عشق مبتنی بر آگاهی و فرایندی است که انسان با شناختِ واقعیّت و کسبِ دانش و بینش در امری و همچنین از کشفِ حقیقتِ زیبایی(زیبائیِ همه جانبه و معقول.) در یک مقوله ، به آن وضعیّت دچار می گردد .
عشق آدمی را در شرایطی قرار می دهد تا تمامِ سعی و تلاشِ خود را بدونِ در نظر گرفتنِ مصلحت اندیشی ها و منفعت طلبی هایِ شخصی برایِ محافظت و نگهداریِ و مراقبت و همینطور گسترش و پرورشِ هدفِ خود (هدفی که به درستی انتخاب شده باشد.) بنماید.
همچنین این قابلیّتِ را به فرد می دهد به صورتِ مداوم و بی وقفه و نیز با تمایلِ کامل و داوطلبانه به نفعِ یک مقصودِ بزرگ و از نظرِ او ارزشمند و آنچه به خیر منتهی و به صورتِ طبیعی اهدافِ مشترکِ بشری را هم برآورده و سببِ سازندگی و رشد و شکوفایی می شود ، از علایقِ وسواسی و سلیقه هایِ خودخواهانه یِ فردی گذشته و میزانِ تقاضاها و درخواست ها و خوشایند ها و تمایلاتِ خود را همتراز با یک حرکتِ عمومی ، درحدِّ مقبول و منطقی و ایده آل و البتّه با این معیار که منجر به زیان و خسارت و آسیبِ شخصی و گروهی نگردد کاهش دهد.
عشق انسان را مهیّا و آماده می نماید بدونِ در نظر گرفتنِ عواملِ جانبی و هر آنچه مانعِ رسیدن به مقصد باشد ، با تعهّدی شرافت مندانه توانِ خود را ایثارِ و وقتِ خود را صرفِ نموده و در کمالِ خیرخواهی به دنبالِ پدید آوردنِ شرایطی باشد که هر چه نزدیک تر شدنِ پیروزی و رسیدن به نتیجه یِ آرمانی را باعث گردد.
عشق بزرگ ترین و مقدّس ترین هدفِ زندگیِ فرد و یا یک گروهِ قلمداد می گردد ، این هدفِ بزرگ به هر میزان که به ارزش هایِ ذاتی و به هنجارهایِ شایسته یِ انسانی نزدیکتر و نیز هر چه بیشتر در راستایِ مبانیِ اصولیِ زندگی و همچنین سازگار با آرمان هایِ اصیلِ آفرینش باشد از درجه یِ خلوصِ بالاتر و ماندگاریِ افزون تر و معنایی حقیقی تر و مفهومی شایسته تر برخوردار خواهد بود.
عشق در واقع نوعی رغبت و شیفتگیِ شدید و نیز تمایلِ بسیار قدرتمند است و از کشفِ حقیقتِ زیبایی در جوهرِ یک هدف به وجود می آید و در صورتِ راستین بودن ، درجه یِ آن به حدّی است که به صورتِ مداوم ، امید و انگیزه و شهامت و تحرّکِ انسان را افزایش داده و انقلابی اعجاب انگیز و متعاقبِ آن تغییراتی شگرف را در او دامن زده و به حرکتِ او شتاب بخشیده و سختی ها را در درکِ آدمی آسان و رنج ها و درد ها را گوارا و حتّی زشتی ها را دل انگیز یا قابلِ تحمّل می نمایاند.
این وضعیّت به حدّی در انسان قدرتمند و مسحور کننده است که از آدمی موجودِ متفاوتی می سازد و وادارش می کند ، بنا به مقتضیّات و خواسته هایِ هدف و همچنین به منظورِ هم سنخ شدن با آن ، یعنی آنچه ارزشمند و شایسته اش یافته است تغییر کرده و دگرگون شده و فروتنانه به سویِ رشد و بلوغ و بزرگی گام بردارد و همین نیرو فرد را قانع می کند هر تاوان و بهایی را در راستایِ رسیدن به مقصود و دست یابی به نتیجه و یا حفظ و نیز پاسداری از آن پرداخت نماید.
به تعبیری دیگر عشق نمادِ بارزی است که انسان از کشفِ حقیقتی زیبا در یک مقوله و یا با یافتنِ ارزش در مسئله ای به آن دست پیدا نموده و نیز با شناختِ کافی و کسبِ آگاهی و بینشی خاص از قابلیّت هایِ درخشانِ هدفی که از هر لحاظ تحسین برانگیز و برازنده بوده و منطق و خرد به شایستگی هایِ آن به شکلی مدلّل و مستند رأی آری می دهد ، در آن وضعیّت قرار می گیرد.
چنین وضعیّتی این امکان را به آدمی می دهد تا ظرفیّت و قابلیّتِ آن را بیابد به نفعِ مقصود یا آرمان و هرآنچه در واقع حاصل و فایده یِ آن به صورتِ طبیعی به منافعِ مشترک و نیز به روندِ تحقّقِ یک هدف بازمی گردد ، فضایی ایمن و آرامش بخش و رضایت آفرین و عاری از تنش و اصطکاک و سرکوب را در یک محیط پدید آورد و بالطبع با استقامت و شکیباییِ شخصی زمینه سازِ خودباوری و سازندگی و پیشرفت و رشد و شکوفایی و بالندگی و شایستگی و نمودِ پیروزی و بهروزی و همچنین سبب سازِ تجلّیِ به هنجارهایِ قابلِ ستایش و در خور در آن فضا شود و به این منظور از علایقِ خودخواهانه و سلایقِ منفعت جویانه و تمایلاتِ فردیِ وسواسی گذشته و میزانِ تقاضاها و درخواست ها و خوشایند ها و تمایلاتش را همتراز با حرکتی جمعی و اصولی یگانه به میزانِ مقبول و منطقی که منجر به زیان و خسارت و آسیبِ جدّی نگردد کاهش دهد.
عشق همچنین انسان را مهیّا و آماده می نماید در کمالِ خیرخواهی، بدونِ در نظر گرفتنِ عواملِ حاشیه ای و بازدارنده درونی و بیرونی و هر آنچه مانعِ رسیدن به مقصد باشد ، با تعهّدِ تمام و بذلِ ایثار و صرف نمودنِ وقت و توانِ خود به دنبالِ پدید آوردنِ شرایطی باشد که هر چه نزدیک تر نتیجه و حاصل را پیام آور گردد.
می توان باور داشت پرداختن به چنین معنایی در واقع می تواند تجلّی گرِ دوباره یِ پیوندِ اصیلِ انسانی و نیز احیا کننده یِ پیمانِ مشترک برایِ همزیستیِ مسالمت آمیز و همچنین روشنی بخشِ خویشاوندی و نزدیکی و همگرایی و همزیستیِ ذاتی در بینِ نسلِ بشری باشد و در صورتِ طلوعِ تابنده و پایدارِ خود ، یگانگی و یکپارچگی را به پیکره و جامعه یِ انسانی هدیه بخشد ، روندی که آدمی از ابتدا بر اساسِ آن آفریده گشته و سرشت و شالوده یِ وجودِ او با این ترکیبِ سعادت بخش درآمیخته و پرورده شده است .
اینچنین عشقی مسلّماً از حیثِ مقام ورایِ حالات و کشش هایِ عاطفی و گاه تمایلاتِ غریزی است که برایِ حفظِ بقاءِ نسلِ بشری و یا محکم شدنِ پیوندهایِ اجتماعی در انسان به وجود می آیدزیرا هیچ منافعِ مستقیمی حتّی به میزانِ کم در کوتاه مدّت و گاهی تا پایانِ عمر وجود نداشته و نیز مالکیّت و امتیازی خاص را در هیچ مقطعی به آدمی ارمغان نخواهد بخشید و حتّی الزام و فشاری هم بر رویِ او جهتِ قرار گرفتنِ در آن وضعیّت اگر چه اصلی بسیار مهم در روندِ رسیدن به بهزیستی و سلامتی فردی و جمعی است ، نمی باشد.
فرد با انتخابی آگاهانه و تمایلی خودجوش و مبتنی بر اشتیاقِ درونی و تنها در راستایِ خدمت به منظوری مقدّس و آرمانی در مسیرِ این فرایندِ سازنده قرار می گیرد و خود را وا می دارد بر اساسِ حقیقتی راستین ، یعنی آنچه به شخصه دریافته و به آن ایمان آورده است به یک مجموعه و یا به هدفی با تمامیِ محتوایِ وابسته به آن محبّت و مهر ورزیده و در امتدادِ رشد و بالندگی و گسترش و پیشرفتِ آن با هر توان و وسیله ای منطقی گام بردارد و انگیزه و امیدی را فراهم آورد تا هر چه بیشتر به بالندگی و گسترش و سرافرازی و پایداریِ آن مقصود بیانجامد.
معادلات ، مناسبات و اقداماتی که به هر شکل و صورتی و نیز به هر طریق و با هر شیوه و روشی و همچنین با هر نقشه و ترفندی انجام می پذیرد تا مقصودی منفعت جویانه و خود خواهانه حاصل شود و به تملّک یافتنِ انسانی بر انسان دیگر و همینطور به مسلّط شدنِ فرد یا گروهی بر جمعیّتی منجر و در حقیقت برایِ دست و پا کردنِ اسم و رسم و یا فراهم آوردنِ جایگاه و موقعیّتِ اجتماعی و سلطه یِ مادّی و یا معنوی بر دیگران و همینطور جهتِ ارضایِ خواهش هایِ نفسانی تحتِ پوششِ این نام و با این واژه یِ مقدّس آذین می گردد ، هرگز نمی تواند در خورِ معنایی بزرگ از این هدیه و میراثِ پروردگاری باشد.
عشق از آگاهیِ گسترده و درخشانی سر برون می آورد که بزرگیِ حقیقتی مسلّم و اعجاز انگیز را با همه یِ چشم اندازهایِ زیبا و تحسین برانگیزش از یک هدف تعریف و تشریح و روشن می کند و راهِ رسیدن به قلّه هایِ سرافرازِ سعادت و کامیابی و شادکامی و نیل به مقصودِ کمالِ ممکن را بدونِ هیچ ابهامی بر رویِ انسان می گشاید.
عشق همچنین بینایی و درکِ آدمی را شیدا و مفتونِ ماهیّتِ منطقیِ خود می سازد و نیز ارزش و برآزندگیش را از هر حیث با دلیل و برهانی روشن و توضیحی قابلِ فهم و نیز با معرّفیِ واقعیّتی خردمندانه آشکار و نمایان می سازد و پس از این است که قدرت مندانه کلِّ ابعادِ وجود و همچنین تمامیِ ارکانِ زندگیِ یک فرد را تحت الشّعاع قرار داده و شخص را سویِ سعی و تلاش در راستایِ تغییری سازنده و همینطور کوشش جهتِ دگرگونیِ رو به رشد و تصحیحِ درخور و نو سازیِ در شأن و سزاوارِ انسانی عاشق و فرهیخته گسیل داشته و نیل به خودباوری و شکوفایی و بالندگیِ مداوم و نامحدود را به میزانِ تمنّا و تمایل و خلوصش برایِ کسبِ نتیجه در او برمی انگیزاند و شایستگی به همراهِ آرامش و سلامتیِ پیش رونده و روز افزون را به او هدیه و ارزانی می بخشد.
به این صورت عشق با نیرویِ شگفت انگیز و اعجازگرش به آدمی کمک می کند محصولاتِ شیرین و داشته هایِ مفیدِ خود که با صرفِ هزینه و تلاش و کوششِ پیگیر ، طیِ سالیانِ طولانی در مسیرِ رهسپاری تا نجات و بهبودی کسب نموده و در واقع از با اهمیّت ترین دارایی ها و عزیزترین تجربیاتِ زندگیِ او گشته است (گران ارج بودن و بااهمیّت بودنِ این داراریی ها به آن دلیلِ است که این دست آوردها باعثِ نجات و باروریِ ارزش هایِ زندگی بخش و لذّت آفرین در فرد شده و موجباتِ سرافرازی و کامرانی و کامروایی او را فراهم ساخته است.) را به راحتی ، همچون موجودی قدرشناس و سپاسگزار ، بدونِ هیچ چشم داشتی و حتّی گاهی با تحمّلِ بها و تاوانی سنگین و نیز صرفِ فعّالیّتی طاقت فرسا تقدیمِ همنوعان ساخته و آنان را تا نیل به سرمنزلِ مقصودِ سعادت و همچنین دست یابی به هدفِ کامیابی در حریمِ آغوشِ دوستی و همینطور در دامانِ محبّتِ خویش گرفته و انگیزه و امید و تمایل را برایِ حرکتی مداوم به هر صورت و با آنچه در استعداد و خلّاقیّت و توان دارد و هم به زیباترین شکل و درست ترین شیوه و روش ، مطابق با اصولی انسانی در آنان برانگیزاند.
مسلّم است که عشق با توجّه و علاقه و دوست داشتن فرقِ فراوان دارد و در واقع وجودِ این خصوصیّات در یک فرد از ابزارهایِ لازم جهتِ عشق ورزی و نیز از شروطِ اصلی و مراتبِ ابرازِ تمایل برایِ خدمتی راستین به یک هدفِ بزرگ و مقدّس (هدف مقدّس و بزرگ که مبتنی بر اهدافِ راستینِ خلقت باشد عشق نام دارد.) می باشد.
در واقع عشق از جایگاهی خاص و ویژه در نهادِ یک انسان برخوردار بوده و هر یک از مراتبِ نام برده ( توجّه- علاقه - دوست داشتن- عشق) ، درجه یِ خود را به میزانِ جلبِ توجّه و نیز به اندازه یِ علاقه و کششی که یک مسئله از لحاظِ ویژگی ها و خصوصیّاتِ منحصر به فردِ خود ، در بشر به وجود می آورد و متعاقباً همسنگِ احساسِ نیازِآدمی جهتِ کشف و دستیابی به خواستگاهِ نهاییِ آن و به مقدارِ پویش و بررسی و مطالعه و در حدِّ درک و فهمِ اتّخاذ شده به وسیله هر شخص در موردِ هدفِ مدِّ نظر ، دارا می باشند.
البتّه باید پذیرفت زمانی عشق واقعی خواهد بود که فرد سیرِ طبیعی را (سیرِ طبیعی تا رسیدن به عشقِ عبارت است از دیدن ، جلبِ توجّه به دلیلِ یافتنِ زیبایی و آغاز به دقّت کردن ، پدید آمدنِ تمایل و علاقه و یا عادت کردن به روبه رو شدن و دیدنِ چیزی ، ایجادِ انگیزۀ ویژه برایِ تحقیق و بررسیِ بیشتر و عمیق تر ، دوست داشتن و نیز تمایل جهتِ کشفِ حقیقت و دست یابیِ تجربی به ارزش و مقام و شایستگیِ یک مورد و سرانجام به عشق ورزی به آن منتهی می گردد.) طی نموده باشد و دلایل و شواهدِ منطقی برایِ ارزشمندی و شایستگیِ یک مسئله ، جهتِ پیگیری و اصرار بر رویِ آن وجود داشته باشد.
در غیرِ این صورت یک احساس و یا هوسِ شدید و زودگذر است که با هوایِ نفسانی (تصاحب ، تملّک و قوایِ شهوانی دیگر.) در آمیخته است و هرگز پایدار و ماندگار نخواهد ماند و به زودی پس از کسبِ نتیجه به مرورِ زمان خاموش و فروکش نموده و جایِ خود را به پشیمانی و دلزدگی و سپس انزجار خواهد داد و امّا مسلّماً اگر تمایل و دوست داشتن و علاقه در شکلِ واقعی خود در یک انسان نمود و بروز کرده باشد در نهایت به هدفِ باشکوهی به نامِ عشق منتهی می گردد.
نیرویِ عشق زمانی به معنایِ واقعیِ خود متجلّی می شود که امری و یا هدفی ماهیّتاً هر چه بیشتر مطابق با فروزه هایِ بنیادینِ زیبایی و نیکویی و دانایی و نیز هماهنگ با خصایصِ ذاتیِ خیر و راستی پی ریزی گشته باشد.
به طورِ یقین هر چه عیار و درجه یِ خلوصِ یک مورد نزدیک تر با معیار هایِ ذکر شده باشد (معیارها مطابق با فروزه هایِ بنیادینِ زیبایی و نیکویی و دانایی و نیز هماهنگ با خصایصِ ذاتیِ خیر و راستی باشد.) می تواند جاذبه یِ افزون تری را در انسان برانگیخته و او را هر چه بیشتر به خود جلب و جذب نماید.
بدیهی است که عشق از جلبِ توجّه به یک منظور(هدف) و سپس علاقه مندی و تمایل آغاز می گردد و بعد از آن به مقدارِ ویژگی هایِ ارزشمندِ یک مقوله می تواند مهر ورزی را در یک انسان برانگیخته گرداند و در ادامه به میزانِ نیازمندی و همچنین رغبتِ یک فرد به سمتِ رشد و خلوصِ هر چه بیشتر به پیش می راند.
هر چه هدف سازنده تر و از لحاظِ محتوا غنی تر و رضایت بخش تر بوده و ویژگی هایِ ارزشمندتری در آن یافت گردد که موردِ قبول و در خورِ احترام و قابلِ ستایش برایِ یک انسان باشد و بیشتر بتواند نظرِ او را جلب نموده و جایگاه و شأن خود را معرّفی و به اثبات برساند ، عشقِ بیشتری سراسرِ وجودِ آدمی را در موردِ آن مبحث در برخواهد گرفت.
این عشق باعث می گردد دوستیِ انسان به هر آنچه با این هدف مرتبط و متّصل و وابسته است سرایت نموده و تمامیِ آنچه را که در راستایِ آن بوده و می تواند به فرد برایِ رسیدن به منظورِ پیشِ رو کمک کند موردِ توجّه و علاقه و مهرورزیِ او واقع گردد.
تنها در این صورت است که برایِ هر انسان تمامیِ زحمت ها و دردها قابلِ درک بوده و آستانه یِ تحمّل و حوصله یِ او به شکلی چشم گیر بالا رفته و نیز استقامت و پایداریِ شخص قابلِ توجّه و همچنین نیرو و توانِ او جهتِ پرداختن به هر گونه تلاش و کوششی افزون خواهد گردید و هیچ عامل و سببی نخواهد توانست بشر را از پای درآورد و راهش را سد و یا حتّی او را لحظه ای متوقّف سازد.
در واقع همین عامل است که فرد را مجاب می نماید شکیبایی پیشه نموده و زمینه ها و شرایط را به هر قیمت ، حتّی با صرفِ توان و نیرویی افزون تر برایِ رسیدن به منظور و مقصود تا حدِّ مقدور مساعد و مناسب و به سرانجام نزدیک تر گرداند.
پایان