ایاز آمد
بر ضد جهانی من دیوانه ی محمودم
(دانش، 1383: 501)
چکیده:
تقی دانش از فضلا و ارباب قلم و از شعرای گمنامِ صاحب سبکِ سنت گرای اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی است که تحت تأثیر اشعار و افکار شعرای سبک های: خراسانی، آذربایجانی، عراقی، مکتب واسوخت و بخصوص سبک هندی قرار گرفته است. در اشعار و غزلیات تقی دانش، با تأسی از شعرای نامدار سبک هندی، دو نوع اندیشه و نگرش متضاد از هم (موافق خوانی و مخالف خوانی(آشنایی زادیی و هنجار شکنی) به چشم می خورد، یعنی: زمانی نگرشش به عناصر و پدیده های شعری و شخصیت های مشهور داستانی و تاریخی و قرآنی و اسطوره ای، همان نگرش کلیشه ای و تک بُعدی و تکرار شونده در سنت دیرینه ی ادبی( سبکهای شعری خراسانی، آذربایجانی، عراقی) است، زمانی نیز با تأسی از شعرای سبک هندی نسبت به همان عناصر و پدیده های شعری و شخصیت های مشهور نگاه متفاوتی ابراز داشته به هنجار شکنی و مخالف خوانی پرداخته است. منظور از مخالف خوانی(آشنایی زادیی) در شعر تقی دانش، که از خصایص بارز سبکی وی بشمار می آید، آن است که با تأسی از شعرای سبک هندی، به جهت دستیابی به «معنی بیگانه» و فرار از سنت دیرینه ی ادبی، در خصوص معانی و مضامین کلیشه ای و تک بُعدی و تکرار شونده در عرف و هنجار ادبی و شخصیت ها و عناصر مشهور داستانی و قرآنی و اسطوره ای از زوایه ای غیر عرفی نگریسته و به خلاف آمد عادت در خصوص آنها به قضاوت می نشیند و در خصوص عناصر و شخصیت های مذهبی و قرآنی، با تأسی از شعرای سبک هندی، ترک ادب شرعی می کند. نگارنده در این پژوهش موارد مخالف خوانی( آشنایی زادیی) و ترک ادب شرعی را از اشعار تقی دانش استخراج کرده و به ترتیب حروف الفبایی مورد بحث و بررسی قرار داده است. هدف از این تحقیق تعیین موارد مخالف خوانی( هنجار شکنی) و ترک ادب شرعی در محدوده ی شعر تقی دانش است. نتیجه ی تحقیق اینکه مخالف خوانی و ترک ادب شرعی در شعر دانش با تأسی از شعرای سبک هندی در حد قابل توجهی بکار رفته است.
کلید واژه ها:
تقی دانش، سبک هندی، سبک شناسی، مخالف خوانی(هنجار شکنی)، سنت ادبی، ترک ادب شرعی و زاویه ی دید
1- مقدّمه:
محمد تقی ضیاء لشگر متخلص به دانش
[i] ، در سال1240 شمسی در تهران چشم به جهان گشود
[ii]و پس از فراگرفتن مقدمات ادب و معلوماتی که در آن زمان برای کسانی که خود را برای تصدی مشاغل دیوانی حاضر می ساختند، ضروری بود در ایام جوانی در خدمت مرحوم میرزا علی محمد صفا خوشنویس، به فرا گرفتن هنر خطاطی پرداخت و در محضر مرحوم ملاعبد الصمد یزدی و مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه، فنون عربیت و ادب و حکمت و علومی را که در آن زمان مورد توجّه خاص دانشمندان و ارباب ذوق و معرفت بود، فراگرفت و به مطالعه و تصفح دیوان شعرای ایران و عرب همت گماشت. در آغاز خدمات دولتی خود در دبیرخانه میرزا علی اصغر اتابک به شغل منشیگری اشتغال داشت و پس از مدتی به آذربایجان(تبریز) در خدمت دیوان انشاء ولایت عهد به سر آورد.( دانش،1383، مقدمه: الف).دانش در وصف ترکان تبریزی می گوید:
بدیدی حافــظ ار ترکــان تبریزی نبخشیدی
سمرقنـــد و بخارا را به خال تُرک شیرازی (همان: 209)
سمرقنــــد و بخـارا را به خال ترک شیرازی
نمی بخشیدحافظ دیده بود ار تُرک تبریزم (همان: 507)
سپس در اوایل مشروطیت در جرگه ی آزادی خواهان درآمد و آثار منظوم و قصاید غرّا که در حمایت از آزادی و نکوهش رژیم استبدادی سروده، نماینده آن دوره از عمر اوست. بعد از سقوط محمد علی شاه و استقرار مشروطه ی دوم در سال 1327 هجری قمری، به سمت ریاست عدلیه ی فارس منصوب شده در مصاحبت سهام الدوله والی ایالت، به سرزمین سعدی و حافظ رهسپار گردید و آنجا اقامت جست. بعد از آن سال ها سمت ریاست دبیرخانه ی ولات فارس را تعهد می کرد و با فضلا و شعرای شیراز همدم بود. وی در سنین اخیر حیات نستباً طولانی خود به تهران بازگشت و ایام بازنشستگی و دوران نهایی عمر خویش را در پایتخت گذراند و به دیدار دوستان و سخن سرایان تهران -که محضرش را مغتنم شمرده و در ایام خانه نشینی از خرمن ذوق و دانش وی خوشه چینی می کردند - صرف اوقات می کرد. (همان، مقدمه: الف). دانش در اواخر عمر نابینا و خانه نشین شد. در 25 اسفند 1326 در گذشت و در قم مدفون شد.( مشیر سلیمی، 1344: 349). دانش دبیر و نویسنده ای توانا بود، خط نستعلیق را بسیار خوب می نوشت. وی از کودکی خطی خوش داشت و در نُه سالی توانست دیوان حافظ را به خط خود بنویسد و در صرف و نحو، تاریخ و جغرافیا و زبان و ادبیات عربی تبحر داشت و عضو پیوسته ی فرهنگستان ایران از آغاز تأسیس آن(1314) بود.(همان: 345). دانش، شاعری را از کودکی شروع کرد. یازده ساله بود که قصیده ای هفتاد بیتی سرود که سبب شهرتش گردید.( برقعی،1391، ج2: 1333).
از دیدگاه سبک شناسی در اشعار و غزلیات تقی دانش، با تأسی از شعرای نامدار سبک هندی، دو نوع اندیشه و نگرش متضاد از هم (موافق خوانی و مخالف خوانی) به چشم می خورد، یعنی: زمانی نگرشش به عناصر و پدیده های شعری و شخصیت های مشهور داستانی و تاریخی و قرآنی و اسطوره ای، همان نگرش کلیشه ای و تک بُعدی و تکرار شونده در سنت دیرینه ی ادبی( سبک های شعری خراسانی و آذربایجانی و عراقی) است، زمانی نیز با تأسی از شعرای سبک هندی نسبت به همان عناصر و پدیده های شعری و شخصیت های مشهور، نگاه متفاوتی ابراز داشته به هنجار شکنی و مخالف خوانی پرداخته است.(ر.ک. توحیدیان و نصرتی، 1391: 72-57) و (ر.ک.توحیدیان، 1394: 132-105) و (ر.ک. توحیدیان، 1388 :117-87). منظور از مخالف خوانی در شعر تقی دانش، که از خصایص بارز سبکی وی بشمار می آید، آن است که با تأسی از شعرای نامدار سبک هندی، به جهت دستیابی به «معنی بیگانه» و فرار از سنت دیرینۀ ادبی، در خصوص معانی و مضامین کلیشه ای و تک بُعدی و تکرار شونده در عرف و هنجار ادبی و شخصیت ها و عناصر مشهور داستانی و قرآنی و اسطوره ای از زوایه ای غیر عرفی نگریسته و به خلاف آمد عادت در خصوص آنها به قضاوت می نشیند و در خصوص عناصر و شخصیت های مذهبی و قرآنی ترک ادب شرعی می کند.(ر.ک. توحیدیان، 1395 :42-25)و (ر.ک. توحیدیان، 1392 :164-139) و (ر.ک. حکیم آذر، 1384: 65-43) و (ر.ک. حکیم آذر، 1385: 55-39).
1-1- اهداف و سوالات تحقیق:
هدف نگارنده در این پژوهش، تعیین و انتخاب موارد مخالف خوانی و انحراف از نُرم و ترک ادب شرعی در اشعار تقی دانش، بر اساس حروف الفبایی بوده است.در این پژوهش به سوالات زیر پاسخ خواهیم داد:
1- آیا تقی دانش در مبحث مخالف خوانی و هنجار شکنی تحت تأثیر شعرای سبک هندی قرار گرفته است؟
2- مواردی که دانش، با تأسی از شعرای سبک هندی، از زاویه ی غیر عرفی به آنها نگریسته است کدامها هستند؟
3- دانش، بر اساس چه دلایلی همچون شعرای سبک هندی به مخالف خوانی پرداخته است؟
4- آیا دانش، در مبحث ترک ادب شرعی، تحت تأثیر شعرای سبک هندی بوده است؟
1-2- روش تحقیق:
روش تحقیق، به صورت کتابخانه ای و توصیفی- تحلیلی بوده است. ابتدا به مطالعه ی کتب و مقالاتی که به موضوع مورد بحث اشاره ای داشته اند پرداخته شده است. در مرحلۀ بعدی غزلیات شاعر، به دقت خوانده شده و موارد مخالف خوانی و ترک ادب شرعی از میان آنها استخراج شده است. در مرحلۀ پایانی، این موارد مخالف خوانی و ترک ادب شرعی، به ترتیب حروف الفبایی مورد بررسی قرار گرفته و از اشعار شعرای سبک هندی و سبک های دیگر نیز شواهدی آورده شده است.
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق:
با عنایت به این که در خصوص موضوع مورد بحث در اشعار تقی دانش، تا به حال تحقیقی صورت نگرفته و از دید استادان و صاحبان فن در پرده ی اغماض مانده است، نگارنده در صدد برآمد که این موضوع مهم سبک شناسی را در اشعار و غزلیات تقی دانش به طور کامل مورد بحث و بررسی قرار دهد تا هنر نمایی شاعر از این چشم انداز سبک شناسانه، مورد توجه ادبا و اهل قلم و تحقیق قرار گیرد.
1-4- پیشینه ی تحقیق:
در خصوص مخالف خوانی و هنجار شکنی و ترک ادب شرعی، در اشعار دانش تاکنون هیچ تحقیقی صورت نگرفته و حتی صاحبان فن نیز در این زمینه بحثی به میان نیاورده اند. از جمله ی آثاری که به زندگی، آثار و شعر و سبک شعری وی پرداخته است، مقدمه ی دیوان خود شاعر است که به قلم اساتید: علی اصغر حکمت، علامه جلال الدین همایی و هوشنگ میر مطهری(داماد شاعر) نوشته شده است.( دانش،1383، مقدمه: الف-له). علی اکبر مشیر سلیمی در خصوص دانش می نویسد: «...دانش در اواخر عمر نابینا و خانه نشین شد. در 25 اسفند 1326 در گذشت و در قم مدفون شد.»( مشیر سلیمی، 1344: 349). «دانش دبیر و نویسنده ای توانا بود، خط نستعلیق را بسیار خوب می نوشت. وی از کودکی خطی خوش داشت و در نُه سالی توانست دیوان حافظ را به خط خود بنویسد و در صرف و نحو، تاریخ و جغرافیا و زبان و ادبیات عربی تبحر داشت و عضو پیوستۀ فرهنگستان ایران از آغاز تأسیس آن(1314) بود.»(همان: 345). سید محمد برقعی، در خصوص تولد و زندگانی و شعر دانش و اینکه از چه سنی شاعری را شروع کرده و سبب شهرت وی مطالبی ذکر کرده و به 12 مورد از آثار دانش اشاره کرده است.(برقعی،1391، ج2: 1333). در هیچ یک از این آثار کوچکترین اشاره ای به خصیصه ی سبکی دانش، یعنی مخالف خوانی و ترک ادب شرعی نشده است. پژوهش حاضر از جمله ی کارهای تحقیقی بکری است که به مخالف خوانی و ترک ادب شرعی در اشعار تقی دانش پرداخته است.
2- شعر و سبک شعری تقی دانش:
علی اصغر حکمت، در خصوص شعر و سبک شعری دانش و تأثیر پذیری وی از شعرای پیشین می نویسد:« در قصیده سرایی شیوه ی قدما و مخصوصاً انوری و ظهیر فاریابی را تتبع بسیار کرده و به آن از نظر احاطه کامل به زبان و ادبیات عرب، چاشنی مخصوص بخشیده و سبکی خاص خویش پدید آورده که هم از حیث پختگی و انسجام الفاظ و جزالت بیان و هم از کثرت معانی و نکات دقیق و هم از لحاظ روانی و روشنی عبارات در دوران خویش کمتر نظیر داشت بلکه فرد و یکتا بود.»( دانش، 1383 : ب). جلال الدین همایی در این خصوص می نویسند:« مرحوم دانش شاعری به تمام معنی استاد بود و فنون و دقایق این هنر را به خوبی می دانست.گنجینه ای سرشار از لغات و اصطلاحات و اطلاعات متفرقه ی علمی و ادبی که برای شعرای کهنه کار مکتب قدیم دربایست است، در مخزن حافظه ی نیرومندش ذخیره داشت...در انواع شعر از قصیده و غزل و قطعه و... دست داشت و لیکن طبعاً قصیده سرا بود و در این شیوه از اساتید قدیم مخصوصاً خاقانی پیروی می کرد و به اسلوب او، لغات و اصطلاحات علمی و ادبی فارسی و عربی را در اشعار خود به کار می برد.»( همان: ه- و). دانش در قصیده حماسی در ستایش و تمجید از خود می گوید:
مسعود سعـــــدم در سخـــن خاقانی شروانیم
کــاخ رفیـــــع فضل را من بانیــم من بانیم
بر من به چشم لطف بین ای وارث کسری و جم
در شعر حسان العجم دانـم که خود می دانیم
بر معنیــــم گـــر پی بری بر باطنم گر ره بری
شاعـر نخوانـی مر مرا بل قطب دوران خوانیم
عطار نیشابوریــــــم شمس الحق تبریزیـــــم
من مولـــــوی رومیــم من ناصر یمگانیم...
( دانش، 1383: 124)
در جای دیگر بر خلاف عقیدۀ پیشین می گوید:
...من نـــــه آن شاعـــــر تبریزی قطران نامم
آرزومنـــــدی مـــــدح شه مملان چکنم
من نــــه شروانــــی و آن افضل دین خاقانی
رخ پـــی شعر سوی درگه خاقان چکنم...؟ (همان: 755)
مسعود سعــــــد سلمــــان گـــــر از خاک
خیــــــــزد نهــــد به خاکــــم پیشانی (همان: 648)
هوشنگ میر مطهری( داماد شاعر) درخصوص شعر و سبک شعری تقی دانش و تأثیر پذیری وی از پیشینان می نویسند:«دوران تاریخی مصادف با ادوار زندگی این شاعر را محققان دوران بازگشت ادبی نام نهاده اند. بازگشت ادبی که در تاریخ ادبیات ایران از آن نام برده می شود از آن جهت است که پس از رکود و بی رونقی و کسادی بازار ادب که در دوران صفوی و نادر و زندیه و اوایل دوران قاجار پیدا شد بر اثر یک رشته پیوند های نو که از خارج مرز های ایران و کوشش ارباب قلم در داخل ایران به ادبیات ایران خورد چنانکه فرهنگ های کبیری در ادب فارسی در خارج از ایران تدوین شده و تحقیقات نوینی در ادبیات عرب و تاریخ اسلام و مخصوصاً شیعه در داخل ایران انجام و به زبان فارسی منتشر گردید و در سایه ی یک آرامش نسبی در عصر طولانی ناصری، آمادگی های فکری در محیط پیدا شده و این جنین در عصر مظفری متولد شد، یعنی آثار تحولات فکری از خارج و داخل در این دوران به طرز خاصی از الهامات شاعران و نویسندگان و ارباب قلم در محیط فضل و دانش آن روز پخش شد. در این بازگشت گذشته از توجه به افکار تازه ای که از مغرب زمین در ایران راه یافته بود، توجهی خاص در طرز نگارش یا تتبع در دیوانهای اشعار قدما مخصوصاً به دوران اولین شکفتگی ادبیات ایران بعد از اسلام پدید آمد و بعد ها به کمالات معنوی و عرفانی که در قرن ششم و هفتم در عرفان ایران پیدا شد، نظرها دوخته شد و این دو معنی در بیان شعرای این عصر دیده می شود. مقلدین و تضمین کنندگان قصاید و غزلیات و کلیۀ قالبهای شعری از عنصری شاعر مدیحه سرا و منوچهری عاشق وصف طبیعت و ناصر خسرو شاعر متکلم و سنائی و مولوی ستاره گان قدر اول آسمان عرفان و خاقانی که بسیاری از این معانی را در اشعار خود به نحوی خاص گرد آورده بود، زیاد در این عصر دیده می شوند. دانش نیز در همین سیر پرآشوب و فتنۀ دوران زندگی خود، مثل این است که جمیع این سیر فطری از عشق ورزیدن به وصف طبیعت و مدیحه سرایی بعنوان ستایش مظاهر قدرت ازلیت و قصاید کلامی به تبعیت از ناصر خسرو و اشعار بلند عرفانی هم طراز سنایی و سرودن مثنویات به شیوه ی مولوی و احیاء تاریخ باستان به سبک فردوسی در بحر خاص و غزلیات دلکش به استقبال از سعدی و حافظ با مضامین بکر و دیگر انواع سخن مانند ابن ایمین و بسحاق اطعمه و... حتی قصاید آزادی خواهانه را در آثار خود گرد آورده و به دنیای ادب عرضه داشته است. از این جهت می توان گفت که دانش احیاء کننده جمیع سبک ها و طرز های بیان مطالب بعد از اسلام در عصر خود بود. در دیوان های به جای مانده از دانش که بالغ بر بیست و چهار مجلد است از این که شاعر گاه و بیگاه این سلطه و عظمت را در خود حس نموده و خود را با اساتید بزرگ از قبیل خاقانی، ناصر خسرو می سنجیده زیاد به چشم می خورد و صراحتاً در اشعار خود می گوید فضیلت آنان بر من فضیلت تقدم زمانی است.» (دیوان،1383، مقدمه: ی- یا). در مقام فخریه می گوید:
دانش! ز ادب شعـــر تو برتر چـــــو بگویند
گوینـــــــد که شیواست چو گفتار نظامی
فضل از متقــــدم بــــود ار چند که شعرت
بالاتـــــــر و والاتـــــــر از استاد گرامی (همان: 620)
...نه چون مسعود جرجانی و یا قطران تبریزی
اثیــر الدیــــن اخسیتک اثیر الدین ادمـانی
تقــدم راست فضل و برتری ورنه کجا دانش!
به دامانت رسد دست جمال الدین و خاقانی (همان: 640)
با مطالعه ی بیانات هوشنگ میر مطهری معلوم می گردد که منظور ایشان از جمیع سبک ها و طرزهای بیان مطالب که دانش تحت تأثیر آن ها قرار گرفته است، تنها سبکهای شعری خراسانی
[iii] و آذربایجانی
[iv]و عراقی
[v] بوده است، در حالی که نشانه های فراوانی از معانی و مضامین مکتب وقوع و واسوخت
[vi] و همچنین سبک اصفهانی- هندی
[vii] را نیز می توان در لابه لای معانی و مضامین شعری دانش سراغ گرفت.
3- آثار تقی دانش:
1-دیوان هزار غزل 2- دیوان قصاید3-دیوان مقطعات 4- نوشین روان در شرح سلطنت انوشیروان 5- ن و القلم شرح حال خطاطان در سه جلد 6- بحر محیط در دوازده جلد 7- بحیره خلاصه ای از بحر محیط 8- اکسیر اعظم در چهار جلد 9- لآلی شاهوار به امر وزارت فرهنگ 10- جنّت عدن به سبک بوستان 11- فردوس برین به شیوۀ گلستان 12- تذکرۀ صدر اعظمی 13- وجوه تسامی 14 امثال حکم 15- دیوان حکیم سوری در سه جلد 16- تذکرۀ آش کشکیان به شیوۀ بسحاق اطعمه 17- بیان حقیقت در شرح احوال خود(دانش، 1383، مقدمه: له) 18- علم بدیع فارسی(نیکو همت،1327 : 68). تقی دانش در غزلی در خصوص آثار خود این گونه می سراید:
...آب حیــــــــات میــچکد از نوک خامه ام
محــروم از آن نداشت فلک چون سکندرم
هفتــــــــــاد سال خامه ز دستم نیوفتـــاد
هشتــــــاد سال باشد و پنجــاه دفـتـرم
صندوقهـــــای پر گهـرم چون قند به چشم
ناید چو گنـج یافتـــــگان هیـــچ باورم... (دانش،1383: 473)
4- مخالف خوانی و سنت شکنی و ترک ادب شرعی در شعر تقی دانش و علل آن:
سنت به اصول و قواعد پذیرفته شده ای اطلاق می شود که همواره به صورت موضوع، قالب یا صناعتی خاص در آثار ادبی تکرار می شود. برای مثال، قالبهای غزل و قصیده در شعر فارسی از جمله ی سنن پذیرفته ی ادبی به شمار می آیند. بر خورد شعرا و نویسندگان با سنن ادبی همیشه یکسان نبوده است. گاه شاعر یا نویسنده ای نو آور با تغییر و تحول در سنت آن را در خدمت اندیشه ای نو به کار می گیرد و بدعت گذاری می کند(نجاری نوبری و دیگران، 1396: 64). زلف یار پدیده ای ثابت است که در طول تاریخ، تغییر چندانی ندارد اما می توان سالهای طولانی دربارۀ آن شعر سرود
[viii]. این کار چگونه ممکن است؟ تنها راه چنین کاری آن است که لفظها را دگرگون سازیم تا به شکلهای جدیدی دست پیدا کنیم(محمدی، 1374: 244). هرگاه کسی به آفاق و انفس نگاه تازه ای داشته باشد، به ناچار برای انتقال صور نوین ذهنی خود- ما فی الضمیر خود- باید از زبان جدیدی استفاده کند. اصطلاحات و ترکیب نوینی به کار برد. به ناچار اسم و اصطلاح وضع خواهد کرد یا به لغات بار معنایی تازه ای می دهد.(شمیسا، 1374: 15)
اغلب « شاعران را دستمایه هایی ثابت و پذیرفته شده است در مکتب اینان، لب، لعل را و گل، بلبل را تداعی می کند. سرو از اندام حکایت دارد و نی از دوری شکایت، و اینها نشأت گرفته از باور های اجتماعی، فرهنگی، مذهبی، سنّتی و گاه خرافی است و هر چه هست، قولی است که جملگی برانند. برخی امور در عرف و هنجار ادبی مقدس است و مطلوب و برخی ناپسند و منفور، حیوانی عزیز است و فرخنده پی و دیگری شوم است و نا مبارک. اینکه ریشه این باورها از کجا سیراب میشود، خارج از بحث ماست و اینکه چرا در ایران کبوتر پیک عشاق و مظهر مهر است و در نزد هندیان کلاغ را این رتبت است، قابل تأمل می نماید، اما اینکه شاعری با این باور ها از در خلاف درآید و نغمۀ مخالف را چنان خوش بخواند که به گوش جان ها بنشیند، خبر از نوعی تخیّل قوی و اندیشۀ ژرف می دهد و از قضا از جملۀ مشخصه های کلیم و صائب و بیدل یکی همین امر است. با اقرار دیگران را به دیدۀ انکار نگریستن و در باور های استوار آنان رخنه ایجاد کردن. شاعران آب بقا را ستوده و دستیابی بدان را نشانه لطف حق دانسته و خضر را که بدان سرچشمه دست یافته به دیدۀ رشک و غبطه نگریسته اند و اسکندر را با همۀ زور و زر شایسته نوشیدن آن ندیده و گفته اند:
سکنـــــدر را نمـــیبخشنـــــد آبـــــــــی
بـــــه زور و زر میّسر نیست ایـــــن کار (حافظ، 1374: 224)
اما صائب آب بقا را تلخ و خضر نوشندۀ آن را تلخ کام می شمرد:
خبـــــر ز تلخـــــــی آب بقـــــا کسی دارد
که همچــــو خضر گرفتار عمر جاوید است»
(سجادی، 1389: هفده – شانزده)
وقتی با هر متن هنری و خلّاق روبه رو می شوید، از رباعیات خیام تا دیوان حافظ و سعدی و تمام آثار برجستۀ ادبیات بشری، خواهید دید که آن هنرمند، حرفی را که دیگران، حتی عامۀ مردم، به کرّات از آن سخن گفته اند و از فرط تکرار خسته کننده شده است، به گونه ای صورت نو بخشیده که ما با لذّت از آن استقبال می کنیم.( شفیعی کدکنی، 1391: 98). در دوره ی سبک هندی، شاعران، فعّال کردن «هنرسازه» ها را «معنی بیگانه» می خوانده اند و در جوهر اندیشۀ ایشان هم چیزی از نوع آشنایی زدایی وجود داشته است که به صورت« معنی بیگانه» خود را نشان می داده است.(همان: 98).
ترک ادب شرعی را در پیوند با متون ادبی می توان به کارگیری مضامینی دانست که با عقاید دینی و باورهای ایمانی و مذهبی خواننده ی آن متن(چه در عصر مؤلف متن و چه در دوره های دیگر) سازگار نیست و آنها را به چالش می کشد؛ از این رو، این خوانندگان وجود چنین مضامینی در متن و کار رفتِ آنها بوسیلۀ مؤلف را ترک ادب شرعی تلقی می کنند.البته با این تعریفِ گسترده پیداست که مفهوم و مصداق ترک ادب شرعی، تا حدی نسبی است و بسته به اینکه خواننده چه کسی و در چه زمان و محیطی باشد و با چه نگرشی به متن بنگرد، و نیز بسته به دین، مذهب، عقیده ی فقهی و کلامی حاکم بر جامعه ی او، مضامین یک متن می تواند از جانب یک خواننده خلاف شریعت و از دید خواننده ای دیگر موافق آن تلقی شود.(مستعلی پارسا و جلالی، 1395: 155). حوزه های شکل گیری ترک ادب شرعی در متون ادبی را می توان ذیل دَه دسته طبقه بندی کرد:1- مضامین مدحی(مدح آمیخته با اغراق)؛ 2- مضامین فلسفی کلامی؛ 3- مضامین عرفانی؛ 4- مضامین مبتنی بر تأویل؛ 5- مضامین ملامتی قلندری؛ 6- مضامین انتقادی؛ 7- مضامین لهو و مُجون؛ 8- مضامین بر گرفته از علوم جدید؛ 9- مضمون یابی های شاعرانه؛ 10- مضامین تغزلی.( همان: 157).
با مطالعه ی اشعار و غزلیات تقی دانش می توان دریافت که مضامینی که دانش، به ترک ادب شرعی پرداخته است، از نوع مضامین فلسفی کلامی«... اشعاری که در بردارنده ی مضامین، چون و چراها و پرسشهای کلانِ فلسفی اند، آشکارا، طیف گسترده ای را، از کم رنگ ترین ها چون فروع تا پر رنگ ترین ها یعنی اصول دین، به چالش می کشند که مسلما از دید شریعت، رنگی از ترک ادب را با خود دارند.»(همان: 161) و مضامین عرفانی« ابیاتی که در این مقوله جای دارند، نباید مبالغه ای عادی یا صرفا یک تابوشکنی همچون اشعار قلندری دانست. ریشه ی این مساله را می توان در بنیادهای فکری، معرفتی شعرا و فهم دگرگونه شان از دین و شریعت و عرفان جستجو کرد.»(همان: 162)و مضامین انتقادی( نقد باورها و استنباط های عرفی از دین و شریعت) بوده است؛ یعنی« به چالش کشیده شدن باور های عرفی از دین، در نگاهی تعبدی که هیچ گونه چون و چرایی را در ظواهر شریعت بر نمی تابد،می تواند خروج از جاده ی صواب دین تلقی شود.»( همان: 163).
با تفحص در اشعار و غزلیات تقی دانش، علل و عوامل مخالف خوانی و هنجار شکنی و ترک ادب شرعی در شعر دانش را با تأسی از شعرای سبک هندی می توان در این موارد خلاصه کرد:
1-یکی از علل وجود مخالف خوانی و آشنایی زادیی در شعر دانش آن است که وی با تأسی از شعرای نامدار سبک هندی نظیر صائب تبریزی و دیگران، یک عنصر و پدیدۀ شعری و یا یک واقعیت ثابت و متعارف را که بیشتر برگرفته از محیط اطراف اوست، از جنبه ها و زوایای مختلف مورد بررسی قرار داده و بر خلاف سنت دیرینۀ ادبی درباره آن به قضاوت می نشیند.
2- یکی دیگر از علل این مخالف خوانی و هنجار شکنی و بخصوص ترک ادب شرعی را با تأسی از شعرای سبک هندی، می توان در عواملی نظیر: مضمون یابی و مضمون تراشی و پرگویی و پیروی محض از شعرای سبک هندی و واکنشهای سلبی و انکار آمیز و مبارزۀ منفی با عملکرد حکومت در انجام بسیاری از اعمال افراطی، تعصب آلود، یک سویه و سطحی نگرانه و... دانست.
مبحث مخالف خوانی و هنجار گریزی و ترک ادب شرعی در شعر تقی دانش با تأسی از شعرای سبک هندی از سه حال خارج نیست: 1- یا به انتقاد از آن چیزی می پردازد که مقبول اکثریت شعرا بوده 2- یا به ستایش از آن چیزی می پردازد که در نظر اکثریت شعرا ناخوشایند بوده است. در کتب بدیعی فارسی از آرایه ای به نام «تغایر یا مغایره یا تلطف» نام برده اند و منظور از صنعت و آرایۀ «تغایر یا مغایره» (تحسین ما یستقبح) و (تقبیح ما یستحسن)، آن است که متکلم بر وجه لطیفی مدح کند، آنچه را که نزد عموم نکوهیده است و قدح کند آنچه را که در نزد دیگران ستوده است.( گَرَگانی، 1377: 154) 3- یا معنی و مضمون تازه ای است که در سنت دیرینۀ ادبی فارسی مسبوق به سابقه نبوده و شاعر با استفاده از آرایۀ ادبی «حسن اختراع یا سلامت اختراع
[ix]» تصویر کاملا بکری از آن خلق کرده است.
مواردی که تقی دانش با تأسی از شعرای سبک هندی، به جهت خلق معنی و مضمون جدید؛«معنی بیگانه» از طریق علل و عواملی که پیشتر ذکر گردید، به هنجارگریزی و مخالف خوانی و ترک ادبی شرعی دست زده است، می توان به این موارد اشاره کرد:
4-1- ایراد گرفتن بر خلقت آفرینش:
تقی دانش بر خلاف اکثریت شعرا با مخالف خوانی و هنجار شکنی و ترک ادب شرعی(غلوّ مردود و فاحش و قبیح)
[x] و با نقد مضامین فلسفی کلامی و مضامین انتقادی و با به چالش کشیدن باور عرفی دین و شریعت، بر خلقت آفرینش ایراد گرفته می گوید:
خلقت شش روزه را فرصت نشد بهتر بنا
به جهـان از هم بریزی و ز نو بنیان کنی (دانش، 1383: 616)
4-2- برابر دانستن نوازش معشوق عاشق را بر صد حج اکبر:
دانش، بر خلاف سنت دیرینه ی شعر و ادب فارسی و افکار و عقاید دینی و مذهبی اکثریت، با ترک ادب شرعی(غلوّ مردود و فاحش و قبیح) و با به چالش کشیدن باورهای عرفی از دین و نقد باورها و عقاید دینی و مذهبی اکثریت، نوازش عاشق از ناحیۀ معشوق را برابر با صد حج اکبر می داند:
معشوقــــــی ار نوازشی از عاشقـی کند
این یک عمــــل برابر صد حج اکبر است (همان: 425)
4-3- پیر طریقت:
دانش، همنوا با شعرای سبک هندی، نظیر کلیم کاشانی
[xi]و بر عکس هنجار دیرینه ی ادبی؛ بخصوص شعرای عرفانی- که سالک راه حق را به پیروی محض از پیر طریقت دعوت می کنند
[xii] - با ترک ادب شرعی و با نقد مضامین عرفانی و افکار و عقاید عرفا، در نگرش منفی به رهبر و پیر طریقت، خطاب به سالک راه حق می گوید:
سالک! به بیابانها نـــــی پیر طریق ارشد
سودش نه از این سودا جـــــز بادیه پیمایی (همان: 647)
4-4- ترجیح محمود بر ایاز:
دانش، بر خلاف سنت ادبی تکرار شونده و مقبول العام- که محمود را عاشق و ایاز را معشوق می دانند- با استفاده از آرایه ی ادبی «حُسن اختراع یا سلامت اختراع»می گوید که عاشق و دیوانۀ محمود است:
هر چنـــــد به معشوقی مشهور ایاز آمد
بر ضد جهانـــــــی من، دیوانه ی محمودم (همان : 501)
4-5- ترجیح محنت هجران یکشبه بر ریاضت هفتاد ساله:
دانش، بر خلاف اکثریت شعرا ، با ترک ادب شرعی( غلو مردود و فاحش و قبیح) و با به چالش کشیدن باور های عرفی از دین و نقد باورها و عقاید دینی و مذهبی اکثریت، محنت هجران یکشبه را بر ریاضت هفتاد ساله ترجیح می دهد:
دانـــــش! به از ریاضت هفتاد ساله است
یک شب اگر به محنت هجران به سر بری (همان : 628)
4-6- تشبیه سنگ به دل معشوق:
دانش، بر خلاف عرف و هنجار دیریتۀ ادبی که دل معشوق را از لحاظ سختی به سنگ تشبیه کرده اند
[xiii] ، سنگ را به دل سخت معشوق مانند می کند:
تشبیه سنگ بر دل سخـــــت تو بایدم
تشبیه چون توان دل سخت تو را به سنگ؟(همان : 463)
4- 7- تشبیه گل به گلعذاران:
دانش بر خلاف هنجار ادبی و اکثریت شعرا که چهره ی معشوق را به گل تشبیه کرده اند، گل را به چهره معشوق تشبیه می کند:
رخسار گلعــذاران چون گل مگوی دانش
تشبیه بایدت داشت گـــــل را به گلعذاران( همان : 538)
4- 8- تشبیه نکردن معشوق به آفتاب و ماه و سرو و صنوبر:
دانش، بر خلاف اکثریت شعرا
[xiv]و با استفاده از آرایۀ ادبی «تنزیه
[xv]» مانند کردن معشوق را به آفتاب و ماه و سرو و صنوبر، شایستۀ حُسن معشوق نمی داند:
تشبیه شاعران نــــه سزاوار حسن توست
نه آفتـــــــــاب و ماه و نه سرو و صنوبری(همان : 646)
در جای دیگر بر خلاف اکثریت شعرا، که قامت معشوق را به سرو تشبیه کرده اند، می گوید:
بالای بلنـــــد گـــــل من سرو مخوانید
ای اهل نظـــر! اینهمه کوته نظری چیست (همان : 289)
4-9- جام جم:
نگاه دانش بر خلاف سنت دیرینۀ ادبی و با تأسی از شعرای سبک هندی نظیر بیدل دهلوی
[xvi] نسبت به عناصر و شخصیت های مذهبی و اساطیری و تاریخی، به جهت خلق معنی و مضمون جدید؛ «معنی بیگانه»، متضاد از هم(موافق خوانی و مخالف خوانی) است، یعنی: زمانی نگرشش به عناصر و شخصیت های مشهور داستانی و تاریخی و قرآنی و اسطوره ای، همان نگرش کلیشه ای و تک بُعدی و تکرار شونده در سنت دیرینۀ ادبی( سبک های شعری خراسانی و آذربایجانی و عراقی) است، زمانی نیز با تأسی از شعرای سبک هندی و بر خلاف هنجار ادبی نسبت به همان عناصر و شخصیت های مشهور، نگاه متفاوتی ابراز داشته به هنجار شکنی و مخالف خوانی پرداخته است. دانش، بر خلاف شعرای عرفانی که قایل به دریافت اسرار جهان تنها از جام جم (جام جهان بین) بودند
[xvii] می گوید:
نه اندر جام جم تنها ز هر جامی جهان پیدا
قدح سرشار کن از باده بنگر طبع سرشارم (دانش، 1383: 512)
4-10- حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل:
تقی دانش بر خلاف سنت ادبی و اکثریت شعرا و با تأسی از شعرای سبک هندی
[xviii] با ترک ادب شرعی و با به چالش کشیدن باورها و عقاید دینی و مذهبی اکثریت در خصوص حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل گوید:
من ز قربانــــــــی تو باز نکردم چو ذبیح
یا پسر را به سلامت نبرم همچو خلیل (همان : 467)
4-11- حضرت جبرائیل:
تقی دانش بر خلاف سنت ادبی و اکثریت شعرا و با ترک ادب شرعی و با زبان طنز، در خصوص حضرت جبرائیل گوید:
کلید رزق خلایــــــــق به دست میکائیل
نشسته منتظــــــر صور حشر اسرافیل
به خلق قابــــــــض ارواح هست عزرائیل
پس از پیمبــــــر بیکار مانده جبرائیل (همان : 753)
4-12- حضرت خضر:
«...نگاه شعراي سبك هندي، بخصوص صائب، نسبت به شخصيّت خضر(ع) و آب حيات او دوگانه است: يكي اينكه صائب در برخورد با داستان خضر(ع) و آب حيات، موافق سنّت ادبي فارسي بر خورد كرده و به تحسين و ستايش خضر و آب حيات مي پردازد. دوم اينكه هنجارشكني و مخالف خواني كرده و برخلاف عرف و عادت شاعران گذشته، به انتقاد از مقام و شخصيت خضر مي پردازد. تعداد ابياتي كه صائب در آنها از زاويۀ مخالف به خضر مينگرد، بحدّي است كه مي توان آن را يك ويژگي سبكي صائب در نظرگرفت. شعراي زيادي قبل از صائب نگرش انتقاد آميزي به شخصيت خضر داشته اند؛ اما چون بسامد اين موضوع در اشعار آنان زياد نبوده است. نمي توان مخالف خواني و هنجار شكني را خصيصه ی سبكي آنان محسوب داشت...»( حکیم آذر، 1384: 47).«...اولین نمونه های هنجار شکنی در باب خضر با ملایمت و محافظه کاری از حدود قرن ششم به چشم می خورد. سعدی و حافظ این محافظه کاری را با کنایات آمیختند و خضر را مورد نقد ملیح قرار دادند؛ اما هیچ گاه، همچون صائب و دیگر شعرای سبک هندی کار را به ترک ادب شرعی نکشانیدند. عدول از هنجار در شعر صائب و دیگر شعرای سبک هندی در خصوص خضر و آب حیات را می توان به موضوعات زیر تقسیم کرد:
1-تفضیل بر خضر یا عناصر داستانی او2- نپذیرفتن منّت آب حیات 3- بی حاصل بودن عمر جاودان خضر 4- تنها خوری خضر 5- ناتوانی خضر6- شرمندگی خضر 7- پرهیز از آب حیات8- گرانجانی خضر 9- حیرت از خضر 10-خودخواهی خضر 11- ننگ آب حیات12- ملامت خضر(ای خضر!...) 13- عمر جاودان ارزانی خضر14- سیر شدن خضر از آب حیات 15- گمراه کنندگی خضر 16- پایان یافتن عمر ابد17- پشیمانی خضر 18- امساک خضر در خصوص ندادن آب حیات به اسکندر 19- افسانه بودن ماجرای خضر...»( حکیم آذر، 1385: 45-44).
تقی دانش بر خلاف عرف و هنجار دیرینۀ ادبی و همنوا با شعرای سبک هندی
[xix]، با ترک ادب شرعی و با بیان مضامین انتقادی و با نقد باورها و استنباط های عرفی از دین و بر خلاف باورها و عقاید دینی و مذهبی اکثریت ، در خصوص خضر می گوید:
از عمر ابد ای خضر! بر گوی چه بردی سود
آینـــــده چو بگذشته دان حاصل ایامت (دانش، 1383: 363)
جــــز زحمــــت حـوادث و دیدار مرگها
بر گـــــو چه سود خضر ز عمر دراز کرد (همان: 386)
4-13- حضرت یوسف:
برخورد دانش، با حضرت یوسف با تأسی از شعرای سبک هندی، به دو صورت متضاد از هم(موافق خوانی و مخالف خوانی) است؛یعنی زمانی موافق با هنجار دیرینه ادبی و همنوا با اکثریت شعرا، به حضرت یوسف به دیده مثبت نگریسته می گوید:
تو پادشه مصـــــری بر تخت شهی بنشین
ای یوسف من! شو دور از مردم بازاری (همان: 641)
نه هر شاهی سزای تختگاه ملک مصر آمد
هزاران قرن باید یوسفی آید ز کنعانی (همان:637)
زمانی نیز با تأسی از شعرای سبک هندی
[xx] با مخالف خوانی و ترک ادب شرعی و بیان مضامین انتقادی و با به چالش کشیدن باور های عرفی از دین و نقد باورها و عقاید دینی و مذهبی اکثریت، در خصوص حضرت یوسف می گوید:
کعنـان به کجا مصر کجا گوی چه نسبت
پیغمبـری و پادشهــــی را به غلامی (همان: 620)
4-14- دوست داشتن دشمن و دشمن داشتن دوست:
در کتب بدیعی فارسی از آرایه ای به نام «تغایر یا مغایره یا تلطف» نام برده اند و منظور از صنعت و آرایۀ «تغایر یا مغایره» (تحسین ما یستقبح) و (تقبیح ما یستحسن)، آن است که متکلم بر وجه لطیفی مدح کند، آنچه را که نزد عموم نکوهیده است و قدح کند آنچه را که در نزد دیگران ستوده است.( گَرَگانی، 1377، 154). دانش، بر خلاف هنجار دیرینۀ ادبی؛ بخصوص سعدی شیرازی
[xxi] دشمن را دوست و دوست را دشمن می دارد:
آنچه خصم جان ما، او را ز جان خدمتگریم
ور محـــــبّ ماست با او بـــر معادا میرویم (دانش، 1383: 515)
ما ز کس یاری ندیدستیم و یاری می کنیم
گر جهان دشمن شود، ما دوستداری می کنیم(همان: 478)
4- 15- زاهدی و توبه به عهد شباب و عاشقی و باده به پیری:
دانش، بر خلاف عرف و هنجار و سنت دیرینۀ ادبی- که زاهدی و توبه را مربوط به پیری و عاشقی و باده را مختص عهد شباب میدانند- با تأسی از شعرای سبک هندی
[xxii] می گوید:
عاشقی و باده به پیـــــــــری خوش است
زاهــــــــدی و توبــــه به عهــــــد شباب (همان :261)
4- 16- زلف معشوق:
با تحقیق و تفحص در سبکهای شعری پیش از سبک هندی، بخصوص سبک عراقی و شعرای برجسته ی آن نظیر حافظ، به این نتیجه می رسیم که نگرش شعرای سبک عراقی نسبت به عناصر و پدیده های شعری، از جمله زلف معشوق، کلیشه ای و تک بعدی است؛ یعنی زلف، به عنوان مظهری از تجلیات جلالی معشوق ازلی قلمداد می گردد و همچون کمندی در نظر گرفته می شود که دل عاشق را به اسارت می گیرد . به همین جهت نگرش به زلف، در سبک عراقی جنبه ی منفی دارد؛ در حالی که در سبک هندی، سوای از این که موافق با عرف و هنجار ادبی، به جنبۀ منفی زلف توجه می شود، بر خلاف هنجار ادبی و به جهت دستیابی به معنی بیگانه، به نوعی دیگر به مضمون زلف پرداخته می شود.(توحیدیان و نصرتی،1391: 61). دانش، به جهت دستیابی به «معنی بیگانه» همنوا با شعرای سبک هندی، نظیر بیدل دهلوی
[xxiii] و بر خلاف سنت ادبی تکرار شونده در شعر و ادب فارسی؛ بخصوص سبک عراقی و حافظ شیرازی
[xxiv] گله ای از زلف معشوق ندارد:
گله از زلف چــــه داری به پریشانـی دل
ای دل آشفتــــه! تو باید گله از شانه کنی (دانش، 1383: 626)
4-17- سوختن معشوق:
تقی دانش، بر خلاف اکثریت شعرا؛ بخصوص شخصیتهای عرفانی نظیر: خواجه عبدالله انصاری، که معتقد است که: محبت و عشق عاشق را می سوزاند نه معشوق را
[xxv]، همنوا و هم عقیده با تنهای قمی( قاضی سعید قمی)
[xxvi] از شعرای سبک هندی، معتقد است که نه تنها عاشق؛ بلکه معشوق هم می سوزد:
اگر پروانـــــه سوزد، شمع هم از سوز ننشیند
ببیــن در عاشق و معشوق عهد دوستداری را (همان : 241)
مسوزان عاشق خود را تو ای شمع و مشو غافل
که گر پروانه می سوزد تو نیز آتش به جان داری( همان: 582)
4-18- شکوه و شکایت از روزگار و چرخ فلک:
شکایت از روزگار در شعر تقی دانش با تأسی از شعرای سبک هندی به دو صورت متضاد از هم (موافق خوانی و مخالف خوانی) بیان گردیده است. یعنی زمانی موافق با سنت دیرینۀ رایج ادبی، به شکایت از روزگار و چرخ فلک می پردازد:
چرخ کجـــرو قدمی راست سوی ما ننهاد
آنچه کرد او همه دانش! به فسونسازی کرد ( همان: 424)
زمانی نیز با مخالف خوانی، همنوا و هم اندیشه با ناصر خسرو
[xxvii]، خیام
[xxviii] و بخصوص شعرای سبک هندی
[xxix] معتقد است که شکایتی از روزگار و چرخ فلک ندارد:
با چرخ چون کنم که پدر ماست چرخ پیر
سهـــــــــراب وار پنجه به رستم نمیزنم (همان: 496)
4-19- مرگ:
«مرگ بزرگترین رویداد زندگی هر انسانی است و همیشه ذهن و اندیشۀ آدمیان را به خود مشغول می دارد. در ادبیات مکتوب دینی و غیر دینی ایران قبل و بعد از اسلام، بیشترین جست و جوها و دل مشغولی های نویسندگان و شاعران و عالمان، در این خلاصه می شود تا راهی برای فرار از مرگ یا چیرگی بر هول و هراس ناشی از آن بیابند که تلاش های شاعران و نویسندگان ایران بعد از اسلام برای غلبه بر مرگ یا کاهش دغدغۀ ناشی از آن را می توان در سه شیوه یا در سه اندیشه منحصر کرد: نخست کسانی که آن را ستوده اند مولانا جلال الدین بلخی، بزرگترین نمایندۀ این گروه به شمار می آید. دوم، دسته ای که با نفرت و کراهت به مرگ نگرسته اند و برای غلبه بر آن، به خوشباشی و اغتنام فرصت روی آورده اند که خیام را باید پیشرو و نمایندۀ این دسته به حساب آورد. سوم،گروهی که واقع گرایانه به آن نگریسته، مرگ و زندگی را چونان دو روی یک سکه دیده و کوشیده اند، ضمن بهره بردن از نعمت های این جهان، به دیگران هم بهره برسانند. سعدی بزرگترین نمایندۀ این دسته به شماراست.»( فلاح، 1387: 223). دانش، بر خلاف سنت ادبی تکرار شونده و رایج و مقبول العام- که نگرش به مساله مرگ اکثرا منفی بوده(مرگ گریزی)- و همنوا و هم اندیشه با شعرای سبک هندی، نظیر کلیم کاشانی و واعظ قزوینی
[xxx] در نگرش مثبت به مرگ (مرگ س
خسته نباشید
پاینده باشید