باورها نقشِ اساسی و کلیدی و بسیار مهمّی را در زندگیِ انسان ایفا می کنند و تأثیراتِ آنها حتّی در کوچکترین واکنش هایِ یک فرد قابلِ درک و مشاهده می باشد.
به نظر بنده واکنش هایِ هر فرد ، چه خودآگاهانه و یا ناخودآگاهانه و حتّی در شرایطِ خاص برخواسته از باورهایِ بنیادی و معرّفِ دورن مایه یِ واقعیِ ذهنیّت و نیز چکیده یِ آنچیزی است که در بایگانیِ آگاهیِ اشخاص نهفته شده است.
آدمی در واکنش به هر عمل و نیز در مواجهه با هر مسئله ای عکس العمل و یا کاری را به معرضِ ظهور می رساند که از آگاهیِ او (آگاهیِ درک شده یا آنچه از تاریخ و فرهنگ تأثیر گرفته و گاهی کورکورانه در بایگانیِ یک فرد نهاینه و مورد استفاده واقع می شود.) در آن زمینه سرچشمه گرفته است.
مجموعه ای از آگاهی ها هنگامی که به هر شکل از سویِ انسان پذیرفته می گردد و موردِ کاربردِ ابزاری و راهبردی قرار می گیرد شخصیّتِ یک فرد را شکل داده و دیدگاهِ او را مشخّص و خط و سیر و ماهیّتِ او را معلوم و معرّفی می نماید.
اصولاً باورها از مجموعه آگاهی هایی آفریده می شوند که به طرقِ مختلف در عرصه یِ زندگی بر سرِ راهِ انسان قرار گرفته و از سویِ فرد پذیرفته شده و ذهنِ او را اشغال نموده اند.
اهمیّتِ آگاهی در زندگیِ انسان آنقدر بزرگ و اساسی است که فرد بدونِ داشتنِ این وسیله یِ راهبردی نمی داند و بالطبع نمی تواند و اکنشِ درست و به جائی را در قبالِ وقایعِ مختلفِ زندگی از خود بروز دهد.
هر فرد بدونِ آگاهیِ روشن و شناخته شده می تواند تبدیل به برده ای گشته و در خدمت و موردِ سوءِ استفاده و استثمارِ اهداف و مقاصدِ انسان هایِ دیگر در زمینه هایِ مختلف قرار گیرد.
یک کودکِ خردسال هر گز نمی داند حیوانی مثلِ شیرِ تا چه اندازه برایِ او خطرناک و زیان بار است و ممکن است موجبِ نابودیِ او گردد ، همین علّت ، یعنی ناآگاهی است که باعث می شود بی هیچ ترسی با دیدنش سویش رود تا با آن بازی کند.
همین دلایل کافی است انسان قانع شود و دریابد تا چه اندازه در قبالِ باور هایی که در بایگانیِ ذهنیش ذخیره می نماید مسئول بوده و باید نهایتِ دقّت را در این زمینه از خود بروز دهد.
باورها در واقع می بایست همچون پادزهری باشند که هنگامِ خطر و یا بروز و نفوذِ عواملِ مخرّب و آسیب رسان و منحرف کننده به دفاع از حریمِ وجودیِ انسان برآیند و او را در موقعیّتِ ایده آل و مطلوب قرار دهند.
آگاهی ها می تواند تجربی بوده و در رویارویی با مسائل و مواردِ مختلف کسب شود و یا تئوری و از طریقِ قوّه یِ اداراک و با تحلیلِ خرد از مشاهده یِ تجربیاتِ دیگران حاصل گردد.
خطرناک ترین نوعِ جهل به نظرِ بنده ، استفاده از مفاهیم و معانی و مضامین و باورهایِ مجهولِ پذیرفته شده به وسیله یِ انسان با نامِ آگاهی است بدونِ آنکه در موردِ آنان شناخت و آشناییِ روشنی داشته باشد.
مفاهیم ، مضامین و باورهائی که درک و فهمِ شان میسُر و ممکن نبوده و اعتمادِ کورکورانه با هر دست مایه و دلیل و توجیهی به شخص و یا یک تفکر و هر چیزِ دیگری دلیلِ پذیرفتن و قرار دادنِ شان در رأسِ امور می باشد.
از نظرِ بنده آگاهی باید دارایِ شاخصه هایِ درستی بوده و انسان بهتر اینکه معیارِ روشنی برایِ آنچه تصمیم به پذیرش آن دارد داشته باشد.
نتیجه :
1- آگاهی باید مستند ، مدلّل و مبتنی بر مدرکِ روشن و قابلِ مشاهده باشد.
2- آگاهی باید قابلِ بررسی و مطالعه و تجزیه و تحلیل باشد.
3- آگاهی باید منطقی ، خردپذیر ، عقلانی ، شفاف و قابلِ ادراک و نیز اثبات باشد.
4- آگاهی باید همانندِ نوری در تاریکی رهگشایِ پیشرفت و رشد و ترقّی و بالندگی و شکوفائی باشد.
5- آگاهی باید مبتنی بر نیکوئی و زیبایی و در راستایِ اصولِ انسانی و اخلاقی ، مطابق با مکتبِ راستی یعنی آنچه امنیّتِ روانی و در نتیجه آرامشِ قلبیِ فرد را تأمین و سعادت و کامروائیِ او را تضمین می نماید باشد.
6- آگاهی باید منجر به فایده و سودِ سرشار گشته و نتیجه و حاصلی شایانِ توجّه و همه جانبه را چه در حیطه یِ فردی و چه اجتماعی و چه در محیطِ زیست رقم زند.
7- آگاهی باید ایمنی و سلامتیِ فرد را در هر شرایط و موقعیّتی تأمین نماید ، آنگونه که آسیب و زیان و رنج و ضررِ کمتری تا حدِّ ممکن اندک و قابلِ تحمّل را به شخص وارد نماید.
8- آگاهی باید دارایِ ویژگی هائی باشد که موجبِ خسارت و نیز آسیب و زیانِ افراد و نیز تأدی به زندگیِ شخصی و حریمِ خصوصیِ آنان نگردد.
9- آگاهی باید منجر به صلح و دوستی و بهزیستی و بهروزیِ و سببِ پیوستگی و گسترشِ عشق و محبّتِ بی قید و شرط گردد و در نهایت آدمی را سویِ زندگی و همزیستیِ مسالمت آمیز بر پایه یِ احترام و درکِ متقابل هدایت نماید.
*- لطفاً برای تکمیلِ نتیجه اگر مواردِ دیگری به نظرِ شما می آید آن را برایِ ارتقاعِ سطحِ آگاهیِ بنده در این مورد بیان و به این بندها اضافه نمایید.
البته این نظر همان نظریه ناهشیار فروید است که شخصیت انسان را تشبیه به کوه یخ می کند....
البته با احترام فراوان رفتارگراها و انسان گراها این نظریه را نقد گرده اند و نیز شاگرد ارشد ایشان (یونگ)نیز در نهایت این نظریه را نپذیرفت و رد کرد....
ضمنا به نظر بنده این نظریه به جبرگرایی منتهی میشود که خود جای بحث علمی فراوان دارد...